مشارکت مکتوب همسفر مرضیه در مورد دستورجلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی»:
بهتر است ابتدا معنای «فرمانبرداری تا فرماندهی» را توضیح دهم. این مفهوم به معنای طی کردن یک مسیر یا فرآیند است، فرآیندی که از پذیرش دستورات و پیروی از قوانین آغاز میشود و به جایگاه فرماندهی، یعنی رهبری، هدایت دیگران و توانمندی ختم میشود.
به طفل کوچکی نگاه کنیم که تازه راه رفتن را آموخته است. خوشحالی را میتوان در چشمانش دید در هر بار بلند شدن، حرکت کردن و حتی زمین خوردنش. چرا که این کودک، توانایی استفاده از قدرتی که خداوند در اختیارش نهاده را به دست آورده و وارد مرحله جدیدی از زندگیاش شده است. اکنون میتواند به تجربههای جدیدی دست یابد و با فرمان خودش به این سو و آن سو برود. او از اینکه دستها، پاها و حتی سرش از فرمانش تبعیت میکنند، لذت میبرد.
حال تصور کنید اگر این قدرت فرماندهی در انسان وجود نداشت، آیا انگیزهای برای تغییر، رشد و کمال باقی میماند؟ خداوند این قدرت را به همه ما عطا کرده است. اما ممکن است این قدرت تحت تأثیر مسائلی، ناقص شده یا فرمانهای ما آنطور که میخواهیم اجرا نشوند.
فردی که با بیماری اعتیاد درگیر است، پس از مدتی کاملاً با این مفهوم آشنا میشود. او درمییابد بسیاری از کارهایی که پیش از این برایش ممکن بود، دیگر قابل اجرا نیست یا اجرایشان نسبی و مشروط شده است. برای مثال، اگر قبلاً میتوانست ۲۰ ساعت کار کند، مسافت زیادی را راه برود یا در ساعت مشخصی بیدار شود، اکنون دیگر قادر به انجام آنها نیست. خواسته در وجودش هست و دستور هم صادر میکند، اما بدن یا ذهنش اجرا نمیکند. اگر هم بخواهد فرمانی را اجرا کند، شرطی شده است به شرط مصرف مواد یا مصرف بیشتر آن. گاهی حتی با مصرف مواد نیز قدرت اجرا را ندارد و مجبور میشود ماده دیگری را جایگزین کند.
میبینیم که مصرف مواد مخدر و حتی جایگزینی آن با موادی خطرناکتر، تلاشی است برای به دست آوردن دوبارهی همان فرماندهی از دست رفته. این بهای سنگینی است که انسان برای بازپسگیری کنترل بر خواستههایش میپردازد. قدرت فرماندهی، نیروی محرک زندگی و سرچشمه احساس خوشحالی در انسان است.
بنابراین، برای اینکه انسان بتواند فرماندهی نیروهایی را که از کنترلش خارج شدهاند دوباره به دست آورد، تنها یک راه وجود دارد: اینکه فرمانبرداری کند و از چهارچوب آن خارج نشود. حسهایی مانند قدرت درک مفاهیم، توانایی تمایز اصوات، حس برنده بودن، خوشبختی و شادی، دقیقاً در نقطه مقابل حسهای بازدارنده و منفی قرار دارند. مصرف مواد مخدر به راحتی حسهای منفی را جایگزین این حسهای خوب میکند و از دست دادن این قدرتها و احساسات، ما را غمگین میسازد.
ما زمانی میتوانیم فرمانده خوبی باشیم که ابتدا فرمانبردار خوبی شویم. فرماندهی یعنی تسلط بر نیروهای درونی و بیرونی و توانایی خواستن و به انجام رساندن کارها. شرط رسیدن به این جایگاه، کسب توانایی است. چه زمانی توانایی را کسب میکنیم؟ زمانی که به دانایی مؤثر دست یابیم. و چه زمانی به دانایی مؤثر میرسیم؟ زمانی که تحت آموزش یک استاد قرار بگیریم و از او اطاعت کنیم. پس شرط فرماندهی، داشتن استاد و اطاعت از اوست.
زمانی که انسان در تاریکی اعتیاد به سر میبرد، تحت فرمان نفس اماره قرار دارد و نمیتواند فرمانروای وجود خویش باشد. اما او میتواند به جای فرمانبرداری از نفس اماره، فرمانبردار استاد خود باشد. فرمانبرداری کار آسانی نیست و شرط اصلی آن این است که در مورد استادم قضاوت نکنم؛ نپرسم که آیا او میداند یا نه؟ حرفش منطقی است یا خیر؟ اگر بتوانم این کار را انجام دهم، فرمانبرداری را به درستی اجرا کردهام و به مرور زمان، فرمانروایی وجودم را باز پس خواهم گرفت.
نویسنده: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بندرعباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
68