سلام دوستان، مریم هستم، همسفر.
وقتی دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» را شنیدم، یاد خودم افتادم. من همیشه در زندگی دوست داشتم یکباره فرمانده باشم، بدون اینکه مرحله فرمانبرداری را درست و کامل طی کنم. این باعث شد بارها زمین بخورم و دوباره از نو شروع کنم.
در کنگره 60 یاد گرفتم که فرمانبرداری یعنی اعتماد. یعنی وقتی راهنما حرفی میزند، به جای اینکه با عقل جزئی خودم دلیل بیاورم، اول عمل کنم و بعد نتیجه را ببینم. وقتی فرمانبرداری میکنم، به تدریج نظم، آرامش و اعتماد به نفس در من شکل میگیرد. الان میفهمم که فرماندهی یکباره به دست نمیآید، بلکه نتیجهی بارها فرمانبرداری است. یعنی وقتی یاد گرفتم از قوانین و حرمتها پیروی کنم، وقتی یاد گرفتم زبان، نگاه و حتی فکرهایم را کنترل کنم، کمکم فرمان زندگیام به دست خودم میافتد.
امروز برای من فرمانبرداری فقط اطاعت کورکورانه نیست، بلکه یک انتخاب آگاهانه است؛ انتخابی که کمک میکند در آینده فرمانده بهتری برای زندگی خودم، خانوادهام و حتی جسم و روحم باشم. خدا را شکر میکنم که در کنگره راهی هست که به من یاد داد اول شاگرد باشم تا روزی بتوانم فرمانده بشوم.
سلام دوستان، شیما هستم، همسفر
این مطلب یک قانون کلی است؛ اگر انسان بخواهد در هر زمینهای صاحبنظر شود و در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم آن این است که فرمانبرداری را بهطور کامل انجام دهد.وقتی نام فرماندهی میآید، معمولاً تصویری از کسی که به جمعی از سربازان دستور میدهد به ذهن میرسد، اما فرماندهی اشکال دیگری هم دارد که هم صور آشکار و هم صور پنهان دارد. صور پنهان آن در درون انسان است؛ مثلاً من به چشم خودم دستور باز و بسته شدن میدهم، یا به پای خودم دستور راه رفتن میدهم، یا هر حرکت دیگری که انجام میدهم. همه اینها باید توسط اعضای بدنم به من تبعیت کنند و فرماندهی انجام شود.
فرماندهی در انسان سالم و انسان بیمار متفاوت است. انسان سالم به موقع به بدن خود دستور خوابیدن، بیدار شدن، خوردن و راه رفتن میدهد، اما در انسان معتاد، بدن از فرماندهی عقل تبعیت نمیکند. وقتی کودکی به دنیا میآید و چند ماه میگذرد، وقتی میتواند چهار دست و پا برود یا یک کلمه بگوید یا هر حرکت جدیدی یاد بگیرد، این مراحل باعث شادی در درون او میشود و تلاشش برای یادگیری بیشتر میشود. این مراحل نشاندهنده رسیدن کودک به فرماندهی خودش و ایجاد اعتماد به نفس در اوست. در واقع، هر کاری که انسان انجام میدهد و از انجام آن احساس شادی و سرخوشی میکند، آن نیروی فرماندهی است.
بعضی افراد در زندگی دچار مشکلاتی میشوند و عقلشان فرماندهی را فراموش میکند و دیگر خوب فرماندهی نمیکند؛ مثلاً شخصی که شاگرد اول بوده اما الان حتی یک شماره هم حفظ نمیکند یا فردی که دچار اعتیاد شده و بدنش حتی برای کارهای ساده مثل رفتن به دستشویی به فرمان عقلش گوش نمیدهد. اگر بخواهیم مثل قبل فرمانده بدن خودمان باشیم و بدنمان سالم باشد، باید فرمانبردار خوبی برای فرمانهای عقل یا همان «شو» (صاحبخرد) خودمان باشیم. راهنما یعنی نشاندهنده راه. راهنماها همه سختیهای مسیر را تجربه کردهاند. اگر بخواهیم در جایگاه آنها قرار بگیریم، باید از راهنماها فرمانبرداری کنیم تا به جایگاه فرماندهی برسیم. انشاءالله روزی برسد که همه ما به فرمان عقل خود نزدیک شویم و به جایگاهی برسیم که از آنجا انشعاب یافتهایم.
سلام دوستان، مریم هستم، همسفر.
فرماندهی خواست درونی هر انسانی است؛ یعنی هر فردی در هر جایگاهی که قرار دارد، خواهان فرمانده بودن است. پس من باید بدانم که برای رسیدن به این خواست درونیام، یعنی فرماندهی، فقط یک راه وجود دارد و آن هم فرمانبرداری است. فرماندهی به دو صورت صور آشکار و صور پنهان وجود دارد. در صور آشکار، اگر به دستم بگویم «لیوان آب را بردار» و دستم تبعیت کند، یعنی توانستهام فرماندهی را اجرا کنم. یا وقتی به چشمم میگویم «باز شو» یا «بسته شو» یا «راه برو»، باید بخشهای مربوطه در بدنم فرمانبرداری کنند.
در صور پنهان، اگر بخواهم در ذهن خودم تصویری به وجود بیاورم و دربارهاش فکر کنم، اما چیزی غیر از آن تصویر شکل بگیرد، یا بخواهم صدایی بشنوم اما صدای دیگری بشنوم، یا هر عملی را بخواهم انجام دهم ولی آنچه میخواهم دقیقاً اجرا نشود، این نشان میدهد که فرماندهی من در آن زمینه ناقص است و اجرا نمیشود. فرماندهی در صور پنهان را در اعتیاد به وضوح میتوانیم مشاهده کنیم. فرد سالم شبها به موقع میخوابد، هر وقت بخواهد بیدار میشود، هر وقت دوست داشته باشد غذا میخورد و کارهایی که میخواهد انجام دهد، یعنی خواسته خودش را بدون مشکل انجام میدهد.
اما شخصی که دچار اعتیاد شده است، بسیاری از این کارها که قبلاً برایش قابل اجرا بود، اکنون قابل انجام نیست یا فقط به صورت مشروط انجام میشود؛ یعنی اگر قبلاً میتوانست ساعتهای زیادی کار کند یا راه برود، الان این توانایی را ندارد. او میخواهد کاری را انجام دهد و حتی دستور هم میدهد، اما اجرا نمیشود مگر اینکه مواد مصرف کند. وقتی انسان به انجام کارهای جدید توانمند میشود، قدرت فرماندهیاش افزایش مییابد. زمانی که توانایی انجام کار بیشتری را داشته باشد و از انجام آن خشنود شود، میتواند فرمانهای بیشتری صادر کند.
سلام دوستان، آمنه هستم، همسفر مصطفی.
فرمانبرداری و فرماندهی در واقع مسیری را مشخص میکند که از کجا تا کجا باید حرکت کنیم. فرماندهی یک هدف است و معنای کلی و عام دارد؛ یعنی یک قانون کلی است که اگر انسان بخواهد در یک مسئله یا مقولهای صاحبنظر شود و بتواند کاری انجام دهد، باید در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد. شرط لازم برای رسیدن به این جایگاه این است که فرمانبرداری را بهطور کامل انجام دهد.
در کنگره، همه چیز را به دو بخش صور آشکار و صور پنهان تقسیم میکنیم. صور پنهان فرمان دادن مربوط به درون انسان است؛ یعنی وقتی من به دست خودم میگویم «این لیوان آب را بردار» و دستم از فرمان من تبعیت میکند، یعنی توانستهام فرماندهی را اجرا کنم. یا وقتی در ذهن خود چیزی را حفظ میکنم، راه میروم یا کاری انجام میدهم، آن قسمتهای مختلف بدنم باید فرمانبرداری کنند.
انسانهای سالم معمولاً زیاد به فرماندهی درون فکر نمیکنند و در آن تعمق نمیکنند؛ اما ممکن است یک انسان سالم در شرایط خاصی مانند موقع امتحان، ناگهان تمامی مطالب از ذهنش پاک شود. آن شخص تلاش میکند تمام مطالب را به ذهن بیاورد اما نمیتواند؛ در این حالت ممکن است فرماندهی درونش دچار اختلال شود. با این حال، در حالت عادی میتوان گفت که در ۹۹ درصد زندگی خود با مشکلی روبرو نمیشوند.
فرماندهی جزو خواستههای وجودی انسان است و همه ما دوست داریم این جایگاه را در درون خود داشته باشیم. وقتی این جایگاه به خطر بیفتد، حاضر هستیم بهای سنگینی را بپردازیم. بهای اعتیاد بسیار سنگین است؛ فرد ممکن است مواد مصرفی خود را تغییر دهد، مثلاً تریاک مصرف کند و بعد شیره که برای جسم مصرف کننده این بهای بسیار سنگینی است.
سلام دوستان، عفت هستم، همسفر.
استاد امین فرمودند که فرماندهی به عنوان یک هدف مطرح شده است. فرماندهی یک معنی عام دارد و مشخص نشده که دقیقاً چه نوع فرماندهی مدنظر است. این موضوع یک قانون کلی است؛ یعنی اگر انسان بخواهد در هر مقولهای صاحبنظر شود و بتواند کاری را بهدرستی انجام دهد و در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم آن این است که فرمانبرداری را کاملاً و بهدرستی انجام دهد.
اما فرماندهی یعنی چه؟
معمولاً وقتی صحبت از فرماندهی میشود، ذهن اکثر ما به سمت یک فرمانده نظامی میرود که با لباس فرم ایستاده و در حال دستور دادن به تعدادی سرباز است. این فقط یک تصویر از فرماندهی است. فرماندهی شکلهای دیگری هم دارد و میتواند هم صور آشکار داشته باشد و هم صور پنهان. صور پنهان فرماندهی، به درون انسان مربوط میشود. یعنی من به دستم میگویم "این لیوان آب را بردار" و دستم از من تبعیت میکند. این یعنی من توانستهام فرماندهی را اجرا کنم. یا مثلاً اگر بخواهم در ذهنم چیزی را به خاطر بسپارم یا کاری را برنامهریزی کنم، باید بخشهای مختلف وجود من از این فرمان پیروی کنند.
ما مفهوم فرماندهی را در صور پنهان بهخوبی در موضوع اعتیاد درک میکنیم. فردی که سالم است، ممکن است اصلاً متوجه فرماندهی درون خود نباشد، چون همهچیز بهخوبی کار میکند: هر وقت خواست بیدار میشود، هر وقت خواست غذا میخورد و کارهایش را بدون مشکل انجام میدهد. اما زمانی که شخصی دچار بیماری یا اعتیاد میشود، این فرماندهی بههم میریزد. مثلاً کسی که به دیابت مبتلا میشود، دیگر نمیتواند هر وقت خواست شیرینی بخورد؛ چون این فرمان، تبعات دارد و بدن دیگر بهراحتی از او تبعیت نمیکند. اگر دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم فرماندهی جزو خواستههای درونی همه انسانهاست. همه ما دوست داریم که در درون خود، این جایگاه را داشته باشیم. وقتی این جایگاه به خطر میافتد، حتی حاضریم بهای سنگینی برای بهدست آوردنش بپردازیم.
مثلاً یاد گرفتن یک زبان جدید یا یک مهارت تازه، باعث خوشحالی ما میشود. استاد امین فرمودند:«آن چیزی که در انسان احساس خوشحالی بهوجود میآورد، این است که توانایی انجام برخی کارها را داشته باشد. این یعنی تسلط بر نیروی درون خود، و این همان فرماندهی است.» انسانی که دچار اعتیاد میشود، فرماندهی خود را از دست میدهد. در واقع، در زمینهی نیروهای درونی خودش که شامل صور پنهان است، فرماندهی از او گرفته شده. حالا اگر چنین انسانی بخواهد از این وضعیت نابسامان خارج شود و به شرایط طبیعی برگردد، باید یک مسیر را طی کند، و آن مسیر، فرمانبرداری است.
استاد همچنین پرسیدند: «چرا باید برای فرماندهی، ابتدا فرمانبرداری کنیم؟» و پاسخ دادند که: «کسی میتواند فرمان بدهد که خودش قادر باشد کاری را که از دیگران میخواهد، انجام دهد. پس اگر بخواهد این توانایی را بهدست آورد، باید به دانایی مؤثر برسد.» و دانایی مؤثر یعنی آموزش.
آموزش هم به این معناست که شما باید استادی برای خود انتخاب کنید، از او آموزش بگیرید و از دستوراتش تبعیت کنید. انسانی که در نفس امّاره قرار دارد، تحت فرمان آن نفس است؛ یعنی نیرویی بر او حاکم است که باعث میشود اسیر شود و دستوپایش بسته شود. اگر بخواهد از این وضعیت خارج شود، باید از اطاعت آن نیروی منفی بیرون بیاید و بهجای آن، اطاعت از یک منبع و نیروی سالمتری را بپذیرد.
در پایان، استاد امین فرمودند: «فرمانبرداری کار آسانی نیست. شرطش این است که من دربارهی استادم قضاوت نکنم، دربارهی علم او نظر ندهم. اگر انسان بتواند این کارها را انجام دهد، میتواند فرمانبرداری واقعی را بهاجرا درآورد.»
رابط خبری: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
104