English Version
This Site Is Available In English

یاد الله در هر جا، یاد خود از قطره به اقیانوس است

یاد الله در هر جا، یاد خود از قطره به اقیانوس است

هفتمین جلسه از دوره چهل و یکم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی صالحی تهرانپارس به استادی راهنمای محترم مسافر مجید و نگهبانی مسافر وحید و دبیری مسافر هادی با دستور جلسه "دانایی، دانایی موثر و سواد" در روز چهارشنبه 5 مردادماه ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
امروز آقای مهندس فرمودند: "شکر نعمت، نعمتت افزون کند؛ کفر نعمت از کفت بیرون کند." شکرگزاری آن چیزهایی نیست که نداری و می‌خواهی؛ شکرگزاری یعنی آن چیزهایی که می‌دانی و ازشان لذت می‌بری.
داستان مثنوی معنوی، بخش اول، می‌گوید: "بشنو از نی چون حکایت می‌کند / از جدایی‌ها شکایت می‌کند." نی از نیستان جدا شده و همیشه در حال شکوه و شکایت است که به اصل خودش برگردد. و مطلب مهمی که برای ما است، این است: ما همان نی هستیم که از اصل خودمان جدا شدیم و روی زمین آمدیم و دائماً در حال شکوه و شکایت هستیم؛ مثل بچه‌ای که از مادرش جدا می‌شود. تا به بغل مادرش می‌رود، آرام می‌شود. انسان‌ها هم همیشه در حال شکایت هستند و نمی‌دانند که چه چیزی آرامشان می‌کند؛ پول، ثروت، مادیات، شهوت، مسائل جنسی، ماشین خوب است؟
تنها چیزی که انسان را آرام می‌کند، برگشت به اصل خودش است و خداوند است. یاد الله در هر جا، یاد خود از قطره به اقیانوس است؛ و انسان مادامی که از عصر خودش جدا شود، در دنیا در حال شکایت و ایراد گرفتن است.
کنگره ۶۰ یک سفر درونی و بیرونی است، یعنی با اعماق تاریک وجود خودمان برویم و چراغ قوه برداریم و روی نقاط تاریکمان کار کنیم و هیچ اتفاق خوبی برایمان نمی‌افتد، مگر اینکه خودمان، خودمان را بازیابی کنیم. و مهم‌ترین اصل، "نظم" است. رهجویی که نظم را یاد نگیرد، هیچ چیزی را یاد نمی‌گیرد.

در دستور جلسه "دانایی و دانایی مؤثر"، همه این‌ها را همه می‌دانند، ولی کی می‌تواند اجرا کند و کی می‌تواند مؤثرش کند، کی می‌تواند اثرگذار در زندگی‌اش کند؟ یک سفر اولی می‌آید با هزاران خشم و تنفر. دو ماه حرف گوش می‌کند، کلی اتفاق خوب برایش می‌افتد؛ سرطان، کولیت، بیماری‌های لاعلاج. و این خیلی اتفاق بزرگی است، به نظر من، که من می‌توانم در اینجا بیماری‌های لاعلاج را درمان کنم.
یک شخصی در نشریات هست، می‌خورد زمین، می‌رود سی‌تی‌اسکن می‌کند، می‌گویند تو تومور داری. آن روزش خیلی حالش بد بود. اگر بفهمی شش ماه دیگر می‌خواهی بمیری، حالت خیلی بد می‌شود، ولی دلش آرام بود که کنگره را دارد. رفت کنار آقای مهندس و آقای مهندس گفت: "بهت سفر می‌دهم." پانصد میلیون کمک کرد، یک میلیارد هم کمک کرد. "نشانی در بی‌نشانی". کجای دنیا سرطان خوب می‌شود؟ کجای دنیا اعتیاد خوب می‌شود؟ در کشور آمریکا هم درمان ندارد.
در کنگره ۶۰، حفظ بقای راهنما به رهجو ربط دارد. اگر یک رهجو خوب عمل کند، راهنمایش قوی می‌شود؛ درختی که محصول بدهد، راهنما بدهد، خدمت‌گزار به کنگره ۶۰ بدهد و رهجو باعث افتخار راهنما می‌شود، همان‌طوری که اگر یک رهجو کار اشتباهی بکند، راهنما مورد بازخواست قرار می‌گیرد. می‌گویند: "تو چه چیزی به این یاد دادی؟ این همه وقت داشتی!" نمی‌گویند راهنما این همه زحمت کشیده، آن نخواسته چیزی یاد بگیرد.
و در مورد بخش تولد، تولد سعید عزیز هستش. در زمستان وارد کنگره شد. وقتی دیدمش گفتم: "خدا کند لژیون من نیاید." آمد و نشست و گفتم: "هر چه بادا باد!" چون چندتا رهجوی حال خراب دیگر هم داشتم. به خدا گفتم که کمکم کند، کاری از من برنمی‌آید. اوایل خیلی اذیت کرد، ولی بعد از دو سه ماه متوجه شد که در کجا آمده است. واقعاً انسان شکرگزاری است و همیشه خدا از این موضوع خوشحال است که وارد کنگره شده. سعید مصرف‌کننده شاخ‌دار بود. با مصرف شیشه وارد کنگره شد و شاخ اعتیاد را شکست و الان بسیار انسان فهمیده و باشعور و دوست‌داشتنی است. ان‌شاءالله که اتفاق خوبی برایش بیفتد. این تولدها نشانه پایان اسارت و نوید رهایی است. ان‌شاءالله که بتواند نوید رهایی را بدهد. ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

در ادامه جشن تولد یک‌سال رهایی مسافر سعید برگزار گردید که توجه شما را به خلاصه سخنان ایشان جلب می‌کنم:
اول اینکه خیلی ممنونم از راهنمای بزرگوارم و خیلی خوشحالم از اینکه ایشان را به عنوان راهنما انتخاب کردم. وقتی وارد کنگره می‌شوی، می‌گویند: "با حست راهنما انتخاب کن." و من فقط به واسطه آقا مجید می‌توانستم از تاریکی خارج بشوم و من واقعاً بابت این موضوع خدا را شکر می‌کنم.
من یک بار وارد کنگره شدم، ولی نتوانستم سفر خودم را ادامه بدهم و دلیل اینکه رها نشدم، به این دلیل بود که از اعماق وجودم نمی‌خواستم که رها بشوم. "خواستن" به این معنی است که هر چیزی را راهنما می‌گوید، مو به مو و درست به انجام برسانی. به من گفت که به موقع بیا، سی‌دی گوش کن، سی‌دی بنویس.
شغلی که داشتم، معمولاً در شب‌ها بود و با جلسات تداخل داشت و من شغل خودم را عوض کردم و رفتم کارمند شدم. البته که درآمد خوبی هم داشتم و به شخصی که در آنجا کار می‌کنم، گفتم که من تا ساعت چهار می‌توانم کار کنم تا بتوانم برسم به شعبه.
من واقعاً به ته خط رسیده بودم، به همین دلیل فقط رهایی را می‌خواستم. من احساس سرافکندگی می‌کردم، هویت خودم را از دست داده بودم، زندگی خودم را از دست داده بودم. نگاه‌های سنگین خانواده و اطرافیان. آن شخصی که معتاد است، آخرین نفری است که متوجه می‌شود معتاد است. تو در چشمش نگاه می‌کنی، می‌فهمی تو معتادی.
و من واقعاً صحبت‌های راهنمای خودم را گوش کردم و با حرکت، راه نمایان می‌شود، چراغی برایت روشن می‌شود و الان واقعاً حال خوبی دارم و فکر می‌کنم همه به دنبال حال خوب هستند. الان که صبح از خواب بیدار می‌شوم، خدا را شکر می‌کنم، ولی در گذشته چه؟ دنبال پایپ می‌گشتم.
ولی الان که از خواب بیدار می‌شوم، حس خوبی دارم و رمز موفقیت من آن لحظه‌ای است که وسوسه مواد در ذهن انسان یا سیگار می‌آید، همان لحظه به آن "نه" بگو و زمان بده و چقدر احساس قدرت می‌کنی برای این "نه" گفتن و احساس اعتماد به نفس درون انسان دوباره زنده می‌شود. در کنگره کم‌کم به خودشناسی می‌رسد و باز هم تشکر می‌کنم از راهنمای عزیزم، از برادرم و از خانواده عزیزم، از همه عزیزان متشکرم.

تایپ: مسافر احسان لژیون یکم
ویرایش و بارگزاری خبری: مسافر هادی لژیون نهم، مسافر احسان لژیون یکم
مرزبان خبری: مسافر احمد
مرزبان کشیک: مسافر سعید
شهریور ماه 1404                                  شعبه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .