از فرمانبرداری تا فرماندهی یکی از مهمترین مسیرهایی است که هر انسانی در زندگیاش باید آن را طی کند. انسانها بهطور ذاتی خواستار فرماندهی هستند و دوست دارند بر زندگی خود، شرایط پیرامون و حتی بر دیگران تسلط و مدیریت داشته باشند؛ اما واقعیت این است که تا زمانی که فرمانبردار خوبی نباشیم، هیچگاه فرمانده واقعی نخواهیم شد و شرط رسیدن به فرماندهی، فرمانبرداری است. فرمانبرداری یعنی پذیرش قوانین، آموزشها و تسلیم شدن در برابر عقل و دانایی است؛ اگر این مرحله جدی گرفته نشود، فرد در مسیر رشد خود باقی نمیماند و همیشه دچار سرگردانی خواهد بود.
فرمانبرداری در حقیقت یعنی یادگرفتن از کسی که بیشتر این مسیر را طی کرده است؛ وقتی انسانی که در تاریکیها بوده و راه روشنایی را یافته چیزی را به ما میآموزد و از ما میخواهد که طبق آن عمل کنیم، فرمانبرداری ما آغاز میشود. در کنگره، فرمانبرداری یعنی اجرای دقیق دستور راهنما، گوش دادن به سیدیها، حضور منظم در جلسات و رعایت حرمتها است و درواقع این فرمانبرداری بهظاهر ساده، تمرینی برای ساختن یک فرمانده درونی است؛ زیرا تا وقتی جسم، روان و نفس انسان یاد نگیرند از قوانین پیروی کنند؛ امکان ندارد بتوانند فرماندهی بر خود و زندگی را به دست بگیرند.
در مسیر فرمانبرداری، بزرگترین مانع نفس اماره است. نفس همیشه در تلاش است که انسان را به سمت راحتی، بیقانونی و لذتهای زودگذر بکشاند؛ اما فرمان عقل که همان صدای دانایی است، از ما میخواهد صبر کنیم، قوانین را اجرا کنیم و راه سخت اما درست را بپیماییم. فاصله میان فرمان عقل و فرماندهی جسم، همان میدان نبرد ما با نفس است و کسی که بتواند در این میدان پیروز شود، آرامآرام به جایگاه فرماندهی نزدیک خواهد شد. فرماندهی در کنگره معنای بسیار عمیقی دارد؛ یعنی تسلط بر جسم، خواستهها، احساسات و حتی بر افکار است. فرمانده واقعی کسی نیست که دیگران را کنترل کند؛ بلکه کسی است که میتواند خود را کنترل کند.
فردی که اسیر اعتیاد است، فرماندهیاش را به مواد یا نیروی منفی سپرده است؛ اما با فرمانبرداری از قوانین و اجرای آموزشها، دوباره توان فرماندهی بر جسم و جانش را به دست میآورد. این مسیر، یعنی از فرمانبرداری تا فرماندهی، یک فرایند تدریجی است؛ ابتدا انسان میآموزد که چرا باید فرمانبرداری کند؛ سپس با تکرار و استمرار در عمل به قوانین، دانایی او تبدیل به دانایی مؤثر میشود و در ادامه با کنترل نفس و تمرین صبر، آرامش و تعادل به دست میآورد؛ درنهایت زمانی که اعضای وجودش تحت فرمان عقل درآمدند، فرماندهی واقعی شکل میگیرد. چنین انسانی دیگر بازیچه شرایط یا تمایلات درونیاش نیست؛ بلکه خودش مسیر زندگیاش را انتخاب میکند؛ بنابراین فرمانبرداری نقطه آغاز است؛ اما مقصد فرماندهی است.
کسی که یاد بگیرد خوب فرمان ببرد، روزی به جایگاهی میرسد که دیگران هم با آرامش خاطر از او فرمان خواهند برد؛ این قانون هم در کنگره و هم در زندگی بیرون جاری است. اگر بخواهیم در خانواده، جامعه یا حتی درونیترین لایههای وجود خود فرمانده باشیم؛ باید فرمانبرداری را بیاموزیم و این همان مسیری است که کنگره ۶۰ به زیباترین شکل آن را برای ما فراهم کرده است. در حقیقت، فرمانبرداری در کنگره تنها یک اطاعت کورکورانه نیست؛ بلکه یک انتخاب آگاهانه است. ما با پذیرش قوانین، درواقع به خودمان احترام میگذاریم. کسی که فرمانبردار باشد، در حال تمرین نظم، تعهد و مسئولیتپذیری است.
فرمانبردار بودن به معنای کوچک شدن یا بیاهمیت شدن نیست؛ بلکه به معنای پرورش دادن بذر فرماندهی در درون خود است. وقتی انسان به مرحله فرماندهی میرسد، میتواند در جایگاههای مختلفی همچون خانواده، محل کار یا جامعه تأثیر مثبت بگذارد. چنین فردی دیگر تنها برای خودش زندگی نمیکند؛ بلکه دیگران نیز از ثمره فرماندهی او بهرهمند میشوند. او الگویی میشود که رهجویان یا اطرافیان با آرامش و اعتماد به او نگاه میکنند و این همان نقطهای است که یک فرمانبردار دیروز به فرمانده امروز تبدیلشده است. درنهایت باید دانست که فرمانبرداری و فرماندهی یک چرخه مداوم هستند؛ حتی وقتی فرمانده شدیم بازهم باید فرمانبردار قوانین بالاتری باشیم؛ فرمانبردار قوانین هستی، فرمان عقل کل و قوانین خداوند. اگر این تعادل حفظ شود انسان در مسیر رشد دائمی قرار میگیرد؛ پس میتوان گفت فرمانبرداری نهتنها آغاز فرماندهی است؛ بلکه همراه و همیشگی آن نیز خواهد بود.
نویسنده: راهنما همسفر فاطمه
رابط خبری: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر ستاره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ارسال: راهنما همسفر مهتاج نگهبان سایت
همسفران نمایندگی اردستان
- تعداد بازدید از این مطلب :
341