English Version
This Site Is Available In English

مواد مخدر فرماندهی من را بر عهده داشت

مواد مخدر فرماندهی من را بر عهده داشت

دومین جلسه از دوره ششم کارگاهای آموزشی خصوصی مسافران نمایندگی آبیک با استادی مسافر میثم، نگهبانی مسافر امیر ودبیری مسافر ابراهیم با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی»در روزیکشنبه  9 شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان میثم هستم یک مسافر. از نگهبان و دبیرجلسه تشکر میکنم که اجازه دادند دراین جایگاه خدمت کنم.  این جایگاه، جایگاه بسیار قشنگی است که تا به حال تجربه نکرده بودم، امید وارم  بتوانم صحبت‌هایی که در دلم است به نحو احسنت بگویم. خب دستور جلسه از فرمانبرداری تا فرماندهی است، زمانی که من مصرف کننده نبودم و یک جوان سالم بودم ناآگاهانه وارد تاریکی‌هایی به نام مواد مخدر شدم، که آرام آرام و ذره ذره طوری بر من قالب شد که من فرمانبردار مواد مخدر شدم یعنی مواد مخدر برای من یک فرمانده بود.
پس از سه چهار سال یک فرمانده بسیار قوی شد طوری شد که حاضر شدم به خاطر فرمان او از نان زن و بچه‌ام و خورد و خوراک آنها بگذرم که آن مواد را تهیه کنم. وقتی به مواد مخدر احتیاج داشتم به جایی رسیدم که باید دست به سرقت می‌زدم و یا کاری انجام می‌دادم تا موادم را تهیه کنم. خیلی درگیر بودم و بسیار سختی کشیدم و بلد نبودم چگونه آن فرماندهی مواد را دور بزنم و فرماندهی عقل خود را بگیرم.
همیشه در تلاش بودم که از درگیری اعتیاد رها بشوم، اما انقدر درگیر تاریکی‌ها شده بودم که هیچکس را نمی‌دیدم. هر کس به من راهکاری می‌داد قبول نمی‌کردم و می‌گفتم من مصرف کننده نیستم همانند آن کبکی که سر خود را زیر برف کرده بود قانع نمی‌شدم که از راهکار اطرافیان استفاده کنم. روز به روز از لحاظ قیافه و کار پس رفت می‌کردم و در دید دیگران یک مصرف کننده بسیار قوی شده بودم به طوری که اگر هروئین گیر نمی‌آوردم زمین و زمان را به هم می‌ریختم و یک فرمانبردار خیلی خوب برای مواد مخدر شده بودم.
خیلی تلاش کردم و خیلی جاها رفتم اما نتوانستم تا اینکه یک پیام از کنگره ۶۰ دریافت کردم که به من گفته شد در کنگره می‌توانی به آن کمالات و به درمان کامل برسی و به آن فرماندهی عقلی که می‌خواهی برسی. بار اولی که من آمدم و سفر کنم هنوز فرمانبردار مواد مخدر بودم چرا؟چون گوش نمی‌دادم من در سال ۱۴۰۰ برای اولین بار سفر کردم، راهنما انتخاب کردم، دو سه ماه فرماندهی مواد من خیلی قوی‌تر بود چون چیزهایی که راهنما از من می‌خواست دریافت نمی‌کردم من دوست داشتم قرص بخورم و در کنارآن مصرف اوتی داشتم و جالب‌تر از آنها این بود که حرمت‌ها را زیر پا گذاشتم وقتی ۶ ماه سفر شدم سفرم را خراب کرده بودم و به دلیل ارتباط با یک سفر اولیه دیگر مصرف من تبدیل به قرص، اوتی و شیره در کنار همدیگر شد.

پس از گرفتن گل رهایی از جناب مهندس کاملاً از کنگره رفتم و پس از سه ماه با حالی بسیار خراب برگشتم به کنگره اما این سری درست برگشتم با تفکر کامل که در وادی اول گفته می‌شود. چون این سری خواسته من درمان و رهایی بود بازگشتم و راهنما انتخاب کردم و به خود گفتم باید یک فرمانبردار خوب شوم و هر چیزی که راهنما گفت بگویم چشم و این دفعه فرمانده خود را راهنما گذاشتم و فرمانی که میداد را گوش دادم چون به چشم می‌دیدم که چقدر راهنماها و خدمتگزارها حال خوبی دارند.
این به من کمک کرد که سفرم را به پایان برسانم وسفر سیگارم را شروع کنم و اگر دوباره فرماندهی خود را به اعتیاد می‌سپاردم حال اینجا نبودم. واین لباس تمیز تن من نبود و شاید خانواده‌ای نداشتم و در حالت بدتر شاید اصلاً در این دنیا نبودم، اما خدا را شاکر و سپاسگزارم که امروز اینجا هستم و در این جایگاه مشغول خدمت هستم امیدوارم بتوانم خدمتگزار خوبی در این مجموعه باشم چون خدمت کردن را خیلی دوست دارم من وقتی وارد کنگره شدم آقا سامان استاد جلسه بود و به دل من نشست و خیلی دوست داشتم که یک روز این جایگاه را تجربه کنم اما در کنگره اول باید سیگار و مواد را درمان کرده که به تو خدمت دهند من آن خواسته را خیلی تقویت کردم که توانستم به آن فرماندهی عقل برسم. ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ:مسافر علیرضا «لژیون اول»
تنظیم وارسال:مسافر علی «لژیون اول»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .