اولین جلسه از دوره دوازدهم از سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران نمایندگی دلیجان با استادی راهنمای تازه واردین مسافر جعفر، نگهبانی مسافر زین العابدین و دبیری مسافر فیروز، با دستور جلسه:" وادی ششم و تاثیر آن بر روی من "، در روز چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
وادیهای کنگرهٔ ۶۰ نقش بسیار مهم و حیاتی در یادگیری من در کنگره داشتهاند. وقتی به وادیها نگاه میکنیم، میبینیم که سراسر آموزش برای انسان هستند و بر اساس نیاز انسان طراحی شدهاند.
اگر بخواهم دربارهٔ آموزش این وادیها صحبت کنم، باید بگویم که آنها به منِ جعفر، یاد میدهند که چطور زندگی کنم، چطور خدمت کنم و چطور حرکت کنم. هر چه بخواهم، در این وادیها هست.
دایرهٔ وسیع وادیها از وادی اول (تفکر) شروع میشود و به وادی محبت ختم میشود. ما در کارگاههای آموزشی، این چهارده وادی را به دلیل اهمیت بالایی که دارند، بررسی میکنیم. راهنماهای عزیز نیز با رهجوها روی آنها کار میکنند.

امسال ما پنج وادی را گذراندهایم و به وادی ششم رسیدهایم: «حکم عقل را در قالب فرمانروای بزرگ کاملاً اجرا کنیم.»
همانطور که در دعای کنگره از خداوند میخواهیم که ما را به فرمان عقل نزدیک کند، من فکر میکنم همه چیز به خودمان برمیگردد. اگر سخت نگیریم، به راحتی میتوانیم به وعدهای که به خودمان دادهایم، عمل کنیم و این یعنی نزدیک شدن به فرمان عقل.
فرمان عقل یعنی هر کاری را درست انجام دهیم. من با خودم عهد بستم که مثلاً صبح سر کار بروم، ساعت شش بیدار شوم، برای خانوادهام نان بخرم و لقمهای نان حلال برای آنها پیدا کنم. وقتی این کارها را انجام میدهم، میبینم که به فرمان عقل نزدیک شدهام.
یک رهجوی سفر اولی که سر ساعت بیدار میشود، دارویش را به موقع میخورد، سیدی خود را به موقع مینویسد و به کنگره میآید، به نظر من دارد فرمان عقل را اجرا میکند. به طور کلی، فکر میکنم رهجویی که به حرف راهنمایش گوش میدهد، به فرمان عقل نزدیک میشود.

زمانی بود که در دوران مصرف، همهٔ ما فکر میکردیم داریم از فرمان عقل استفاده میکنیم، اما در واقع بیراهه رفته بودیم. خیلی هم سخت و عمیق بیراهه رفته بودیم و به هر کسی که سر راهمان قرار میگرفت، میگفتیم: «تو اشتباه میکنی، من درست میگویم.» حتی افرادی که پاک بودند را مسخره میکردیم. با خودمان میگفتیم: «چرا این شخص مصرفکننده نیست؟ چون من جعفر مصرفکننده نیستم!»
اما وقتی به کنگره آمدیم، تازه فهمیدیم که واقعاً باورکردنی نیست. برگشت از آن وضعیت، به خصوص برای کسی که تازه به کنگره میآید، بسیار سخت است. او باید پس از سالها تازه بفهمد که حکم عقل چیست و از آن اطاعت کند.
خیلیها هستند که وقتی در جلسهٔ مشاورهٔ تازهواردین با آنها صحبت میکنیم، فرمان عقل را قبول میکنند، اما برگشت از بیراههای که سالها در آن بودهاند، برایشان سخت است.
با این حال، بسیاری هم هستند که قبول میکنند و برمیگردند، گوش به فرمان راهنما و فرمایشات او میدهند و این میشود همان فرمان عقل.
خاطرهای از حدود یک ماه پیش دارم که با آقای حمید، راهنمای محترم، از قم به تهران میآمدیم. ایشان صحبتی کردند که بسیار به دلم نشست و دوست دارم آن را با شما در میان بگذارم. گفتند: «همیشه یک پای انسان در مرز است.»
یعنی چه؟ یعنی هر لحظه احتمال لغزش وجود دارد، حالا هر جایگاهی که داشته باشیم. من و شما هیچ فرقی نداریم؛ پایمان روی لبِ مرز است و هر لحظه که از فرمان خداوند سرپیچی کنیم، لغزش ایجاد میشود.
این لغزش لزوماً به معنای بازگشت به مصرف مواد نیست؛ شاید همین صندلی که روی آن نشستهایم از ما گرفته شود. این خیلی مهم است. ممکن است جایگاهی که داریم از دست برود و کمکم به جایگاه قبلیمان برگردیم.
متأسفانه وقت من رو به پایان است و خیلی دوست داشتم بیشتر با شما صحبت کنم. بسیار خوشحالم که امروز به عنوان استاد جلسه در کنار شما هستم و توانستم با شما صحبت کنم. شاید در جلسهٔ مشارکت بهتر بتوانیم با هم گفتوگو کنیم. بسیار متشکرم که با سکوت زیباتان به صحبتهای من گوش دادید.
عکس: مسافر محمد-لژیون یکم
تایپ، ویرایش و بارگزاری خبر: همسفر مسعود-لژیون یکم
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
61