English Version
This Site Is Available In English

تغذیه سالم و ورزش مسیر فرمان‌برداری و رهایی

تغذیه سالم و ورزش مسیر فرمان‌برداری و رهایی

سلام دوستان زهرا هستم همسفر

آقای‌امین می‌فرمایند: «بهشت جایی است که انسان می‌تواند خواسته‌های معقول خود را برآورده کند». وقتی می‌توانم هرگاه اراده کنم، خواسته‌هایی را که کاملاً از فیلتر عقل عبور کرده و درست و معقول هستند، انجام دهم و توانایی‌هایم کاملاً در اختیار خودم باشند، در این صورت بهشت را به معنای واقعی تجربه خواهم کرد. وقتی حال درونمان خوب باشد، دنیای بیرون هم خوب خواهد بود و برعکس، اگر حال درون به‌هم‌ریخته و پر از ترس، ناامیدی و افسردگی باشد، محال است حال دنیای بیرون هم با همه امکاناتی که داریم، از جمله پول، مال، رفاه، فرزند و هر چیز دیگر، خوب شود؛ بنابراین بهشت جایی است که ما می‌توانیم خواسته‌های خود را برآورده کنیم.

برای همه ما پیش آمده که صبح می‌خواهیم ساعت پنج بیدار شویم و پنج دقیقه قبل از آن زمان بیدار شده‌ایم؛ یعنی در خواب به خودمان فرمان بیدار شدن داده‌ایم. حال اگر در همه امور زندگی بتوانیم همین‌قدر توانمند باشیم و همه چیز را آن‌طور که می‌خواهیم رقم بزنیم، چقدر از زندگی می‌توانیم لذت ببریم. در سی‌دی «شرک» استاد امین فرمودند: «سرآغاز ورود انسان به تاریکی با نقض فرمان اتفاق می‌افتد و بین نقض فرمان‌ها، کبر چیز بسیار بدی بود». ایشان می‌فرمایند: «این‌که تو جنس و ماهیت خودت را از دیگری برتر ببینی، نقطه سقوط تو در تاریکی‌ها است و در عمق آن فرو می‌روی». پس زمانی من وارد دنیای ضدارزش‌ها می‌شوم که نقض فرمان اتفاق بیفتد، آن‌وقت نیروها و توانایی‌ها دیگر به‌طور کامل تحت امر انسان نیستند؛ یعنی من نیروهایم را با دیگری شریک می‌کنم. این وضعیت به این دلیل است که وقتی می‌خواستم به خواسته نامعقول برسم، نیروهای ضدارزشی حاضر شدند و من را پشتیبانی و حمایت کردند. حالا در مقابل این کمکی که به من کرده‌اند، باج می‌خواهند و باید چیزی به آن‌ها پرداخت کنم.

آقای مهندس می‌فرمایند: «شما هیچ چیزی را در جهان هستی بدون پرداخت هزینه به دست نمی‌آورید». من همیشه به این موضوع فکر می‌کنم که اگر در مسیر ضدارزش‌ها حرکت کنم و آن‌ها مرا حمایت کنند تا به خواسته نامعقولم برسم، در مقابل؛ باید هزینه پرداخت کنم و آن هزینه چیزی نیست جز این‌که توانایی‌هایم را شریک کنم و این نیروها از توانایی‌های من بهره می‌برند.

خیلی وقت‌ها ورود ما به تاریکی‌ها آن‌قدر زیاد بوده که میزان تقسیم توانایی‌هایمان با نیروهای بازدارنده، به نسبت هفتاد به سی یا هشتاد به بیست می‌رسد. مثل یک مصرف‌کننده که وقتی خمار می‌شود هیچ حرکتی ندارد، نمی‌تواند غذا بخورد یا راه برود. طبق فرمایش استاد امین: «نیروهای انسان در مقابل خود انسان قرار می‌گیرند». آن‌ها دست به دست نیروهای بازدارنده می‌دهند و انسان نمی‌تواند کاری را که مد نظر دارد انجام دهد.

ما این تجربه را زیاد داشته‌ایم؛ خیلی کارها را می‌خواهیم انجام دهیم اما نمی‌توانیم؛ حتی یک حرف ساده را درست ادا کنیم. مثلاً دیده‌اید می‌گویند: فلانی قلبش پاک و آدم خوبی است، اما زبانش تند و تیز است و اختیار آن دست خودش نیست. انسان کاملاً دارای اختیار است. زمانی انسان به نقطه اجبار می‌رسد که توانایی‌هایش در اختیار خودش نباشد و آن‌ها را شریک شده باشد. به همین دلیل، توانایی در دست خود او نیست. خیلی از کارها را می‌خواهیم انجام دهیم اما نمی‌توانیم؛ مثلاً یک رژیم ساده، پیاده‌روی، صبح زود بیدار شدن، کتاب خواندن، ده دقیقه خلوت کردن، ورزش کردن، سکوت کردن یا حرف نزدن نابجا و… اما نمی‌توانیم، زیرا این نیرو و توانایی درون ما نیست.

همان‌گونه که ورود انسان به دنیای تاریکی با نقض فرمان اتفاق می‌افتد، خروج او نیز با فرمان‌برداری امکان‌پذیر است. البته فرمان‌برداری شرایط خاص خود را دارد؛ یعنی من به ظاهر فرمان‌بردارم، اما به فرموده استاد امین «خود فرمانم»؛ یعنی می‌گویم چشم؛ اما در اجرا کار خود را انجام می‌دهم و برایش توجیهی هم می‌تراشم. فرماندهی شهر وجودی و نزدیک شدن به فرمان عقل، که شکل‌گیری آن از درون آغاز می‌شود، در نهایت در عملکرد و وضعیت بیرونی ما به نمایش گذاشته می‌شود. نتیجه آن را می‌توانیم در رفتارها و زندگی بیرونی مشاهده کنیم. کسی که فرمان‌بردار فرامین الهی باشد و فرمانده‌ای باکفایت برای شهر وجودی خویش باشد، می‌تواند برای دیگران نیز فرمانده خوبی باشد و قدرت فرماندهی خود را حفظ کند.

سلام دوستان مریم هستم همسفر

به غیر از انسان که فرماندهی می‌کند، همه حیوان‌ها فرمان‌برداری می‌کنند؛ زیرا تنها ویژگی‌ که خداوند به انسان داده، اختیار است. انسان به‌واسطه اختیار خود؛ باید فرمانده باشد و نظر دهد؛ زیرا خداوند انسان را جانشین خود قرار داده و این دلیل فرماندهی انسان است. شاید امروز متوجه شده‌ام فرمانده خوبی نبوده‌ام؛ برای این‌که فرمان‌هایم اشتباه بوده و در زندگی آرامش نداشته‌ام و علت آن، مبدأ حرکت نادرست بوده است و شاید ناشی از ندانستن یا عدم تفکر درست هم بوده باشد. همان‌طور که در آموزش‌های کنگره ۶۰ یاد گرفتیم، جسم ما از ۴۰ هزار میلیارد سلول تشکیل شده و هر سلول مانند یک کهکشان است؛ یعنی سلول‌ها برابر با هستی می‌شوند.

هرچه در درون ما است، در بیرون خود را نشان می‌دهد؛ چون آموزش ندیده بودیم، فرمان‌های اشتباه دریافت و اشتباه صادر می‌کردیم و در نهایت به مصیبت‌های گوناگون دچار می‌شدیم. مثلاً وقتی در سفر لژیون تغذیه سالم هستم، اگر کوچک‌ترین نافرمانی انجام دهم، فردا ترازو به من درس بزرگی می‌دهد و سریع جواب نافرمانی را می‌بینم؛ اما وقتی اختیار جسم خود را به خوبی در دست دارم و با رعایت همه نکات پیش می‌روم، می‌توانم مسیر زندگی‌ام را درست طی کنم. در کنگره۶۰ یاد گرفتم که بین انسان‌ها هیچ تفاوتی نیست و اگر پیشرفتی نکرده‌ام، دلیل آن فرمان اشتباه من بوده است. اگر امروز دچار مشکلاتی هستم، علت آن حرکت نکردن از مبدأ درست است.

اگر می‌خواهیم فرمانده جسم خود باشیم؛ باید فرمان‌بردار خوبی باشیم. زمانی‌که فرمانده یا مالک جسم خود شویم، می‌توانیم مالک هستی شویم و در آن زمان بینش اتفاق می‌افتد. اگر از مکان‌هایی که ورودی‌های سالم برای جسم و روح ندارند دوری کنیم، می‌توانیم فرماندهی جسم خود را به دست بگیریم. تمام منابع کنگره۶۰ بر این اساس است که جسم ما سالم باشد. گاهی سؤال پیش می‌آید که درمان اعتیاد چه ارتباطی با همسفر، ورزش، اضافه‌وزن، درمان سیگار و موارد دیگر دارد. انسان با رعایت این نکات می‌تواند فرمانده کامل شود.

وقتی فرماندهی کامل را به دست آورد، به فرماندهی جسم می‌رسد و کنترل افکار خود را نیز خواهد داشت؛ باید توجه کنیم که اگر تغذیه نامناسب به جسم و روح بدهیم، در یک لحظه فرماندهی از ما گرفته می‌شود. فرماندهی افکار بسیار مهم‌تر از فرماندهی جسم است. هرچه بیشتر تلاش کنیم و افکار و اندیشه خود را تقویت کنیم، به آرامش بیشتری می‌رسیم. در پیام آمده است که مدت سفر دوم را خدا می‌داند. در سفر اول، فرد به فرماندهی جسم می‌رسد و در سفر دوم با خدمت کردن، به فرماندهی افکار، اندیشه و آرامش بیشتر خواهد رسید. امیدوارم همه ما با تفکر بهتر، فرمانده خوبی باشیم.


سلام دوستان سهیبه هستم یک همسفر

این دستور جلسه به ما نشان می‌دهد که فرمان و فرمان‌برداری از کجا آغاز می‌شود و مسیر حرکت از کجا تا کجا را مشخص می‌کند. فرماندهی به‌عنوان یک هدف مطرح شده و معنای عام دارد، می‌تواند در هر زمینه‌ای باشد. این مسئله بیان می‌کند که قانون کلی وجود دارد: اگر انسان بخواهد در هر مقوله‌ای صاحب‌نظر شود و در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد، شرط لازم برای او فرمان‌برداری کامل است.

فرماندهی به چه معنا است؟ معمولاً وقتی از فرماندهی صحبت می‌کنیم، همه یک فرمانده نظامی را تصور می‌کنند که در لباس نظامی ایستاده و به تعدادی سرباز دستور می‌دهد. این تصویر برجسته‌ترین شکل فرماندهی است؛ اما حالت‌های دیگری نیز وجود دارد. فرماندهی می‌تواند صور آشکار و پنهان داشته باشد. صور پنهان فرمان‌دهی در درون انسان است؛ یعنی وقتی به دستم می‌گویم یک لیوان آب بردارد و دستم اطاعت می‌کند، فرماندهی انجام شده است، یا وقتی به چشمم می‌گویم باز یا بسته شود، چیزی را نگاه کن، یا در ذهن تصویری بسازم و ذهن تبعیت می‌کند، این‌ها نیز نمونه‌هایی از فرماندهی هستند.

اگر بخواهم در ذهنم چیزی بسازم و تمرکز کنم؛ اما چیز دیگری جایگزین شود، یا بخواهم صدایی بشنوم؛ اما چیز دیگری شنیده شود، یا هر عملی که بخواهم انجام دهم همان‌طور که می‌خواهم انجام نشود؛ یعنی در آن زمینه فرماندهی ندارم. در مسئله اعتیاد، این موضوع کاملاً روشن است. یک فرد سالم ممکن است این را حس نکند؛ زیرا به‌راحتی می‌خوابد، بیدار می‌شود، غذا می‌خورد و کارهایش را بدون مشکل انجام می‌دهد؛ اما وقتی شخص بیمار می‌شود، مثلاً دیابت یا ناراحتی کلیه دارد، فرماندهی وجود ندارد. زمانی که فرد سالم است به فرماندهی درون زیاد فکر نمی‌کند.

اگر خوب نگاه کنیم، انسان فرمانده خواسته‌های خود است. همه ما در درون دوست داریم جایگاه فرماندهی داشته باشیم و اگر این جایگاه به خطر بیفتد، حاضر می‌شویم بهای سنگینی بپردازیم. اعتیاد نیز بهای سنگینی دارد؛ زیرا قدرت فرماندهی را از ما می‌گیرد. فرماندهی درجات مختلفی دارد. یک گروهبان به چهل نفر؛ اما یک سرگرد به سیصد یا پانصد نفر یا بیشتر فرمان می‌دهد. هر کاری که انسان بتواند انجام دهد و از آن احساس خوبی داشته باشد؛ یعنی بر نیروهایش مسلط است و فرماندهی درون در بیرون نیز نمود پیدا می‌کند. شرط لازم برای این‌کار فرمان‌برداری است.

چرا باید فرمانده و فرمان‌بردار خوبی باشیم؟ شاید این شرط در ابتدا برای ما سنگین به نظر برسد. کسی که می‌خواهد فرماندهی کند؛ باید توانایی انجام آن کار را داشته باشد. برای رسیدن به توانایی فرماندهی، ناچار است به دانایی مؤثر دست یابد. دانایی‌مؤثر آموزش و تجربه است‌. آموزش به این معنا است که استاد یا معلمی برای خود انتخاب کنیم و از او اطاعت کنیم؛ در غیر این صورت، آموزش به‌درستی اتفاق نمی‌افتد.

زمانی که انسان به تاریکی گرفتار می‌شود، در نفس اماره فرو می‌رود. مثلاً وقتی در دام اعتیاد اسیر و نمی‌توانم بر آن غلبه کنم، با وجود آگاهی از اشتباه بودن، به مصرف ادامه می‌دهم. نفس اماره است که دستور می‌دهد؛ باید مواد مصرف کنم. این یک پیشنهاد نیست، بلکه فرمانی است که اگر اجرا نکنم؛ حتی توان انجام کوچک‌ترین کارهای شخصی مثل راه رفتن را نخواهم داشت. انسانی که در این وضعیت قرار دارد، نمی‌تواند به دیگران فرمان دهد و اسیر نیروهای اهریمنی است. وقتی درمان شود، قادر خواهد بود فرماندهی جسم و جان خود را به دست گیرد. فرمان‌برداری در عمل آسان نیست؛ یعنی استادم را قضاوت نکنم، دنبال منطقی بودن هر حرف او نباشم و فقط فرمان‌بردار باشم. آن‌وقت است که می‌توانم به فرمان‌برداری واقعی دست یابم و در ادامه فرمانده‌ای لایق شوم.

سلام دوستان افسانه هستم یک همسفر

من همیشه وقتی کلمه فرماندهی را می‌شنیدم، فردی نظامی با پوشش خاص در ذهنم مجسم می‌شد؛ اما با ورود به کنگره متوجه شدم فرماندهی در همه جا جاری است. اولین فرماندهی که در زندگی به دست می‌گیرم، فرماندهی شهر وجودی یا جسم خود است؛ اما چون در صور پنهان است، هیچ‌وقت به آن توجه نکرده بودم. وقتی حرف می‌زنم، راه می‌روم و کارهای دیگر انجام می‌دهم، در اصل به اعضای بدنم فرمان می‌دهم. صادرکننده این فرمان‌ها ذهن انسان است و آن‌چه در ذهن متصور می‌شوم، در بیرون اجرا می‌شود؛ بنابراین اگر می‌خواهم فرمانده خوبی باشم؛ باید ذهن آرامی داشته باشم تا فرمان درست صادر کنم. اگر ذهنم آرام نباشد، نمی‌توانم فرمان درست صادر کنم و از اختیار من خارج می‌شود. در زمان اعتیاد، مواد مخدر فرماندهی را به دست می‌گیرد، اگر مواد برسد، بدن تابع می‌شود و اگر نرسد؛ حتی قادر به بلند شدن یا نوشیدن آب نیستم. فرماندهی در سطوح مختلف وجود دارد. پس از فرماندهی شهر وجودی، فرماندهی در خانواده مطرح می‌شود. به‌عنوان فرزند خانواده ابتدا؛ باید فرمان‌بردار خوبی باشم تا قوانین را بیاموزم و در آینده فرمانده‌ای شایسته باشم، همچنین؛ باید از خطاهای فرماندهان خانواده، یعنی پدر و مادر، درس بگیرم تا زندگی‌ خود را در مسیر سبز و روشن پیش ببرم.

مرحله بعدی فرماندهی، در جامعه است. وقتی وارد مدرسه می‌شوم، به‌عنوان شاگرد حضور دارم تا از فرمانده خود، یعنی معلم، آموزش بگیرم. اگر فرمان‌بردار خوبی باشم و با دقت گوش دهم، در صراط مستقیم قرار می‌گیرم و به موفقیت می‌رسم. در این مسیر می‌توانم درجات بالای علم و دانش را کسب کنم و فردی مفید و اثرگذار برای جامعه باشم.

مرحله بعدی فرماندهی، در کار است. هرجا مشغول شوم، ابتدا؛ باید شاگرد خوبی باشم. اگر شاگرد باهوشی باشم، تمام فوت‌وفن استاد را یاد می‌گیرم تا در آینده بتوانم بهتر از او عمل کنم. در کنگره نیز اگر شاگرد خوبی باشم و چشم گفتن را اجرا کنم، در مسیر سبز رهایی گام برمی‌دارم. بدون آموزش، در خدمت موفق نخواهیم بود و به جای لذت، خدمت برای ما  دشوار و سنگین خواهد شد.

اگر قصد دارم در کنگره راهنما شوم، ابتدا؛ باید شاگردی کنم. راهنما کسی است که مسیر را می‌شناسد و چراغ راه من است. امیدوارم با چشم گفتن و دریافت آموزش، هم به خودم و هم به دیگران یاری رسانم. به امید روزی که فرمانده لایقی، ابتدا برای خود و سپس برای دیگران باشم. نباید فراموش کنم که در هر مرحله همواره شاگرد هستم؛ زیرا افرادی وجود دارند که آموزش بیشتری دیده‌اند. امیدوارم همیشه فرمان‌بردار خوبی باشم تا هنگام فرماندهی نیز فرمانده‌ای شایسته باشم.

رابط خبری: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر رعنا (لژیون نهم)
عکاس خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .