همسفر معصومه لژیون هفتم
انسان وقتی معنی فرمانبرداری و فرماندهی را خوب بفهمد، آن وقت میتواند فرمان ببرد و سپس فرمانده خوبی باشد. اگر بخواهیم فرماندۀ خوبی باشیم، اول باید فرمانبرداری را به نحو احسنت انجام بدهیم.
اگر راهنمای ما، کاری را در صراط مستقیم از ما میخواهد و بتوانیم آن را خوب انجام بدهیم، آن وقت است که توانستهایم فرمانبردار خوبی باشیم.
وقتی از ما یک کار ساده بخواهند و ما انجام ندهیم؛ معنی آن، این است که نمیتوانیم در زمینهای که به ما مسئولیت دادهاند، فرمانبرداری کنیم. پس در این صورت چگونه میتوانیم فرماندهی کنیم؟
یک فرمانده خوب باید اول فرمانبردار خوبی باشد. چیزی که مانع میشود تا ما نتوانیم فرمانبردار باشیم، منیت و جهل انسان است.
اگر بخواهیم به مرحلهای برسیم که عقل در جسم و روان ما فرمانده باشد، باید فرمانبردار دستورات عقل باشیم. از فرامین کوچک شروع کرده و به مرحلۀ اجرای فرمانهای بزرگ و اساسی برسیم.
همسفر فاطمه لژیون هشتم
فرماندهی به این معنا است که من باید بر بخشی از نیروها و انرژیهای درونی و بیرونی تسلط کامل داشته باشم.
فرماندهی میتواند هم صور آشکار و هم صور پنهان داشته باشد. صور پنهان؛ یعنی فرماندادن به قسمت درون مانند: فرماندادن به دست برای بلندکردن یک شیئ یا فرماندادن به چشم برای نگاهکردن به چیزی و به این صورت بدن هم از ما تبعیت میکند.
زمانی که یک فرد سالم، فرماندهی جسم خود را در اختیار دارد، به این معنی نیست که هر وقت اراده کند، میتواند بخوابد یا هر چیزی که میخواهد، میتواند بهراحتی میل کند.
حالا کمی تفکر کنیم. آیا در زمانی که انسان دچار بیماری میشود، این فرماندهی دچار اختلال میشود؟ مثلاً یک شخصی که بیماری قند دارد، نمیتواند بهراحتی قند و شیرینی بخورد، پس این شخص فرماندهی را در مورد این مسئله خاص ازدستداده است.
من از هر کسی فرمان بگیرم، از جنس همان میشوم. اگر فرمان الهی را اجرا کنم، به سمت پاکیها و زیباییها میروم و اگر فـرامین شیطان را اجرا کنم، دقیقاً از جنس شیطان خواهم شد و در سپاه او خدمت خواهم کرد.
همسفر شیوا لژیون نهم
برای اینکه بتوانیم فرمانده خوبی شویم، بایستی در ابتدا فرمانبرداری را یاد بگیریم. زمانی من میتوانم فرمانده خوبی شوم که در مرحلهٔ اول فرمانده خوبی برای جسم، روح و روان خودم باشم و زمانی این امر محقق میشود که من آموزشپذیر باشم و این آموزشها را در جهت بهبود زندگی عملی کنم.
در مورد کسی قضاوت نکنم، غیبت نکنم، در کارهایی که به من مربوط نمیشود، دخالت نکنم، اعمال ضدارزشی انجام ندهم و... . اگر توانستم این کارها را انجام دهم، فرمانبردار هستم و در ادامه خواهم توانست فرمانده خوبی شوم.
کسی که فرمانبردار فرامین الهی بوده و فرمانده خوبی برای شهر وجودی خودش باشد، آنگاه میتواند برای دیگران نیز فرمانده خوبی باشد.
کسی که در جایگاه راهنمایی قرار دارد، حتماً درگذشته فرمانبردار خوبی بوده است که اکنون به درجهٔ فرماندهی رسیده است.
همسفر پروانه لژیون دهم
من یاد گرفتم که فرمانبرداری پلی است برای رسیدن به فرماندهی.
وقتی تازه واردِ کنگره شدم، خیلی چیزها برایم سخت و حتی غیرقابلباور بود؛ اما وقتی به راهنما اعتماد کردم و همانطور که گفت عمل کردم، نتایج شیرینی گرفتم؛ این یعنی فرمانبرداری.
کمکم متوجه شدم فرمانبرداری؛ یعنی اول خودم را مدیریت کنم، مثلاً در برابر وسوسهها یا تنبلیها ایستادگی کنم. وقتی توانستم به خودم فرمان بدهم و اجرا کنم، فهمیدم یک روز هم میتوانم به دیگران فرمان بدهم.
برای من فرماندهی؛ یعنی انتقال تجربه، نه اعمال زور؛ یعنی آنقدر فرمانبرداری کرده باشم که حالا مسیر را بشناسم و بتوانم راه را به دیگری نشان بدهم.
پس از نظر من، فرمانبرداری آغاز راه است و فرماندهی ثمره آن.
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر دوم
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
250