سلام دوستان وجیهه هستم همسفر
انسان دوست دارد فرمانده باشد، بهترین فرمان را بدهد و بهترین نتیجه را کسب نماید. در زمانیکه در باتلاق اعتیاد مسافرم، دست و پا میزدم؛ حتی نمیتوانستم کارهای روزمرهام را به درستی مدیریت کنم، عقل فرمان درست صادر نمیکرد، بجایی رسیدم که دیگر نمیدانستم چه چیز درست است و چه چیز نادرست. صبح تصمیمی میگرفتم ولی هنوز شب نشده منصرف میشدم و همیشه تردید داشتم، کاری را انجام میدادم؛ ولی پس از گذشت زمانی کوتاه پشیمان میشدم. علتش را نمیدانستم وقتی که در کنگره با فرمان عقل آشنا شدم، متوجه شدم تخریب در صور پنهان، در اثر این تاریکیها به حدی است که من همسفر هم در امان نماندهام. با برنامهریزی و تمرکز بر روی هدفی خاص باز هم نتیجه مطلوبی حاصل نمیشد، بعد از آن شد که خیلی از کارهایم نیمه تمام رها میشد. قدرت تمرکز بر روی هیچ مطلبی را نداشتم، اعتماد به نفسم را از دست دادم و دیگر سراغ هیچ کار جدید و هنری نرفتم و بیم آن داشتم؛ حتی زندگی و شغلم را هم از دست بدهم. سپاس خداوند که رحمتش شامل حال من گردید و با کنگره۶۰ و آموزشهای بینظیر مهندس دژاکام و استاد امین آشنا شدم. در هر سیدی و در هر وادی به دنبال گره و مشکل خود میگشتم میدانستم بیدلیل این وادیها را خدا جلوی چشم من نیاورده و آمدهاند قفلهای وجودی مرا بگشایند. در سیدی از فرمانبرداری تا فرماندهی استاد امین آموختم؛ تاریکیهای اعتیاد آنقدر زیاد است که فرماندهی عقل را از من گرفته و عقل دیگر فرمان درست نمیدهد؛ چون با حسهای آلوده تغذیه شده است. وقتی فرماندهی را از عقل گرفتم و نفس اماره در صدر قرار گرفت، دیگر فرمان عقل هم مشروط شده بود. اگر حس خوب دریافت میکرد فرمان درست صادر میکرد و اگر حسهای آلوده را دریافت میکرد، بهم میریخت و زندگی را برای خودم و اطرافیانم جهنم میکردم. از خداوند روشنایی طلب کردم؛ زیرا دانستم تا از تاریکیها نگذرم روشناییها را نخواهم دید. از آموزشهای استاد امین فهمیدم تا فرمانبردار خوبی نباشم به فرماندهی نخواهم رسید و دریافتم که در کنگره هیچ یک از پیشکسوتان و راهنمایان به این جایگاه نرسیدهاند؛ مگر اینکه این سیاهی را با صبر و تلاش خود پشت سر گذاشته باشند. بر خود واجب میدانم دستوراتشان را بر دیده منت نهم و تجربههایشان را که از روی لطف و مهربانیست، توشه راه خود سازم و به عنوان عضوی کوچک از کنگره۶۰ باشم.
سلام دوستان زهره هستم همسفر
از فرمانبرداری تا فرماندهی. من همیشه فکر میکردم، فرمانبرداری همان گوش به فرمان بودن است و به درست یا غلط بودن معنایش توجه نکرده بودم. گاهی بر خلاف میل باطنیام از خواستههای دیگران تبعیت میکردم و فکرم این بود که آنها چون با تجربهتر هستند، داناترند؛ اما در بیشتر مواقع به بنبست میرسیدم ونتیجه نمیگرفتم. گاهی ضرر و زیان زیادی رو متحمل میشدم، اما باز هم نمیدانستم ایراد کارم کجاست. بعداز ورودم به کنگره آموختم؛ برای اینکه فرمانده لایقی باشم باید اول فرمانبردار خوبی باشم. خداوند در کتابهای آسمانی فرامینی برای ما معین کرده است، که اگر آنها را به خوبی اطلاعت کرده و اجرایی کنم به صلح، آرامش و آسایش خواهم رسید. این آرامش همان بهشتی است که خداوند به بندهاش وعده داده است. انتخاب یک فرمانده خوب میتواند چراغ راه من در زندگی باشد؛ بنابراین انتخاب راهنما و فرمانده خیلی مهم است، کسی که خود از ضدارزشها دور باشد و مسیری را که قبلا خودش تجربه کرده و به خوبی آشنایی دارد و همچنین توانسته راه حل درستی برای مشکلات خود پیدا کند. مانند راهنمایان کنگره، که خود زمانی تاریکیها را تجربه کرده و راه حل آن را پیدا کردهاند و میتوانند الگوی خوب و مطمئنی برایم باشند. متوجه شدم در کنگره اگر مطیع و فرمانبردار راهنما و پیشکسوت خود باشم در نهایت میتوانم سفر خوبی را تجربه کنم و به رهایی برسم. احترام گذاشتن و گوش به فرمان بودن و اطلاعت من از مرزبانان و ایجنت و راهنما که خودشان تابع اصول و مقررات کنگره هستند، من را به مسیر درست هدایت میکند، مسیری که فرامین الهی در آن در نظرگرفته شده است. کنگره برای من همان بهشت و راهنما همان رب و مربی من است.
نویسندگان: همسفر وجیهه و همسفر زهره رهجویان راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
رابط خبری: همسفر زهره رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم)
ویرایش: همسفر مهشید دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
117