گوش کردن و انجام فرامین راهنما من را به تفکر و تعقل درست بازگرداند

جلسه دوازدهم از دوره پنجم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی دماوند، به استادی مسافر فرهاد، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر خسرو با دستور جلسه "وادی ششم و تاثیر آن روی من" چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان فرهاد هستم مسافر
خدارا شاکرم که برای اولین بار توانستم جایگاه استادی را تجربه کنم که بتوانم آموزش بگیرم و خدمت کنم در مورد دستور جلسه که وادی ششم می باشد می گوید حکم عقل را در قالب یک فرمانده کاملا اجرا نماییم در مورد تجربه خودم در زمان ورود به کنگره در روز های اول بعضی از نکات و مطالب قابل درک و فهم نمی باشد دلیل حظور من در این جا کنار گذاشتن مواد بود اما به من گفتند باید سی دی بنویسی که این کار برای من اوایل دشوار بود ام خوشبختانه شروع به نوشتن سی دی کردم تا حدی که الان اگر روزی سی دی ننویسم انگار چیزی گم کرد ه ام و در آن روز انرژی ندارم.
در کنگره می گویند سرت را با سر راهنما عوض کن البته نه این که ما عقل نداشته باشیم اما به واسطه مصرف مواد مخدر و به هم ریختن حس هایمان فرمانروایی از عقل گرفته شده بود و دستورات را مواد مخدر صادر می کرد که کجا برم و کجا بنشینم حتی زمان بندی کارهایم هم دست مواد مخدر بود ولی با حضور در کنگره و کمک راهنما در سفر اول توانستم مسیر را به خوبی تا اینجا طی کنم در سفر اول می گویند راهنما به جای ما تفکر می کند و ما فقط باید آن را اجرایی کنیم که من با رعایت این مسائل به حال خوب امروزم رسیدم.
من به مرحله ای رسیده بودم که دیگر این باور را نداشتم که بتوانم مواد مخدر را کنار بگذارم چه برسد به اینکه این حال خوب و سلامت عقل را تجره کنم در تجربه های قبلی کنار گذاشتن مواد در انژیو های دیگر پس از گذشت یک سال از ترک هم به حال خوب نمی رسیدم و همیشه در همه کار هایم احساس ناتوانی می کردم حال چه جسمی و چه روحی.خ.شبختانه با ورود به کنگره هر چقدر شربت او تیم کم شد و به دانایی ام اضافه هر روز احساس بهتری را تجربه می کردم و امروز هیچ جایی به اندازه حضور در کنگره به من انرژی نمی دهد تا حدی که همش انتظار می کشم که زمان جلسه برسد و در اینجا حضور پیدا کنم.
یکی از چیزهایی که در کنگره به من خیلی کمک کرد زندگی کردن با نظم و انظباط بود که در کنگره بر روی آن خیلی تاکید می شود اوایل پیش خودم فکر می کردم که اگر در زمانمشخص نیایم و یا حتی یک جلسه هم غیبت کنم اتفاق خاصی نمی افتد اما در ادامه متوجه این شدم که حتی یک جلسه غیبت و انجام ندادن تکالیفم سر ساعت چقدر به من ضربه می زند و من را از مسیر دور می کند در اوایل سفر من یک مشکل بیمارستانی داشتم و زمانی که بیمارستان می رفتم با راهنمای خود تماس می گرفتم که بگویم نمی آیم که در جواب راهنما می گفت حتی اگر نیم ساعت هم توانستی بیا که من تمام تلاش خود را می کردم که آن را اجرا کنم.
رعایت کردن حرف های راهنما به اولین نفری که در زندگی من  کمک کرد خود من بودم که امروز اثرات آن در من مشهود است زمانی توانایی من در انجام امورات بزرکتر زندگی ام بالا رفت که از انجام دادن مسائل کوچک زندگی ام شروع کردم که به مرور توانایی ام بیشتر شد در گذشته اگر قراری می گذاشتم برای سر ساعت رفتن ارزشی قائل نودم اما الآن زودتر از زمان مشخص سر قرار حاضر می شوم و در کنگره یاد گرفتم که زمان یکی از مهم ترین پارمتر ها در زندگی من می باشد شاید در چند سال آخر مصرف موادم ساعت هفت صبح را ندیده بودم و برای خوابیدن و بیدار شدن از خواب به مشکل خورده بودم و شاید اواخر تا ظهر می خوابیدم اما امروز در این چهارده ماهی که اینجا هستم یاد ندارم که از ساعت شش به بعد خوابیده باشم.
در مدت زمانحضور در کنگره تمام تلاشم را کرده ام که هر چیزی یاد گرفتم را در زندگی اجرایی کنم و با انجام این مسائل هر روز پیش رفت را در زندگی خودم و خوانواده ام شاهد بودم در آخر از راهنمای خودم و همه خدمت گذارانی که به من کمک کردند که این حال خوب را تجربه کنم تشکر می کنم . از خدا می خواهم بتوانم همیشه در زندگی در مسیر درست قدم بردارم.با آرزوی بهترین ها برای خوانندگان این مطلب.

تنظیم و ارسال:مسافر یاسر