دومین جلسه از دوره ششم کارگاهای آموزشی عمومی مسافران و همسفران نمایندگی آبیک با استادی دیده بان محترم آقای رضا ترابخانی، نگهبانی مسافرعین اله و دبیری مسافر علی با دستور جلسه «دانایی، دانایی موُثر و سواد» در روز پنجشنبه 6 شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر. خیلی خوشحالم که امروز فرصتی شد در خدمت شما دوستان باشم. آقای تفرشی باید امروز در این جایگاه می نشستند اما به دلیل مسئلهای که برای ایشان پیش آمده است آقا سامان با من تماس گرفتند که من امروز بجای ایشان در خدمت شما هستم.
دبیر محترم که خلاصه سخنان جلسات را میخواندند، با دستور جلساتی که در کنگره مطرح می شود، وقتی انسان حضور پیدا میکند نگرشها و دیدگاهها چقدر تغییر میکند. اگر نخواهد خودش را با این دیدگاهها مانوس و هماهنگ کند جز اینکه بخواهد مطلبی را بداند و از آن هیچ کاربردی نداشته باشد، فقط این است که زندگی دور یک محوری چرخش دارد، ولی بعد از آن هیچ باری برایش ندارد. آدمها خیلی تغییر میکنند. در کنگره این صحبتهایی که بچهها در مشارکتها انجام میدهند و قوانین و مسائلی که درباره وادیها و دستور جلسات مطرح میشود نشان دهنده این است که همه در مورد آن فکر میکنند. همه داریم در مورد اینکه خودمان را طلب کنیم یا اینکه بتوانیم درست زندگی کنیم و اینکه بتوانیم خدمت کنیم و یا اینکه بتوانیم به عنوان انسانیت جایگاه انسانی خود را به دست آوریم، تلاش میکنیم. هر کسی به اندازه تفکر خودش و به اندازه جایگاه خودش که دارد حرکت میکند چیزی به دست میآورد.

احساس نیاز است که در انسان شوری را به وجود میآورد که اگر من در هر جایگاهی هستم نیاز به تغییر دارم، یک موقع است که به عنوان یک فرد مصرف کننده مواد مصرف میکنم، یک موقع هست که به عنوان یک فرد عادی دارم زندگی میکنم. ولی یک موقع هست که آدم خسته میشود از این روند و میخواهد جایگاه خود را به دست آورد. این جایگاه به وجود نمیآید مگر اینکه درزندگی خود یک سری تغییرات را به وجود آورد. همه میدانند که دروغ بد است همه میدانند که سبقت غیر مجاز بد است همه میدانند حرامخواری بد است همه میدانند بیاحترامی به پدر و مادر بد است ولی آیا زمانی که در رانندگی کل کل میکنی با یک ماشین آن موقع از آن سبقت نمیگیری؟ یا جلوی آن بپیچی، برای آن بوق نمیزنی؟ وقتی پدر و مادرت برخلاف معیارهای تو یک صحبتی را میکنند یا آن خواسته ما را برآورده نمیکنند آیا سر آنها داد نمیزنیم. اینها روندی است در تفکر انسان ربطی به سواد ندارد کاملاً و مستقیما ربط دارد به اینکه ما چقدر از خودمان و زندگیمان شناخت داریم اگر آمدیم این شناخت را در خودمان به دست آوردیم تفکر را در خودمان آغاز کردیم و به وجود آوردیم به دانایی موثر تبدیل میشود. در نظر بگیرید که چند نفر به این شعبه آمده اند و چند نفر رفتهاند و چند نفر ماندهاند. یک مسیر است تا این مسیر طی نشود این تغییرات را هر کسی در زندگی خود جاری نکند، در کنار این قوانینی که در زندگی جاری میشود، اگر این احساس رضایتمندی را در خودش به وجود نیاورد نمیتواند در این مسیر حرکت کند و به دانایی موثر برسد.

امروز تولد آقا سامان است آقا سامان ایجنت شعبه هستند و خیلی از دوستان آقا سامان را میشناسند، حرکتی بود که در شعبه آکادمی سفر خود را با آقای تفرشی شروع کرد و به رهایی رسید این عمل دانایی و دانایی موثر در زندگی خود جاری کرد و زمانی این نمود پیدا میکند که اگر من تفکر گذشته خود را داشته باشم و هیچ تغییری در زندگی من نیاید هیچ تبدیلی حاصل نمیشود. در این صورت نمی توان این احساس را درک کرد و این خدمتگزاری را شروع کرد و در کنار خدمت خودش، خانواده محترم ایشان بودند که کمک کردند. پدر و مادرشان بودند و همسفر ایشان در کنارشان اضافه شدند و بعد آمدند به شعبه کرج و آنجا را احیا کردند و بعد آبیک را استارت زدند.
همه اینها نشان دهنده تغییراتی است که یک فردی که مصرف کننده به جایگاهی میرسد که این تغییرات را در خودش به وجود میآورد و بعد در کنار خدمت کردن به دیگران این تغییرات برای آنها حاصل میشود.مهم در این روند تغییراتی است که برای آن فرد به وجود میآید تواناییهایی است که به دست میآورد. میآید خدمت میکند و یک کاری را شروع میکند ولی در کنار این خدمت اتفاقات درونی و تفکری است که برای خودش به وجود میآید. احساس مسئولیت میکند که یک شعبه را راه اندازی کند. توانایی این را پیدا میکند که بیاید خدمتگزار شود، راهنما شود مرزبان شود درلژیون سردار شرکت کند و گوشهای از این مسئولیت را به دوش بکشد و بتواند هدایتگر باشد.
من به سامان عزیز و آقای تفرشی و همسفران محترمشان و پدر محترمشان و از جمله آقا حشمت عزیز که از قدیمیهای کنگره هستند و راهنمای پدر آقا سامان بوده اند که امروز در اینجا حضور دارند و به ایشان تبریک میگویم، چون یک تیم است که با همدیگر هماهنگ میشود. ما میدانیم که یک کاری زشت است که نباید انجام دهیم اگر بر خلاف موقعیتی که داریم و خواستهای داشته باشیم اگر برآورده نکند نمیتوانیم آن را انجام دهیم این قدرتها باید بیاید و دست به دست هم دهد که تا یک نفر به رهایی برسد خیلی آدم باید با خودش درگیر شود. آن مطلبی که میشنود خیلی باید قدرت داشته باشد که در من تغییر به وجود آورد. تا من یک پله مفید در زندگی را قدم بردارم، مثلاً از پله ۹ سی سی یک پله را کم کنم و پایینتر بیایم، این روند زمانی که دارد میگذرد ما در لژیون مینشینیم و درباره موارد صحبت میکنیم که این توانایی را به دست آوریم و قدم بعدی خود را محکمتر برداریم. این به وجود نمیآید مگر اینکه در کنار همدیگر همه با هم بتوانیم این قدرت را داشته باشیم که یک فرد بیاید و به رهایی برسد، که آقا سامان و آقا حشمت و مادر آقا سامان دارند این کار را به خوبی انجام میدهند. مجددا تبریک میگویم و امیدوارم که همان جوری که کسان دیگری کمک کردند که این عزیزان این جایگاه را درک کردند و خدمتگزار هستند، برای دیگران هم بتوانند این را امانتداری کنند و انتقال دهند.

در ادامه جلسه جشن تولد چهاردهمین سال رهایی راهنما مسافر سامان برگزار شد.

اعلام سفر :
سلام دوستان سامان هستم مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی کراک شیشه قرص. ۱2 ماه و 6 روز، سفر اول به راهنمایی آقای فرشید تفرشی، روش درمان دی اس تی، داروی درمان اوپیوم، رشته ورزشی والیبال، رهایی چهارده سال و سه ماه. در ضمن سفر سیگار داشتم، راهنما آقا فرشید، رهایی از سیگار نه سال و هشت ماه. سفر جونز داشتم، راهنما آقا رضا، با 26 کیلو کاهش وزن.

آرزو:
آرزوی قلبیام همیشه این بوده که فرصت بودن و خدمت کردن در کنگره را تا زمانی که در این بعد هستم، داشته باشم.

سخنان مسافر سامان:
سلام دوستان سامان هستم یک مسافر. از همه عزیزانی که در این جلسه شرکت کرده اند کمال تشکر دارم. از آقای ترابخانی سپاسگزارم که قبول زحمت کردند و آقا فرشید مسئلهای برایشان پیش آمده بود نتوانستند تشریف بیاورند.
واقعا بزرگترهای کنگره نعمت هستند، من هر هفته به ساختمان سیمرغ میروم همین که میروم، خدمت آقا رضا و دیده بانان عزیز سلام عرض میکنم، آنقدر انرژی میگیرم که تا آخر هفته باز هم انرژی دارم و این انرژی همیشه چراغ راه ما است. این عزیزان اجازه میدهند که در کنارشان آموزش بگیریم، یادم است که روزهای چهارشنبه که صحبتهای آقای مهندس تمام میشد آقای ترابخانی جلسه میگذاشتند برای راهنماها؛ خوب راهنمای من هم آقا فرشید میرفتند. من هم هر جوری که میشد خودم را در لژیون جا میدادم تا وقتی آقا رضا مشارکت می کنند من بتوانم استفاده کنم.
تولدها باید یک پیام داشته باشد تا هر کسی تولد میگیرد آن پیام منتقل شود که میشود به رهایی رسید و حقانیت روش DST را این تولدها ثابت کند. هفته پیش در فرمانداری آبیک جلسه داشتیم فرماندار میگفت که تضمین شما چه هست که آنقدر میگویید ما رهایی داریم؟ ماندگاری NGO های دیگر زیر ۵ درصد است گفتم که ما فالوآپ داریم همه اینها مستنداتش موجود است و قرار شد بیایند از شعبه بازدید کنند. من سال ۸۸ وارد کنگره شدم زمانی که از پلههای آکادمی بالا میرفتیم همزمان من و مادرم و پدرم با هم درگیر بودیم و هیچ کدام قبول نداشتیم که کنگره جواب میدهد. من ۱۴یا ۱۵ ترک ناموفق داشتم، وقتی که وارد کنگره شدیم آقا حشمت که امروز تشریف آوردهاند با پدر صحبت کردند و یک نفر هم با مادرم صحبت کرد و یک مشاور هم با من صحبت کرد، آقا حامد زارع انشاالله هرجا که هستند خداوند حفظشان کند. آن صحبتهای اولیه خیلی برای من تاثیرگذار بود. اینکه صورت مسئله اعتیاد را برای من باز کردند و یک دفعه به من نگفتند که باید قطع کنی و دیگر باید با مواد خداحافظی کنی و این مسئله سنگینی برای مصرف کننده است و اصلاً قابل قبول نیست. صحبتهای ایشان به دل من نشست و باعث شد که کنگره بیایم ولی باز به این معنا نبود که همه مشکلات من حل شده باشد. چند ماه من به کنگره میآمدم و علیرغم مصرف داروی تریاک که راهنما تجویز کرده بود، مصرفم نیزقطع نمی شد. تا اینکه شروع کردم به تصویرسازی، که من باید به رهایی برسم. چون اگر کسی این تصویرسازی را انجام ندهد فکر نمیکنم که رها شود. تا اینکه یک روز خواب دیدم گل رهایی را از دست آقای مهندس گرفته ام و به همراه راهنمایم، خوابم را برای آقای مهندس تعریف کردم. آقای مهندس شخصا به من سقوط آزاد دادند. آن سه روز بسیار سخت بود ولی بعد از آن که رفتیم پیش آقای مهندس و توضیح دادم، عین همان گل رز که خواب دیده بودم روی میز آقای مهندس بود و این گل را که به من دادند باعث شد خماری و خیلی از آن بار اعتیاد کم شود و انرژی گرفتم و شروع به انجام سفر کردم. من در این سفر شروع کردم به خدمت کردن که خیلی به من کمک کرد. من در آبدارخانه پارک خدمت میکردم و همه عشق من این بود که ۶ صبح آقای مهندس بیایند و من به ایشان چای بدهم . بعد از آن اجازه نشریات پارک را گرفتم و یک سری از وسایل را آوردم و خدمت کردم و آموزش بعدی من این بود که در جهات مختلف حرکت کنم که اگر بخواهم کامل به کنگره بچسبم خوب نیست و اگر بخواهم فقط به کار بچسبم آن هم خوب نیست. سعی کردم که بعد از رهایییم خدمت سربازی رفتم و نوبت این شد که به سر کار بروم. حقوق من خیلی پایین بود و به هر کس که میگفتم، میگفت نمیخواهد بروی این پول کرایه تاکسی تو هم در نمیآید تنها کسی که گفت بروم آقای مهندس بود، گفت که تو کار بلد نیستی تو یک مهندس صفر کیلومتر هستی برو کار یاد بگیر. دو سال گذشت و من سرپرست کارگاه شدم و بعد ازدواج کردم خیلی اتفاقهای خوبی افتاد و مسیر برایم باز شد.
انسانی که تاریکیها را تجربه میکند معنی حال خوب را میفهمد، از خدا میخواهم که آقای مهندس و بزرگترهای کنگره را برای ما حفظ کند که ما بتوانیم از این ها استفاده کنیم. من طاقتم نمیگیرد تا زمانی که آقای مهندس هستند وقتی که صحبت میکنند و وقتی که سی دی بیرون میآید نسبت به آن بیتفاوت باشم. باید روز شنبه سی دی را بگیرم و گوش دهم و یک روز بعد شروع به نوشتن کنم و این از آموزشهای راهنمای عزیزم و آقای ترابخانی و دیده بانان است که همه زندگیشان را گذاشتند برای آموزش و کمک کردن. از اعضای لژیونها خیلی تشکر میکنم، چه لژیون کرج و چه لژیون آبیک، از مرزبانان و ایجنتهای محترم که حضور دارند از آنها تشکر میکنم، از پدر و مادر عزیزم تشکر میکنم، از آقا حشمت عزیز تشکر میکنم، از همسفرهایم تشکر میکنم، در نهایت از همه شما که به صحبتهای من گوش دادهاید تشکر میکنم.

سخنان راهنما همسفر حشمت:
من دیروز در این موقع دکتر بودم، و درر این لحظه از انرژی شما حال خوبی دارم. بیماری بنده هم مربوط به سن 87 سالگی است و دکتر به من گفت مربوط به شناسنامه است. من تشکر ویژه دارم از پدر خودم آقای صداقت و آقای ترابخانی که پدربزرگ بنده هستند. آن قدیمها در کنگره به راهنما پدر میگفتیم و به راهنمای ایشان پدربزرگ. همچنین تشکر می کنم از آقای مهندس و استاد امین که دستیارشان هستم و همچنین خانم آنی، خانم آنی کماندار و خانم شانی. خاطره ای دارم از آقای مهندس که گفتند چرا همه این همسفران را دور خودت جمع کرده ای؟ به شوخی گفتم: آقا اینها می بینند سبیل من کلفت است فکر می کنند مسافرشان زودتر به رهایی می رسد. به آقا محسن و سامان عزیز هم تبریک عرض می کنم. همچنین خدمت مادرشان و همسرشان نیز عرض تبریک دارم.

سخنان همسفر محسن:
این روز عزیز را به تمام اعضای کنگره، مخصوصاً آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و راهنمای عزیزم تبریک عرض میکنم. تولد آقا سامان را هم تبریک عرض میکنم. ایشان خیلی زحمت میکشند و بسیار خوشحالم که در کنگره کنار ایشان هستم و امیدوارم تمام مسافرین کنگره ۶۰ این روز عزیز را تجربه کنند. خیلی ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.

سخنان همسفر سوسن:
عرض ادب و احترام دارم خدمت دیده بان محترم. از تمام عزیزانی که در این جشن شرکت کردند و از راه دور تشریف آوردند متشکرم. از جناب مهندس بنیان کنگره و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم که هرچه خیر برکت و حال خوب داریم از ایشان و خانواده محترم ایشان است. به مسافر عزیزم تبریک میگویم که ما را با این سیستم آشنا کرد و در مسیر درست قرار داد. به او تبریک میگویم و ۱۴ سال رشد و رهایی و تغییر در جهت مثبت برای خدمتی که اول به خود و بعد به بندگان خداوند میکند را به او تبریک میگویم. دوستت دارم و به تو افتخار میکنم. این حال خوشی را که به من دادی خیلی بیشتر از حال خرابیهایی بود که در دوران قبل کنگره با هم داشتیم و امیدوارم همسفر خوبی برای برادرش باشم که انشالله او هم بیاد و به سربلندی برسد.
همپنین از راهنمای عزیز ایشان آقای فرشید تفرشی تشکر میکنم که اینجا حضور ندارند. در مجموع خدا را هزاران بار شکر میکنم که در این جایگاه حضور دارم و خدا را شاکرم که در جمع شما و خانواده کنگره ۶۰ هستم.

سخنان راهنما همسفر فریبا:
خیلی خوشحالم که توانستم در این جشن عزیز و در این روز عزیز در کنار شما عزیزان باشم. من هم این تولد و شادباش را در راس به جناب مهندس و خدمت شما دیدهبان محترم آقای ترابخانی تقدیم می کنم که شبانه روز در کنار جناب مهندس عاشقانه زحمت میکشید که من و مسافرم به درمان و حال خوش برسیم. امیدوارم برکات این خدمتها نور شود در زندگی شما در ادامه به آقا سامان عزیز خیلی تبریک میگویم خیلی خوشحالم الهی شکر ۱۴ سال رهایی. شاید گفتنش خیلی راحت باشد ولی قطعاً آقا سامان پیام کنگره را دریافت کردند که هم جانی هم مالی و هم خانوادگی خدمت میکنند و تلاش میکنند. در ادامه به پدر مادر عزیزتان خیلی تبریک میگویم. پدر و مادر تمام دغدغهشان این است که فرزندشان در صراط مستقیم قرار بگیرد و انسانهای خوب سر راه او قرار بگیرند. به پرنسای عزیزم و خانم مریم خیلی تبریک میگویم مسافری که در کنگره همسفر نداشته باشد خیلی سخت میتواند ادامه دهد. اما خانم مریم عزیز یک کنگرهای به تمام معنا است و خیلی زیبا به حرکت خود ادامه میدهد. امیدوارم سال آینده شال راهنمایی را گردن او ببینم چون آنها لایق بهترینها هستند.

سخنان همسفر مریم:
خدا را شاکر و سپاسگزارم که چنین حال خوبی را در این لحظه حس میکنم. از جناب مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم که چنین بستری را فراهم کردند که انسانها بتوانند حال خوش را درک کنند. از جناب آقای ترابخانی دیدهبان محترم و آقای حشمت عزیز سپاسگزارم. از پدر و مادر سامان جان سپاسگزارم و همچنین آقا فرشید عزیز و خانم فریبای عزیز. ایشان بودند که کاری کردند تا من در کنگره بمانم. خیلی از حضور ایشان خوشحالم و با خود میگویم که اگر ایشان نبودند من در کنگره نمیماندم. وقتی در لژیون، ایشان و خواهرهای لژیون را میبینم خیلی حال خوشی دریافت میکنم. پس از مدتی که گذشت تازه متوجه شدم که آدمهایی که در کنگره وجود دارند از تک تک آنها میشود یک انرژی خوب دریافت کرد و راهنما در کنار افراد دیگر این حال خوش را به من میدهند.
انسانهای کنگره با همه جا فرق دارند در کنگره میتوانی خودت باشی اگر کار اشتباهی هم کرده باشی میتوانی خیلی راحت بیان کنی و در کنگره با حال خوشی که به تو میدهند، دیگر آن کار را تکرار نمیکنی و از خانم کبرای عزیز راهنمای جونز بسیار سپاسگزارم و همچنین به سامان عزیز تبریک میگویم امیدوارم که بهترین جایگاهها را تجربه کند و به پرنسای عزیزم تبریک میگویم.






تایپ سخنان استاد: همسفر میثم (لژیون یکم)
تایپ سخنان همسفر : مسافر علیرضا (لژیون یکم)
بارگزاری: مرزبان خبری، مسافر علیرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
750