چهارمین جلسه از دوره دوم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی الیگودرز با استادی راهنمای تازهواردین همسفر زهرا، نگهبانی همسفر فخرالسادات و دبیری همسفر زهره با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» روز یکشنبه ۹ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحال و سپاسگزار خداوندم که در جمع شما هستم. از نگهبان لژیون سردار همسفر فخرالسادات و ایجنت همسفر هما که من را لایق این جایگاه دانستند و مرا دعوت کردند، سپاسگزارم. این روزها باید خداوند را شکر کنیم برای بودن در کنگره و جایگاه و داشتن این حسهای خوبی که رایگان دریافت میکنیم. این فرمانبرداری قرار است درس بزرگی به ما بدهد کسی که قدر میداند جواب دارد و آنهایی که قدر نمیداند وای به حالشان.
در مورد دستور جلسه: «از فرمانبرداری تا فرماندهی» سیستم کل کنگره میخواهد این را به من بگوید اگر فرمانبردار خوبی باشی به فرماندهی میرسی. حالا من وارد کنگره شدم از الآن باید چهکارهایی انجام دهم این آموزشهایی که در اختیار من قرارگرفته است، اینها یک شروع تازه است برای من پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است.
وقتی وارد کنگره میشوم این آموزشها رایگان در اختیار من قرار میگیرد اینجا همان شروع فرمانبرداری من است، اگر من از همان اول آموزشها را جدی گرفتم، گرفتم اگر نگرفتم موانع زیادی سر راه من قرار میگیرد موانع میتواند من را از پا دربیاورد باید قدر تکبهتک این آموزشها را بدانم. وقتی میگویند سر ساعت بیایید باید سر ساعت در جلسه حاضر باشم، وقتی میگویند جلسه این است، دستور جلسه این است و در این مکان است من وظیفهدارم از صبح همه کارها را کنار بگذارم تا بتوانم یک فرمانبردار خوبی باشم.
من وقتی وارد کنگره میشوم هیچچیزی ندارم و با دستخالی وارد میشوم. قرار است یک فرماندهی به من بدهند که به هدف برسم. ما در کنگره میگوییم تغییر، تبدیل، ترخیص همینکه من بیایم تغییر کنم و بعد ترخیص شوم و بروم خیلی راه طولانی جلوی من گذاشتهشده است و باید از همان اول آموزشها را جدی بگیرم و آنها را واو به واو یاد بگیرم و سیدیها را مرتب بنویسم.
هر واو سیدی آقای مهندس حسین دژاکام برای ما یک درس بزرگ است. جاهایی دیدید یک مشکلی برای ما پیش میآید همان سیدی که برای شما میآید، دنیایی کلید برای شما دارد این یعنی شروع فرماندهی، همه ما این خصلتها راداریم و این منیت اضافه را کنار بگذاریم. من دوست نداشتم از کسی پایینتر باشم و کسی روی حرف من حرف من بزند، همه ما اینها را تجربه کردهایم.
درست است بلیت ورود من به کنگره مسافرم بوده که اذن به من دادهشده است؛ اما بعد چه؟ بازهم بگویم، اگر مسافرم آمد من هم میآیم، اگر مسافرم من را دنور کرد میآیم، اگر مسافرم اجازه داد و مرا پهلوان کرد همینطور، درست است اذن را خداوند داده، پسدست روی زانوهای خودت بگذار و بلند شو، کنگره اینها را به ما یادآوری میکند دست روی زانوی خودت بگذار و به خودت تکیه کن این حرفها را کنار بگذاریم که من از تو بالاتر هستم، از تو بیشتر میدانم چهکار کنیم؟ خیلی ساده و خاکی و متواضع باشیم.
خیلی سخت است برای انسانی که همیشه همه مجبور بودند به حرفش گوش بدهند؛ اما اینجا میگوید زهرا سرت را پایین بینداز گوشبهفرمان درجه بالاتر باش به زیبایی این راه را ادامه بده چقدر سادگی زیباست، اینکه با یکدل ساده این فرمانبرداری را انجام بدهیم، چقدر برای انسانها تواضع و فروتنی لذتبخش است.
شعری است که میگوید: تا توانی در جهان ساده و یکرنگ باش، قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است. این چه درس و آموزشی را به من میدهد. طبیعت چه قدر درس زیبایی را میدهد. این فرش که من زیر پا میبینم چقدر رنگهای مختلف و از بهترین نخ ابریشم است؛ اما زیر پاست. چرا درخت را میگویند هر چه پربارتر افتادهتر به خاطر اینکه آن تواضع و فروتنی را به دست آورده به خاطر اینکه سادگی را انتخاب کرده و لذت هم میبرد. بهترین میوه را میدهد و بهترین دریافت را هم دارد. از آفتاب نور میگیرد از خاک انرژی میگیرد؛ اما کار خود را انجام میدهد.
حالا من در کنگره قرار است تغییر کنم، این تغییر من بستگی به چه چیزی دارد مدام به راهنما بگویم من این مشکل رادارم، آقای مهندس حسین دژاکام فلان سخن را گفته، اگر یک درصد خودم قدمی برندارم به چه دردی میخورد.
وادی هشتم چقدر زیبا میگوید حرکت کنید عمل درراه مستقیم انجام بدهید و نتیجه را ببینید. به گفته استاد امین دژاکام به نتیجه کاری نداشته باشید. وقتی درراه صراط مستقیم باشید، وقتی فرمانبردار خوبی باشید. چرا بعضی از سفر اولیها حال خوبی ندارند درمان میشوند، شربت را میخورند، سیدی مینویسند، در جلسه حضور دارند، همه کاری میکنند؛ اما حال خوبی ندارند؛ زیرا هنوز از آن منیت دست برنداشتهاند؛ چون هنوز هم قرار است فرمانده خود باشند.
من باید فرمانبرداری را از جسم خود شروع کنم وقتی میگویند فلان چیز برای تو ضرر دارد؛ اما من باز استفاده میکنم. ما که سفر جونز انجام دادهایم میدانیم چه بلاهایی سرخودمان آوردهایم. مدام به ما میگفتند این بد است، آن خوب است. این را بخورید آن را نخورید. گوش نمیکردیم، میگفتیم باید تقویت بشویم؛ اما وقتی وارد سفر جونز میشوید تازه فرمانبرداری شروع میشود.
سفر خیلی سختی است و برای کسانی که در این سفر بودند از سختی آن آگاه هستند. به زیبایی تمام با نفس تو دارد سوزنکاری میکند چقدر نفس من را درگیر میکند به من میگوید زهرا بخور کسی نمیفهمد، زهرا این کار را انجام بده، حالا امروز بخور تمام کن و اینجاست که تو باید آن نفس را به درک برسانی، وقتی همنفس شما به درک رسید میتوانید به نور برسی.
نور چیست؟ پایان همان راهی است که من با دستان پر از عشق رهایی را از دستان آقای مهندس حسین دژاکام میگیرم و چقدر لذتبخش است تا اینکه بگوییم کسی نمیفهمد، کسی مرا نمیشناسد. اینها خیلی باهم فرق دارند من وقتی در وجود خودم در سفر جونز فرقی نمیکند، حالا هر سفری و هر کاری در کنگره وقتی بادل خودمان انجام دهیم به نور میرسیم و گوش صوت را میشنود، صوت را که بشنویم حس دیگر میفهمد، وقتی حس باز شود و بفهمد عشق را میتوانیم دریافت کنیم، بعد عاشقانه خدمت میکنیم، عاشقانه دریافت داریم و این عاشقانه را به عرش بدهیم عرش هزار برابر به شما میدهد. این کار خیلی سختی است؛ اما شدنی است.
چرا ما انتظار داریم مثلاً یک کار را برای کسی انجام دادم از من تشکر نکرد، چرا از شما تشکر کند شما وقتی خیالت از خودت راحت است میدانید کاری که انجام دادید پیش خداوند محفوظ است و برمیگردد، انتظار نداشته باشید از شما تشکر کند. مثلاً این کار را کردهای که بین همه دیده شود ما در کنگره قرار نیست که دیده بشویم؛ چون یاد گرفتیم که فقط عاشقی کنیم. چقدر زیباست این عاشقی کردن، چقدر لذتبخش است این عاشقی کردن، اینکه من سر قله قاف یا پایین قله باشم فرقی نمیکند، عاشقی کنید.
وقتی آن لذت عاشقی را بچشید وقتی راهنما در سفر دوم، حالا در سفر اول هم اگر توانستیم عضو لژیون سردار شویم و بگوییم از کجا مگر ما پولداریم، اگر داشتیم پولی که میخواهم به لژیون سردار بدهم لباس میخریم فلان وسیله را میگیرم؛ اما وقتی وارد لژیون سردار میشویم کلید ما همین لژیون سردار میشود لازم نیست از اول کل تعهدی را پرداخت کنیم ذرهذره پرداخت کنیم.
ما زنها چقدر خرجهای اضافه میکنیم آن کلید را به دست بیاوریم. چقدر زیباست من همیشه این کلید طلایی را برای خود تصویرسازی میکنم. کلید ورود به لژیون سردار یک کلید کوچک زرد طلایی زیباست؛ اما من آن را حک کردم و حاضر نیستم از دستش بدهم. وقتی وارد لژیون سردار میشوی آنقدر زیباست حسها باز میشود و شروع فرماندهی است.
با خود بگویم کجا بیایم بدهم فرزندم مانده، همسرم مانده، مهماندارم؛ اما از وقتی واریز میکنید حس خوبی را تجربه میکنید. یکی از همسفران خمین میخواست واریزی داشته باشد از زمانی که آمد گویی جان نشستن نداشت کارت در دست و میپرسید کارتخوان کجاست؟ من کارت بکشم؛ یعنی عشق نمیدانم این چه مدل عشقی است یکجایی میخواهی بهزور پول بدهی؛ اما کسی نیست همان واریزی که میدهیم لذت میبریم. جای دیگری پول را بهزور میگیرند هیچ لذتی ندارد حال شما هزار برابر بد میشود.
کنگره من نمیدانم چه طور وقتهایی زیاد فکر میکنم دو روز قبل تهران بودیم اصلاً در یک حال و هوای خاصی دارد هنگامیکه به محضر آقای مهندس حسین دژاکام میرویم وارد اعضای کنگره میشویم زمانی ورود همه هستند. فرمانبرداری را از آن ابتدا با عشق شروع کردند، درس بزرگی است. به خدمتگزاران که مینگریم یک عشق خاصی است فرقی نمیکند شال دارد هر مقامی که دارد پیر است یا جوان هر جوری که است. تی را با یک عشقی میکشیدند. خدایا چه دریافتی دارد از این تی التماس میکردیم تی را به من بدهید نمیداد. میگفتند امروز، روزی من این تی است. این فلسفه زیبای کنگره است.
چه حکمتی در کار است چه عمل نیکی را انجام دادهایم قبلاً چه بلاهایی به سر ما آمد که ما ماندیم، صبر کردیم، هیچکس نیست در کنگره که بگوید من آنقدر وضعم خوب بوده است.
یک رهجوی تازهوارد داشتم هر چه میخواستم فلسفه کنگره را به او بگویم میگفت: من مشکلی با اعتیاد همسرم ندارم رفت و دیگر نیامد چند روز پیش او را دیدم سلام تعارف کرد گفت خیلی دلم میخواهد برگردم گفتم کجا برگردی آنقدر تلاش کردم که متوجه شوید کجا قرار دارید؛ اما حست بسته بود خودت هم نمیخواستی، گفت: حالا چهکار کنم برگردم گفتم دیگِ دست خداست.
قدر بدانید این صندلی تاج پادشاهی شماست، پلاستیکی است دیدید زیر پای پا شاهزادهها صندلیهای زیبایی است قدر آن را بدانیم. در لژیون سردار هرسال ظرفیت خود را بالا ببریم سعی کنیم مثل درخت باشیم. افتاده باشیم؛ اما پربار باشیم. آن عشق را بگیر و عشق را دریافت کن آنقدر راحت جور میشود.
من خودم تجربه کردم سال اولی که میخواستم دنور شوم دستخالی بودم؛ اما دستخالی نه اینکه پولی در کارت بود رفتم اعلام کردم. پناهبرخدا مانند آب خوردن لذتی به من داد که ناگفتنی است. پرداخت شد سال گذشته همینطور امسال اگر قسمت باشد بازهم جایگاه دنوری را تجربه میکنم؛ اما پهلوانی قرار به دست بیاورم این میشود همان فرمانبرداری.
من آمدم در کنگره به من اینهمه عشق داد آرامش را به من برگرداند، حالا نمیگویم من خیلی مطیع بودم به من گفت سیدی بنویس گفتم چشم، به من گفت فلان ساعت حاضر باشد گفتم چشم، به من گفت فلان کار را انجام بده گفتم چشم، تی بکش گفتم چشم، فرقی نمیکند شالگردن من است هر درجهای باشم یک عشق میگویم هزارتا عشق به من برمیگردد.
چقدر لذتبخش است. عاشقی کنید چقدر زیباست در این دنیا شما اگر جای دیگر بروید ما کنگره هستیم بقیه کنگره نیستند. چقدر ما فرق داریم با افراد بیرون کنگره، فرق نه اینکه من مغرور شوم منیت وجودم را بگیرد بگویم من از همه بالاتر هستم نه اینکه من انتخاب شدم تکتک شما انتخاب شدید اینکه ما پشت سر آقای مهندس حسین دژاکام یکییکی آموزش میبینیم قدر بدانید، قدر این جایگاه را بدانید، قدر این صندلی را بدانید، قدر حال و هوای کنگره را بدانید، یادمان نرود کجا بودیم با چه حالی وارد کنگره شدیم الآن کجاییم.
اشک ما باید اشک شوق باشد ما امروز یکی از عزیزان فامیل را از دست دادیم جوان است؛ گفتم مبادا کمرت بلرزد نه اصلاً ما کنگرهای هستیم همین است که با بقیه فرق داریم. همینجاست که فرمانبرداری میکنیم انشاءالله به مرحله ترخیص برسیم فرمانبردار خوبی باشیم، پس در همه مراحل اینطور نباشد که بگویم؛ چون من در جایگاه راهنما هستم من میدانم، این فروتنی این تواضع که خودت را از بقیه بالاتر بدانی نداریم. در کنگره آنقدر زیبا خداوند انتخاب میکند و جایگاهها را تعیین میکند، بهجا و عدالت است.
به دستور جلسات توجه کردید، چقدر زیبا هستند. لذت میبرم دستور جلسه هفته گذشته فرمان عقل بود، دستور جلسه بعد دانایی، دانایی مؤثر و الآن از فرمانبرداری تا فرماندهی برنامهریزیشده است. میگوید شما بهفرمان عقل گوش بدهید فرمان عقل را اجرا کنید یک مقدار گوش کنید به دانایی مؤثر میرسید و هنگامیکه رسیدید فرمانبردار میشوید، فرمانبردار که بشوید فرماندهی را میگیرید دوباره برمیگردد بهفرمان عقل.
آن نیروی عقل و ایمان اینجا به سراغ من میآید و میگوید من گفتم فلان کار را انجام بده احسنت گوش دادید. نیروی عقل و ایمان را قوی کردید؛ حالا بیا در عرش پرواز کن. پرواز دو بال طلایی را داشته باشیم و به عرش برسیم دست بقیه را بهراحتی بگیریم خیلی خوشحالم سپاسگزار نگاه تکتک شما سپاسگزار سکوت شما انرژی من هزار برابر شد.


عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول)
تایپ: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر هما (لژیون دوم) دبیر سایت
ویرایش و ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر شبنم (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی الیگودرز
- تعداد بازدید از این مطلب :
119