جلسه دوم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی هاتف با استادی راهنما همسفر سهیلا، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر اشرف با دستور جلسه «از فرمانبرداری، تا فرماندهی» روز یکشنبه ۹ شهریور ماه ۱۴۰۴ آغاز بهکار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
از ایجنت محترم نمایندگی و نگهبان بسیار سپاسگزارم بابت این فرصت که به من دادند. صحبتهایم را با موضوعی که در وادیها مطرح شده آغاز میکنم. یکی از فرماندهان ردهبالا از فرمان خداوند سرپیچی کرد و در همان زمان، تاریکی از دل روشنایی زاده شد. اصل بهوجود آمدن تاریکی بهخاطر نقض یک فرمان بود. زمانی که تاریکی به وجود آمد، انسان خلق شد، انسانی که اختیار سرنوشت خود و قدرت انتخاب دارد. یکی از نکات بسیار مهمی که در وادی مشخص میشود این است که انسان دارای دو نیمه مادی و معنوی است. آقای مهندس میفرمایند: «نیمه مادی، تاریکی و نیمه حیوانی یا نار است و نیمه معنوی، روشنایی، نور و نیمه انسانی است». هدف از خلقت این است که انسان از نیمه حیوانی فاصله بگیرد و به نیمه معنوی تبدیل شود.
تاریکی یکی از مفاهیم است و کسی که درگیر تاریکی میشود، قدرت فرماندهی خود را از دست میدهد. چرا؟ چون نیروهای اهریمنی تسلط پیدا میکنند و تمام اختیار انسان را از او میگیرند. آن بنده را غلام حلقهبهگوش خود میکنند و قدرت اختیار از شخص گرفته میشود و انسان حاکمیت شهر وجودی خودش را از دست میدهد. اولین قدم برای ورود به تاریکی، نقض فرمان است و نقطه مقابل آن، راه روشن برای خروج از تاریکی، فرمانبرداری میباشد. به همین دلیل در دستور جلسه آمده است: «از فرمانبرداری تا فرماندهی». انسانی که قصد دارد وارد تاریکی شود، یا انسانی که در تاریکی گرفتار است اما توان خروج ندارد، در همین نقطه متوقف میماند. در اینجا استاد امین برای توضیح بهتر، مثلث تاریکی را ترسیم میکنند؛ اضلاع این مثلث عبارت است از: فراموشی عصیان، سرکشی و ضلع دیگر وسوسه است. این سه ضلع بزرگترین مانع حرکت انسان به سوی روشنایی میشوند.
وسوسه، القا و الهام نیروهای شیطانی و اهریمنی است. زمانی که اهریمن از درگاه خداوند رانده شد، به عزت خداوند قسم خورد که حتی یک لحظه دست از دعوت بنده به بدیها برندارد. چگونه؟ وسوسه، القا و الهام نیروهایی هستند که ذهنم را تحت تأثیر قرار میدهند و وسوسه میشوم. وسوسه همان خواسته نامعقولی است که ابلیس یا شیطان آن را ملبس میکند به یک چیز معقول و به خورد عقل میدهد. عقل گول میخورد و فرمان غلط صادر میکند. همان فرمان غلط باعث میشود انسان یک قدم به تاریکی فرو برود. بعد از وسوسه، ضلع دیگر نسیان؛ یعنی فراموشی است. بارها در صحبتهای آقای مهندس شنیدهایم: «انسان موجودی فراموشکار، ناسپاس و حریص است». فراموشی انسان عاملی است که او را به تاریکی برمیگرداند یا نمیگذارد از تاریکی خارج شود.
انسان چه چیزی را فراموش میکند که وارد حیطه تاریکی میشود؟ پیمانی که بار اول با خدا بست. در روز الست، خداوند پرسید: آیا من پروردگار شما هستم؟ همه گفتیم بله ما فرامین را اجرا میکنیم. همه گفتیم: شما فرمانروای ما هستید و ما خودمان را موظف میدانیم که فرامین شما را اجرا کنیم. موضوع دیگری که فراموش میکنیم این است که اصلاً برای چه وارد هستی شدهایم و چه هدفی را دنبال میکنیم. آیا هدف فقط خوردن، خوابیدن و ماندن در نیمه مادی است، یا هدف این است که ارتقا پیدا کنیم؟ پس من یک انسان هستم؛ زمانی که وسوسه به سراغم میآید که به سمت تاریکی بروم، آن موقع فراموش میکنم که پیمانی بستهام و باید اطاعت امر کنم، فرامین الهی را اجرا کنم، همچنین فراموش میکنم که هدف من چیز دیگری است.
مسئله مهمتر، عصیان، طغیان و سرکشی است. سه عاملی که باعث میشود انسان دچار سرکشی شود عبارتاند از: ۱ـ ناسپاسی، «اِنَّ الاِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنود» آقای مهندس میفرمایند: «انسان نسبت به پروردگار خودش ناسپاس است». ۲ـ خودخواهی و خودپرستی؛ یعنی کبر که انسان را هدایت نادرست میکند و رفتارهایش را تحت تأثیر قرار میدهد. ۳ـ احساس بینیازی؛ یعنی زمانی که شری به انسان میرسد، شروع به شکایت میکند و وقتی خیری به او میرسد، خودخواهانه رفتار میکند. این رفتارها عواملی هستند که انسان را در تاریکی نگه میدارند.
مسیری که ما داریم از فرمانبرداری تا فرماندهی، مسیری برای تکامل ما است. در وادیها میخوانیم: اگر بر مادیات سوار شوی، نیمی از قدرت اهریمن را شکست دادهای. جناب مهندس در سیدی اخیر به نام «هیچی» درباره حکمت اشراق سهروردی صحبت میکنند. اشراق به معنای خورشید است. جهان اشراق همان بهشت برین است؛ جایی که احساس آرامش داریم. شو، شود، است و هر خواسته معقولی که باشد بلافاصله انجام میشود. میگویند: فاصله ما با جهان اشراق و بهشت برین به دو چیز بستگی دارد، خود ما و مادیاتی که انسان را تحت تأثیر قرار میدهد.
مادیات اصلش بر من بودن استوار است. فکر نکنیم مادیات فقط پول است، شهرت، مقام، علم، ثروت، زیبایی و هر چیزی که مربوط به نیمه مادی من است جزو مادیات است. این وزنه سنگینی است که جلوی تکامل مرا میگیرد، باعث میشود نتوانم حرکت کنم و همواره حواسم به من بودن و منافع شخصی خودم باشد؛ به فکر دیگران نباشم. خانه من، ماشین من، زیبایی من، ثروت من... همه این موارد من است و همین مانع ارتقا میشود. اگر بخواهم از جهان تاریکی خارج شوم؛ باید از اضلاع مثلث تاریکی عبور کنم؛ یعنی از وسوسه، نسیان و عصیان که انسان را به مسیر نادرست میکشاند.
شرط خروج از وسوسه چیست؟ وسوسه همان خواسته نامعقول است و شرط خروج از آن، به دست آوردن دانایی است. دانایی قدرت تشخیص ماهیت خواستهها در هر لباس و شکلی است. دانایی کمک میکند تشخیص دهم صدایی که در ذهنم هست، صدای نیروهای اهریمنی یا صدای صدای فرمان عقل است. نیروهای اهریمنی با ظاهر فریبنده وارد عمل میشوند و این دانایی است که به من کمک میکند تا تشخیص دهم.
آقای مهندس میفرمایند: «ما در کنگره آدرس افراد را به خودشان میدهیم»؛ یعنی من خودم را گم کردهام و آدرسم را به من میدهند تا خودم را پیدا کنم. در وادیها هم داریم، ما قدم در جهت یافتن خود میگذاریم. این مسئله مطرح است که فراموشی با آموزش از بین میرود و باید به یاد بیاورم کجا بودم و اکنون کجا هستم. عصیان هم بر مبنای سه پارامتر گفتهشده است، باید انسان شکرگزار و سپاسگزار باشد و از منیت و خودخواهی فاصله بگیرد.
احساس بینیازی، اگر تمام جهان هستی را هم داشته باشیم، بهترین ماشین و بالاترین قدرت و مقام را هم داشته باشیم، باز هم نیازمند خداوند هستیم، هیچکدام را مالک نیستیم. خداوند به ما نعمت داده است و میتواند پس بگیرد؛ بنابراین هیچوقت نباید احساس بینیازی کنیم. در همه حال؛ باید خود را نیازمند خداوند بدانیم، چراکه این مانع از عصیان و سرکشی ما خواهد شد.
من در لژیون سردار با ساختاری روبهرو هستم که ساختار بخشش است و باید در درون خودم آن را به وجود بیاورم. وقتی میخواهم ببخشم، همه نیروهای بازدارنده جلویم صف میکشند. وسوسه به سراغم میآید که به جای دنور شدن، وسایل زندگیات را عوض کن. این نیاز نیست؛ اما دقیقاً همان چیزی که وسوسه من است، میتواند نیاز دیگری را برطرف کند. این خیلی مهم است. چرا وقتی توانایی دنور شدن دارم، نمیتوانم؟ چه چیزی جلویم را میگیرد؟ چون فراموش میکنم و نقطه اولم را به یاد نمیآورم. من همان کسی بودم که کنار راهنمایم میرفتم و گریه میکردم، بچههایم را اذیت میکنم، آیا خدا مرا میبخشد؟ اینقدر نادان و جاهل بودم. این در تکتک ما بوده است؛ اما حالا فراموش میکنم؛ فراموش میکنم روز اولی را که وارد کنگره شدم. اکنون شدهام راهنما یا ایجنت و همه چیز را فراموش کردهام.
یک گل رهایی پشتش یک دنیا حکایت است؛ حکایت رنج، درد، تحقیر، اضطراب، ترس، حقارت و حتی ضرر مالی است. من همه اینها را فراموش میکنم و برایم فقط یک گل رهایی است. هر چهارشنبه یا دوشنبه ۶۰ تا ۷۰ نفر برای رهایی میروند، میدانید چه عظمت بزرگی پشت این مسئله نهفته، عصیان همینجا است. امان از روزی که ظرفیت در من ایجاد نشده باشد و جایگاهی به من داده شود. با خود میگویم: دنور شوم که چه کنم؟ بعضی تفکرها اینگونه به سراغ من میآید و من فراموش میکنم؛ یادم میرود چرا میخواهم در لژیون سردار عضو شوم.
در لژیون سردار، دنور شدن یا پهلوان شدن هدف نیست؛ وسیلهای است تا یکی از صفات نفس من کسب شود؛ باید هرچه در توانم هست ببخشم. بخشیدن را یاد بگیرم. گاهی از زمان خودم میگذرم تا بخشیدن را یاد بگیرم. بخشیدن همیشه پولی نیست. جناب مهندس در سیدی اخیر فرمودند: «حتی اگر یک لبخند بزنی یا کسی را در آغوش بگیری، این هم نوعی بخشش است»؛ باید حواسمان باشد.
آقای مهندس بارها داستان ابراهیم ادهم را نقل کردهاند. ابراهیم ابتدا پادشاه بود و سپس عارف شد. روزی فردی با شتر وارد کاخ شد و ابراهیم از حضور او شگفتزده شد. فرد گفت: این کاخ نیست، کاروانسرا است. ابراهیم پرسید: چرا کاروانسرا میگویی؟ فرد پاسخ داد: قبل از تو چه کسی بود؟ ابراهیم گفت: پدرم، فرد ادامه داد: قبل از پدرت چه کسی بود؟ پاسخ شنید: پدر پدرم، همینطور تا هفت نسل پیش رفت و در پایان، فرد تأکید کرد: دیدی، کاروانسرا است.
ما میآییم و میرویم، درست مانند کودکی که یک مشت اسباببازی جلویش ریختهاند. با آنها بازی میکند؛ اما اسباببازیها مال خودش نیستند. مدتی سرگرم میشود، خسته میشود و رهایشان میکند. انسان هم همینطور است، دنیا پر از بازیچههایی است که پیش روی ما قرار گرفتهاند و ما با آنها بازی میکنیم. برخی به آنها دل میبندند و برخی رها میکنند. در نهایت، همه چیز دست ما است. دنیا وسیلهای است در اختیار ما و باید از آن بیشترین بهره را ببریم. انتخاب همیشه با خود ما است.
اکنون هفته گلریزان را پیش رو داریم؛ باید ماهیت کنگره و هدفمان را بدانیم. اگر تمام تلاشمان را از صمیم قلب بکنیم و با حس خوب ببخشیم، این حس خوب است که ما را ارتقا میدهد و صفت بخشش را منتقل میکند. اگر حس ضدارزشی باشد، ما را به جایی نمیرساند. مطمئن باشید در جهان هستی هیچ عمل مثبت و نیکی بدون پاسخ نمیماند، در بایگانی ثبت میشود و روزی که نیازمند شویم، به ما بازگردانده خواهد شد.
.jpg)
تایپیست: همسفر زهرا(ک) رهجوی راهنما همسفر رعنا (لژیون نهم)
عکس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت ( لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
362