چهارمین جلسه از دوره هفدهم سری کارگاههای عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان مشهد به نگهبانی مسافر علی، استادی دستیار دیدهبان پهلوان مسافر مسعود و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه «وادی ششم و تأثیر آن روی من» پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر؛ خداوند را شاکرم که در این جلسه خدمت شما هستم. از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان، ایجنت گرامی، لژیون مزربانی و همه مسافران و همسفران نمایندگی بنیان که این فرصت را در اختیار من قرار دادند که در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم سپاسگزارم. ما در کنگره چهلوهشت دستور جلسه مختلف داریم و چهارده وادی که ستونها و ساختار جهانبینی کنگره ۶۰ را تشکیل دادهاند. امروز دستور جلسه وادی ششم است. خیلی کوتاه بخواهم بگویم: من مسافر در پنج وادی اول حرکت کردم، آموزش گرفتم، تجربه کردم و حالا باید به یک نتیجهای برسم. چهار وادی اول تفکر است. وادی پنجم در مورد عملیاتیکردن ساختارهای ذهنی صحبت میکند. اینکه چگونه باید تفکرات و ساختارهای ذهنی را عملی کنیم.
در وادی ششم یکمسئله جدید به من معرفی میشود؛ یعنی یکی از اساسیترین صور پنهان مسافر را معرفی میکند. تفکر ابزار رسیدن به خود است. وادی ششم ابتدا یک پیام بسیار زیبا دارد که میگوید عقل در تکامل مثل یک ماشین تابع خود است و روح با لطافت منحصر به خود توسط عقل آفریده میشود. در این جمله وادی میگوید که من مسافر چگونه میتوانم از عقل خود استفاده کنم تا خود را به تکامل برساند؟ عقل مثل یک ماشین است که کافی است آن را استارت بزنید. ماشین وقتی استارت میخورد از باطری برق میگیرد و موتور شروع به کارکردن میکند. این وادی به من میگوید اگر میخواهی به فرمان عقل برسی باید یک سری کارها انجام بدهی تا خودکار به این فرمان برسید؛ بعد عقل را توضیح میدهد که صور آشکار نیست و صور پنهان است و اینکه مغز با عقل تفاوت دارد.
آقای مهندس دژاکام در این وادی یک داستان را تعریف میکنند؛ ایشان من مسافر را به شهری تشبیه میکنند که در آن انسانهای متفاوتی زندگی میکنند. در این شهر آدمهای شرور و آدمهای متفکر هستند. آدمهای تحصیلکرده، آدمهای جنگجو و جنگطلب هم هستند. در واقع خواستههای نفسانی ما را به این موارد تشبیه میکنند. وقتی میتوانم از این عقل بهرهمند شوم که همگی حاکم این شهر را قبول داشته باشند. وقتی حاکم را قبول دارم فرمان او را اجرا میکنم و همهچیز مرتب است؛ اما قصه از جایی شروع میشود که جن درون من یکسری خواستههای نفسانی دارد که مقابل فرمانده قرار میگیرند. هیچکدام از مصرفکنندگان اگر آخر و عاقبت اعتیاد را میدانستند، موادمخدر مصرف نمیکردند. در ابتدا فکر میکردم که یک نیروی جادویی پیدا کردم، یک اکسیری پیدا کردم که به من کمک میکند بهتر درس بخوانم، بیشتر کار کنم و پول در بیاورم؛ چون توان بیشتری به من میداد. اگر غیر از این بود، من هیچوقت سراغ موادمخدر نمیرفتم. این خواستههای نفسانی فرماندهی شهر را به دست میگیرد؛ نفس اماره هر چه میبیند میخواهد و کاری به این ندارد که این خواسته من معقول است یا غیرمعقول؟

آقای مهندس دژاکام در این وادی توضیح میدهند که اگر میخواهید از این فرمانده عادل که حکم درست میدهد، استفاده کنید؛ باید یک حرکتی در درون خود انجام بدهید و در صراط مستقیم حرکت کنید. صراط مستقیمی که در پایان مسیر، تو را با ظاهری آراسته به مقصد میرساند. خیلی از خواستههای نفسانی ما فقط بهظاهر درست است. این وادی را اگر بخواهم به لژیون سردار ربط بدهم با خیلی از بچهها که صحبت میکنم، میگویند که ما در این جایگاه خدمتی نیستیم، هنوز به آن درجه از پهلوانی نرسیدهایم که جایگاه پهلوان یا نشانی در بینشانی را بهدست آوریم. جایگاههایی که در لژیون سردار است، طوری نیست که فکر کنیم نمیتوانیم به آن برسیم. اصلاً چیزی ورای تفکر ما است. خیلی از بچههای پهلوان یا دنور که با آنها صحبت میکنیم میگویند ما شاید آن زمان که تعهد را قبول کردیم اینقدر توان مالی نداشتیم؛ ولی یکچیز را دیده بودیم و به کنگره ۶۰ ایمان داشتیم، به خدمت مالی ایمان داشتیم و آن ایمان باعث شد که بتوانیم در این مسیر حرکت کنیم.
وقتی در مسیر لژیون سردار حرکت میکنیم به تعقل و فرمان عقل میرسیم. این را در لژیون بچههای سردار میتوانیم ببینیم. چه اتفاقی در لژیون سردار رقم میخورد؟ چرا باید خدمت مالی را در لژیون سردار انجام بدهیم؟ همه ما میدانیم آقای مهندس دژاکام استادانی دارند که ایشان را راهنمایی میکنند. آیا همان استادی که الهام و القا کرده است و با آقای مهندس دژاکام قرار خود را گذاشته است، نمیتواند برای کنگره ۶۰ کمک بیاورد؟ پس چرا من باید خدمت کنم؟ چرا من باید در مسیر لژیون سردار حرکت کنم؟ همه میدانیم کنگره مشکل مالی ندارد؛ پس چرا باید این بازی را انجام بدهیم؟ مسئله دو جهت دارد؛ یکی این است که من به کنگره ۶۰ آمدم، درمان شدم و به حال خوب رسیدم؛ پس باید قدردان آن باشم. جهت دیگر خود من هستم که بخواهم در سفر دوم حرکت کنم، بخواهم در سرزمین بخشش حرکت کنم و بخواهم از وادی چهاردهم عبور کنم؛ وادی عشق و محبت. وقتی میتوانم از وادی چهاردهم عبور کنم که از بخشش عبور کرده باشم. من در سفر اول یکپنجم مواد خود را میبخشم؛ پله کم میکنم تا به رهایی میرسم. در سفر دوم باید چهکار کنم؟ آیا کار تمام است؟ اصلاً اینطور نیست. آقای زرکش یک مثال دارند که میگویند وقتی در سفر اول هستید مثل سلول انفرادی است. سفر اول که تمام میشود تازه میروی به بند عمومی و هنوز آزاد نشدی. هنوز بند منیت، کینه، حسادت، غرور و کبر بهپای شما بسته شده است و هنوز در آن زندانی هستید. چهکار باید بکنید که آزاد بشوید؟ چطوری در سفر دوم باید حرکت کرد که آزاد شد؟ وقتی که به سفر دوم برسیم، بخشش مسئلهای است که برای من ارزشمند است. آقای مهندس دژاکام در جلسه هفته قبل گفتند: پاکتها اصلاً برای من مهم نیست، مهم کاری است که کنگره ۶۰ کرده است.
در استان خود شما خیلیها هستند که به کنگره پول میدهند. تکلیف من مسافر در این بین چیست؟ من مسعود که نانوآب را در کنگره خوردهام و هر چه دارم از کنگره است. خانوادهام از کنگره است، بچههایم را از کنگره دارم، کاسبیام را از کنگره دارم. چطوری میخواهم از بند منیت، غرور و حسادت جدا شوم؟ اولین راه ورودی و اولین حرکتی که میتوانم در سفر دوم انجام بدهم ورود به لژیون سردار است. وقتی سبد قانون ۱۱ رد میشود آن لحظه نفس اماره من میگوید تو اگر پول بدهی فقیر میشوی؛ ولی ندایی میگوید این سبد مال توست. هرچه بیشتر در این مسیر حرکت میکنید حال بهتری دارید. قطعا سفر اولیهایی که سبد را حمایت میکنند حال آنها بهتر است. خیلیها میآیند خدمت آقای مهندس دژاکام که اجازه پهلوانی بگیرند و ایشان اجازه نمیدهند و با بغض و گریه بر میگردند؛ چون ایشان صلاح میدانند که این کار را انجام ندهند. پس کنگره دنبال پول نیست. اینکه من روز گلریزان مبلغی را اعلام میکنم و تعهد خود را انجام نمیدهم یعنی از بند مواد مخدر رها شدم؛ ولی در زندان نفس خود هنوز گیر هستم. امیدوارم توانسته باشم حق مطلب را ادا کرده باشم. از اینکه به من فرصت دادید و به صحبتهای من گوش دادید، بسیار سپاسگزارم.
مرزبان خبری: مسافر وحید
تصویربردار: مسافر هادی
نگارش: مسافر محمدرضا
ویرایش: مسافر نوید
ارسال خبر: مسافر سجاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
57