English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار لژیون اندازه‌هاست و همه را یک اندازه می‌کند

لژیون سردار لژیون اندازه‌هاست و همه را یک اندازه می‌کند

نهمین جلسه از دور ششم جلسات ماهانه‌ی لژیون سردار البرز کرج با استادی راهنمای محترم پهلوان صامت، نگهبانی راهنمای محترم مسافر محمد و دبیری مسافر یاسر؛ با دستور جلسه "تخریب های شیشه و مخدر های جدید و درمان آن با متدDST"  روز یکشنبه مورخ ۱۴۰۴/۰۴/۲۲ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان صامت هستم یک مسافر؛
سپاسگزارم از عزیزانی که زمینه‌ این گردهمایی زیبا را فراهم کردند. همواره باهم بودن، کنار هم نشستن و دست در دست هم نهادن آغازی ا‌ست بر رخدادهای مبارک و ماندگار. امروز که در این جمع حضور داریم، هرچند ممکن است پس از جلسه، هیچ‌یک از گفته‌ها و سخنان یاران و استادان به یادمان نماند، اما چیزی در ژرفای ناخودآگاهمان حک خواهد شد؛ چیزی که در زمان خودش شکوفا خواهد گشت.
چه بسا که امروز کلامی را بشنویم و فردا فراموش کنیم. اما حقیقت آن کلام در ضمیر ما، در جایی دور از چشم و ذهن، آرام آرام بذر می‌افکند. شاید تا مدت‌ها هیچ نشانه‌ای از آن‌را نبینیم، اما روزی در موقعیتی خاص، شکوفه‌هایش را خواهیم دید. به راستی که در محاسبات پروردگار یک به‌علاوه‌ یک همیشه دو نمی‌شود، ممکن است پاسخ این معادله، یک سال دیگر معنا یابد. ما نمی‌دانیم چه زمانی پاداش خوبی‌ها یا نتایج اعمالمان به ما بازخواهد گشت.
این گردهمایی‌ها مبارک هستند، از آن رو که واژه‌ مبارک خود ریشه در برکت دارد. برکت، مانند شترِ خفته‌ای ا‌ست که تا اراده‌ خداوند بر بلند شدنش قرار نگیرد، از زمین برنمی‌خیزد. گردهمایی‌هایی از این دست، برکت دارند و تا زمانی که خداوند بخواهد، این برکت در زندگی ما جاری خواهد بود.
امروز دو لژیون سردار داشتیم. یکی متعلق به عزیزان شعبه البرز و دیگری مربوط به فرزندان خود مجموعه‌ ارم بود. تصمیم بر آن شد که در احترام به میهمانان، مسئولیت‌هایی چون نگهبانی، دبیری و خزانه‌داری به دوستان شعبه البرز واگذار شود. این‌ها البته نمادین‌ هستند؛ چراکه همه‌ ما یکی هستیم، بدون برتری یا فرودستی. در کنگره جایگاه، رنگ و شال یا مقام معیاری برای سنجش انسان‌ها نیست. همه‌ لژیون‌ها در جوهره برابرند و تنها مقصد است که مسیرها را متمایز می‌کند.
در مسیر رهایی من خود تجربه‌ای داشتم. روزی از کنار زندانی می‌گذشتم و با خود اندیشیدم که در این زندان برخی افراد از انفرادی بیرون آمده‌اند و اکنون در جمع هستند، اما هنوز آزاد نیستند. این وضعیت، استعاره‌ای ا‌ست از ما در سفر اول؛ وقتی که گل رهایی را می‌گیریم وارد جمع می‌شویم اما هنوز مفهوم آزادی را درک نکرده‌ایم. رهایی با آزادی تفاوت دارد.
در پیام سفر دوم آمده است ای همسفر، از بندی که آزاد شده‌ای، چرا نگفته رها شده‌ای؟ زیرا سفر دوم، آغاز جستجوی آزادی ا‌ست. تا زمانی که در بخشندگی دیگران قدم برداریم رها می‌شویم و آنگاه که دیگران در بخشندگی ما رها شوند، به آزادی دست خواهیم یافت.
این مسیر روشی دارد. زمانی‌که خدمتی را بی‌چشم‌داشت انجام می‌دهی، زمانی‌که بخشندگی را در عمل معنا می‌کنی به رهایی می‌رسی. اما تا زمانی که در خدمت، تنها گیرنده باشی در بند باقی می‌مانی. منِ سفر اولی، زمانی‌که از غذای سفره‌ کسی می‌خورم و روی صندلی‌ای می‌نشینم که دیگران فراهم کرده‌اند، از کلام راهنمایی بهره می‌برم که از زمان و زندگی‌اش گذشته، هنوز در حال دریافت هستم و رها نشده‌ام.
وقتی بخشی از این چرخه‌ بخشش شدم، زمانی‌که کاری کردم تا دیگران از من بهره ببرند، آنگاه به آزادی می‌رسم. لژیون سردار راهی برای این درک است، راهی برای تبدیل رهایی به آزادی.
یک لیوان آب، همیشه مراد نیست، گاهی تزکیه است. باید آن را بنوشی تا پالایش شوی، قربانی شوی و ارتقاء یابی. مانند گوسفندی که برای قربانی شدن، دست و پایش را می‌بندند تا تکان نخورد چون هر جنبشی، خون آلوده را به گردش درمی‌آورد. ما نیز در مقام قربانی باید بپذیریم و آرام باشیم و رها کنیم.
لژیون سردار یک کوره‌ آتش است برای سوختن ناخالصی‌ها. کسانی که به این مسیر قدم می‌گذارند حق را شناخته‌اند و اکنون در جستجوی حقیقت هستند. همه می‌دانند اعتیاد بد است اما در سفر دوم حقیقت آن را درمی‌یابند. در آنجا است که درک می‌کنند حقیقت با دانستن تفاوت دارد.
گاهی برخی می‌پرسند این همه پول کجا می‌رود؟ اما حقیقت این است که آنچه می‌دهیم، برای خودمان صرف می‌شود. کسی که صندلی می‌خرد، چای می‌دهد یا در آشپزخانه خدمت می‌کند، همه در خدمت رشد ما هستند.
این کوره مانند فرآیند نان پختن است. از آرد خام با هزار مرحله نانی گرم و برکت‌آور به‌دست می‌آید. راهنماها مسئول‌اند که از همان ابتدای سفر اول شاگردانشان را با مفاهیم عمیق‌تر آشنا کنند؛ اینکه این هوا، صندلی، سالن و این آرامش حاصل زحمات کسانی ا‌ست که پیش‌تر بخشیده‌اند.
روزی دیدم راهنمایی از مشهد تنها برای گره‌گشایی از کار رهجویش تا آکادمی آمده بود و بی‌وقفه تلاش می‌کرد. از دیدن عشق و پیگیری او به یاد داستان‌های کربلا افتادم. گویی این راهنما نه برای رهایی یک نفر بلکه برای احیای روح انسانی می‌دوید. این است عظمت خدمت و این است راهی که ما را به حقیقت می‌رساند.
و در نهایت یادمان باشد بالای هر تعهدی نوشته‌ای ا‌ست که می‌گوید ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به عهدهای خود وفا کنید.
وفای به عهد، جوهره‌ انسانیت است و مشارکت در رهایی دیگران کلید رهایی ماست.
از اینکه به صحبت های من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.

تایپ و ویرایش متن: مسافر وحید لژیون19، مسافرعلی لژیون 16
عکاس: مسافر وحید لژیون 19
بارگزاری: مسافر علی لژیون16

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .