پنجمین جلسه از دوره بیست و پنجم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی اسیسنت دیدهبان محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر مراد و دبیری مسافر همایون با دستورجلسه "وادی ششم و تأثیر آن روی من و یکسال رهایی مسافر حسن" پنجشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما عزیزان هستم از آقای مراد و دبیرشان هم بسیار سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادند تا بتوانم خدمت کنم.
چند وقتی است که کلاسهای پنجشنبه برگزار نشده و به همین سبب چند تا تبریک باید به دوستان بگویم بهتمامی عزیزانی که شال راهنمایی نارنجی و شال سبز گرفتند تبریک میگویم و من فکر میکنم کاری بالاتر از این نیست که ما بتوانیم خانوادهای را از تاریکی بیرون بیاوریم و میتوانیم بگوییم که این نمودی از عمل صالح یا عمل سالم است.
عمل صالح عملی است که شما بین انسانها صلح برقرار میکنید؛ یعنی یک خانوادهای که در تاریکی هستند و مشکلات و اختلاف دارند، یک راهنمایی که در این عرصه قدم میزند میآید و بین این خانواده صلح برقرار میکند البته اول باید بتواند در درون یک شخص صلح را برقرار کند، نبردهای درونی که کم شود بعد میتواند بین خانواده و انسانها صلح ایجاد کند آن عمل صالحی که در کتب آسمانی آمده است همین را بیان میکند که بتوانی درد و رنجی را از انسانها کم بکنی و یا خیری را برای انسانها داشته باشی.
الان چیزی که در فضای مجازی مد شده است در مورد تراپی صحبت میکنند مثلاً میگویند تراپی نمیکنم در عوض میرقصم البته که رقص نیست؛ بلکه حرکات موزون است بالاترین تراپی این است که شما به یک شخصی انرژی بدهید از اعتیاد و تاریکی او را بیرون بیاوری. بالاترین لذت و انرژی در همین است من قول میدهم که هیچچیزی بالاتر از این نیست و انشاءالله در ادامه راه خودتان به این پی خواهید برد.
شما چرا سر ساعت ۴ یا ۵ به اینجا کشش پیدا میکنید؟ چون در اینجا یک انرژی خاص وجود دارد در اینجا سطح انرژی انسانها بالاست خودبهخود جایی که انرژی انسانها بالاست به شما بیشتر خوش میگذرد و آرامش شما در آنجا بیشتر است البته باید جنس شما هم از جنس این انرژی باشد.
یک بخش دیگر جلسه مربوط به تولد حسن است من به حسن و همسفرش خانم راضیه تبریک میگویم انشاءالله که موفق و موید باشید حسن در طول مسیری که آمده همیشه خدمتگزار بوده است هر خدمتی را که مرزبانها از او خواستهاند به بهترین نحو و بدون حاشیه انجام داده است.

یکی از نکاتی که در مورد حسن همیشه در ذهن من وجود دارد این است که بدون حاشیه است و خیلی به دنبال جایگاه خدمتی و مکانی که خدمت میکند نیست هر جایی که به او نیاز داشتند در آنجا حضور داشته و به بهترین نحو خدمت کرده است همین هم است که در اینجا حضور دارد و در حال حاضر هم خدمت میکند ایشان با اینکه وضعیت مالی خوبی هم نداشتند دنور شدند و این دنور شدن بین حسن و کنگره ۶۰ بند و پیوندی شد.
بعضی چیزها مانند گذشتن از پول خود و درمانکردن خساست باعث میشود که یک بندی از کنگره بیاید و اجازه ندهد که ما سقوط کنیم خیلیها بودند که وضع مالی خوبی داشتند ولی نتوانستند از مالشان بگذرند و از اعتیاد بیرون نیامدند من برای حسن در ادامه آرزوی موفقیت میکنم.
دررابطهبا وادی ششم بگویم که ما با انجامدادن همین کارهای کوچک میتوانیم عقلمان را قوی کنیم این نیست که یکی عقل داشته باشد و یکی نداشته باشد همه بهاندازه یکدیگر داریم فقط میزان دسترسی به عقل با هم برابر نیست همه ضد ارزشها و همه تفکرات اشتباهی که ما داریم اجازه نمیدهد که صدای عقل به ما برسد.
زمانی که اعتیاد را کنار میگذاریم و شروع میکنیم به خدمتکردن و شروع میکنیم به عمل سالم یواشیواش پیام عقل قدرت میگیرد و میتوانیم صدای پیام عقل را بشنویم و هیچچیزی از شنیدن این صدا لذتبخشتر نیست فقط باید خودمان را عاری بکنیم از این مسائل روزمرگی و صحبتهای دوهزار ده شاهی، غیبت، تجسس و...
اینها که کمتر میشود مطمئناً پیام عقل قدرت میگیرد از همین چیزهای کوچک شروع میشود که مهندس میفرمایند: همین گذاشتن آشغال دم در، الان به ذهنت میرسد که آشغالها را دم در بگذاری همان لحظه بلند شو و این کار را انجام بده شما این را که انجام ندهی پیام بعدی ضعیفتر به شما میرسد شما زمانی روزبهروز و سالبهسال پیامهای قدرتمندتری برایتان میآید که به آن چیزی که مطمئن هستی آن پیام عقل است بلافاصله عمل کنی ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش دادید.

سخنان مسافر حسن:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک به مدت ۱۳ ماه و ۱۳ روز با روش dst و داروی ot زیر نظر استاد عزیزم آقای محمد خورشیدوند سفر کردم، ورزش در کنگره والیبال، رهایی ۲۵ ماه و ۶ روز.
خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار دارم یقیناً نیروهایی بودند که مرا در این راه یاری نمودند از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان هم تشکر میکنم و از تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰ کمال تشکر را دارم. در این مدت از تمام راهنماهای شعبه آموزش گرفتم.
من در سفر اول سختیهای زیادی را متحمل شدم در اواخر سفرم بودم که ران و لگنم شکست ولی به نظر خودم قطعاً حکمتی در آن بود و در آن زمان به راهنمایم زنگ زدم و گفتم خدا را شکر، چیزی نیست و خوب میشوم؛ در صورتی که دو هفته نمیتوانستم بخوابم.
من همه این استقامت را از راهنمای عزیزم یاد گرفتم روزهایی بود که حال خوشی نداشتم اما تحمل کردم چون میخواستم در این راه باشم و پیشرفت کنم. شخص اگر میخواهد به هر چیزی برسد باید بهای آن را پرداخت کند و این است که آن سختیها را برای ما شیرین میکند.
به نظر من این سختیها برای این بود که ایمان من محک بخورد و در آخر هم از راهنماهای همسفرم خانم ملیحه و خانم سمیه تشکر میکنم. از راهنمای سفر دوم خودم آقارضا هم نهایت تشکر را دارم.

راهنما همسفر سمیه:
سلام دوستان سمیه هستم راهنمای یک همسفر؛
خدا را شکر میکنم که در خدمت شما عزیزان هستم. خدا را شکر که تولد یکی از بچههای اسبیکو را در کنار هم جشن میگیریم. بعد تبریک میگویم تولد مسافر حسن را به خودش و خانواده نیرومند. به همسفر ایشان، دختر ایشان و به مسافر رضا و مسافر محمد و همچنین همسفر راضیه و همسفر ملیحه که راهنمای خودم نیز هستند تبریک میگویم. تمام مناسبتهای شعبه را به همه تبریک میگویم. خدا قوت میگویم به همسفر هدای عزیز و یک مقداری در مورد همسفر راضیه صحبت میکنم؛ چون وقت هم کم است، فقط بگویم که همسفر راضیه از وقتی وارد لژیون من شدند، تنها چیزی که میگفتند چشم بود. هر کاری یا هر چیزی به ایشان میگفتیم فقط چشم میگفت؛ یعنی یکی از رهجوهایی بود که فرمانبردار بود و اگر دیر میآمد یا هر اتفاقی که میافتاد فقط چشم میگفت و این چشم گفتن باعث شد که به شال برسد. شال تازهواردین را گرفته، به ایشان تبریک میگویم. در سایت خدمت میکردند، در نشریات خدمت میکردند. از هفته آینده دبیر کارگاه خصوصی همسفران میشود به خاطر پشتکاری که داشتند.
همه در مورد کمکهای مالی مسافر حسن و همسفر راضیه گفتند. من به عنوان راهنمای همسفر با راضیه ارتباط داشتم و میدانستم وضع خانوادگی ایشان چطور است. من واقعاً از ایشان یاد گرفتم؛ یعنی هر زمانی من میخواستم کمک مالی کنم اگر با مسافرم صحبت میکردیم واقعاً دست ما تنگ بود با خودمان میگفتیم ما چه چیزی از حسن و خانوادهاش کم داریم که کمک نکنیم؟ مبلغی که پرداخت کردند خیلی بیشتر از سطح آنها بود. خودشان بیشتر به آن احتیاج داشتند.
انشاءالله خداوند خیر آن همه کمکی که کردند را به آنها برمیگرداند. ایشان در میانه راه زمانی که برای آزمون راهنمایی داشتند آماده میشدند پسرشان را باردار بودند و میترسیدند بیان کنند، مدام خودشان را از من پنهان میکردند. یک بار یکی از بچهها به من گفتند: همسفر راضیه باردار هستند، ولی چون شما اجازه نمیدهید برای آزمون آماده شود از شما پنهان کردند. گفتم؛ خدا یک نعمتی به شما داده و در قبال شکرگزاری از این نعمت شما میتوانید شال خدمت بگیرید. من از شما میخواهم درستان را بخوانید و شال بگیرید. اگر من توانستم خودم با بچه کوچک با آن وضعیت شال بگیرم، شما هم میتوانید. خدا را شکر همه امتحانات را شرکت میکردند و بچهها میآمدند از سر لژیون بچهاش را به سختی میگرفتند که بتواند امتحان بدهد، ولی با این شرایط شال گرفتند و مسافر حسن کنارشان بودند و با این شرایط زندگی مجبور شدند از خرمآباد هم بروند، ولی من گفتم خدمتی که گرفتید چه میشود؟ گفت مسافرم قول داده من را شعبه بیاورد، میآیم و خدمتم را انجام میدهم. این نعمت بزرگی است که یک همسفر، مسافرش چنین در کنارش باشد؛ چون من لژیون خودم الآن بعضی از بچهها نیامدند، به من پیام دادند مسافرم اجازه نمیدهد من امروز بیایم و این خیلی بد است برای مسافری که دارد جهانبینی یاد میگیرد که جلوی آموزش یک همسفر را بگیرد.
به مسافر حسن تبریک میگویم، به مسافر رضا هم این تولد را تبریک میگویم، ایشان راهنمای مسافر من هم هستند و از اینکه راه درست زندگی کردن را برای ما باز کردند تشکر میکنم.

همسفر راضیه:
سلام دوستان راضیه هستم یک همسفر
خداوند بزرگ را بسیاربسیار سپاسگزارم که اجازه حضور در کنگره را به من داده است، تشکر میکنم از خانواده بزرگ کنگره۶۰، از خانواده آقای مهندس، خود آقای مهندس ممنون و سپاسگزارم، از ایشان تشکر میکنم. تشکر میکنم از گروه مرزبانی چه در قسمت مسافران چه همسفران، این عزیزان زحمات خیلی زیادی روی دوششان هست ممنون و سپاسگزار تکتک این عزیزان هستم و همینطور ممنون و سپاسگزارم از دیگر عزیزان خدمتگزار. تشکر میکنم از همسفر ملیحه راهنمای سفر اولم، ایشان با آموزشهای ناب کنگره۶۰ خیلی به من کمک کردند، یکبار یادم است که به من گفت: راضیه خواستهات چیه؟ گفتم: میخوام شال تازهوارد دریافت کنم، گفت: پس برو بخون.
خدا را سپاسگزارم به خاطر وجودشان تشکر میکنم، دست بوسشان هستم. تشکر میکنم از راهنمای سفر اول مسافرم، مسافر محمد خورشیدوند، تشکر میکنم از راهنمای الآن مسافرم، مسافر رضا بهرامی ممنون و سپاسگزار ایشان هستم، ممنون و سپاسگزارم از همسفر سمیه خیلی از ایشان آموزش میگیرم و ایشانم خیلی کمک میکنند و میگویند که باید شال نارنجی را بگیری و انشاالله بتوانم لایق این آموزشها باشم و در مورد خودم و مسافر بگویم: واقعاً قبل از کنگره آدم بسیاربسیار ضعیفی بودم، وارد کنگره شدم، خیلی برایم سخت بود، چالشهایی در زندگیمن وارد شد، در خانواده پدرم سختی ندیده بودم، با مشکل مواجه نبودم، وارد این سیستم شدم، واقعاً خیلی سخت بود، اوایل، هفت هشت ماهی خیلی خوب بود، من همیشه میگفتم: خدایا چهجوری میگويند: سفر اول سخت است، چهجوری میشود، یک جورایی انگار منتظر این فاجعه بودم که تا هفت هشت ماه خوب بود ولی بعد از این مدت، همونطور که دوستان تعریف کردند یک مشکل برای مسافرم پیش آمد خیلی سخت بود، من هر روز مینشستم، گریه میکردم، همیشه سیدیهای آقای مهندس وادیهای اول، دوم، سوم، چهارم،وپنجم را همیشه گوش میدادم، یعنی اطرافیانم هم، خانواده مسافرم گوش میدادند، خدا را شکر همه آموزش دیدهاند و همیشه به من زنگ میزدند و من را دلداری میدادند که بایست، صبر کن درست میشه و اگر من در این سیستم نبودم، کلاً میرفتم، شاید هم نمیماندم، معلوم نبود چه میشود، ولی خدا را شکر میکنم که ماندم، به خاطر این آموزشها و همینطور سیدیهای آقای مهندس و یواش یواش فهمیدم خدا هر مشکلی یا چالشی را توی زندگی میگذاره، قدرت حل مشکل را به آدم میدهد.
امیدوارم که بتوانم من هم مثل بقیه عزیزان خدمتگزار در این سیستم بمانم و با این شالی که آقای مهندس اجازه دادند خدمت کنم و در این مسیر بمانم و تسویهای باشه برای حال خودم، چون تا زمانی که من حالم خوش باشد، میتوانم حال بقیه را خوب کنم، ولی زمانی که من حالم بد باشد، هیچوقت نمیتوانم حال دیگران را خوب کنم.
در آخر تشکر میکنم از مسافرم امیدوارم که بتونم به حال خوشی که مد نظر خودم هست برسم و بتوانم حال بقیه را خوب کنم، مرسی ممنون .
رهایی مسافر سیامک لژیون پنجم
رهایی مسافر علیاکبر لژیون دوازدهم
عکس و ارسال: مسافر حمیدرضا لژیون اول
تایپ و تنظیم: مسافر امیر لژیون ششم
- تعداد بازدید از این مطلب :
637