English Version
This Site Is Available In English

با خدمت در لژیون سردار هدفم شکل واقعی گرفت

با خدمت در لژیون سردار هدفم شکل واقعی گرفت

عقاب سفید: عشق  قامت ها را راست، اندیشه‌ها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان، تقویت و انسان را خلاق به جهت تمامی علوم، آماده می‌گرداند.

گاهی در مسیر زندگی، با انسان‌هایی روبه‌رو می‌شویم که حضورشان مثل نسیم آرام بهار، دل را گرم و جان را امیدوار می‌کند. راهنما همسفر شقایق یکی از همین انسان‌هاست؛ راهنمایی مهربان و پرتلاش که با قلبی سرشار از عشق، سال‌هاست چراغ راه بسیاری از همسفران شده است. در این گفت‌وگو، همراه می‌شویم با بخشی از تجربه‌ها، احساسات و نگاه زیبای ایشان به مسیر خدمت و زندگی. اگر دلتان می‌خواهد لابه‌لای واژه‌ها، نوری از امید، آرامش و یادگیری را لمس کنید، این مصاحبه را از دست ندهید.

راهنما همسفر شقایق و مسافرشان مجید با بیش از ۱۵ سال تخریب با آنتی ایکس تریاک وارد کنگره شدند. با روش DST و داروی درمان شربت OT، ده ماه و نوزده روز به راهنمایی مسافر فرشید تفرشی و همسفر شهلا سفر کردند و الان هم ۷ سال و ۳ ماه است که آزاد و رها هستند. ورزش مسافرشان در کنگره والیبال و ورزش خود ایشان هم والیبال است.
همسفر شقایق در جایگاه راهنمایی تازه‌واردین، ورزشبان والیبال و ایروبیک، مسئول سیستم صوتی، نگهبانی، دبیری و دنور لژیون سردار و سایت کنگره۶۰ خدمت کردند و اکنون در جایگاه راهنما DST و مسئول امتحانات در حال خدمت هستند.

 

سوالی که خیلی تمایل دارم از شما بپرسم با توجه به اینکه شما عضو جوان و کوشا از خدمتگزاران شعبه دانیال اهواز هستید، آیا از همان ابتدا همه چیز برایتان قابل پذیرش و راحت بود؟
من هم مثل تمام کسانی که وارد کنگره شدند، از همان ابتدا همه چیز برای من واقعا راحت نبود و پذیرش برای کم بود و من با اینکه مسافرم سفر دومی بودند که وارد کنگره شدم؛ اما باز هم همه چیز برایم قابل پذیرش نبود و مثل همه کسانی که تازه وارد کنگره می‌شوند، مدام در سرم با این سوال مواجه می‌شدم که مگر من مصرف کننده هستم و یا اینکه برای چه من باید اینجا بیایم؟ اما وقتی که وارد لژیون شدم و شروع به آموزش دیدن کردم، یواش یواش همه چیز برای من حل شد و‌ واقعا از این موضوع خیلی خوشحال شدم. آموزش‌های کنگره شخص را از همان ابتدا جوری می‌سازد که خیلی راحت‌تر و خیلی بهتر‌، مسائل را بپذیرد؛ شاید ابتدای راه خیلی سخت باشد، اما وقتی که در همان مسیر صراط مستقیم قرار می‌گیریم واقعا پذیرش آن آموزشی که جناب آقای مهندس دارند به ما یاد می‌دهند، خیلی راحت‌تر می‌شود و خیلی بهتر می‌توانیم از جان و دل برای آن خدمت کردن مایه بگذاریم.


از آنجا که شما فرزند یک مصرف کننده بودید، می‌توانید از نگاه خودتان  بگوید در یک خانواده پدر مصرف کننده باشد، اوضاع و احوال خانه چگونه خواهد بود؟
ما در خانواده‌ای که داشتیم زندگی می‌کردیم پدر خانواده یک مصرف کننده بود؛ اما از لحاظ مالی و از لحاظ محبت، هیچ چیزی برای ما کم نمی‌گذاشتند و همیشه همه چیز در وهله‌ی اول برای ما محیا بود. واقعا همه چیز خوب بود و با اینکه پدر من داخل خانه مصرف می ‌کردند؛ اما خوب همه چیز خوب بود، ولی بعد از گذشت یک مدت با اینکه ما همیشه به ایشان می‌گفتیم که می‌توانید بروید ترک کنید و با واژه درمان ما آشنای نداشتیم. کلینیک‌ها و جاهای دیگری هم به ایشان معرفی می‌کردیم؛ ولی هیچ‌وقت این موضوع را نمی‌پذیرفتند؛ اما واقعا در داخل خانه دعوا، بحث و درگیری و از این چیزها اصلا نبود و همه چیز خوب و محیا بود؛ اما بعد از گذشت چندوقت وقتی که مصرف زیاد شد من خودم وقتی پدرم را می‌دیدم از یک طرف سلامتیشان را داشتند از دست می‌دادند و از طرف دیگر جسمشان داشت خمیده می‌شد و حالا چیزهای دیگر و آن عصبانیت‌هایی که برایشان به وجود می‌آمد. در مورد شخص خودشان ‌واقعا من را نگران می‌کردند و همیشه زمانی که در مقابل خداوند قرار می‌گرفتم می‌گفتم: خدایا یک راهی سر زندگی ما قرار بده، که واقعا پدرم بتواند نجات پیدا کند و خدا را شکر می‌کنم که مسیر کنگره سر راه من و خانواده من قرار گرفت و ممنون و سپاسگزار پدرم هستم، که یک مصرف کننده بودن که من از طریق ایشان توانستم با کنگره آشنا شوم.


مسافر شما و خودتان و هم همسفر دیگرشان که مادرتان هستند، از خدمتگزاران پرتوان و همیشگی کنگره۶۰ هستید، اوضاع و احوال خانه‌ای که همه در آن ساز زیبای کنگره را می‌نوازند چگونه است؟
باید بگویم که اوضاع و احوال خانه ما جوری است که تمام اعضای خانواده اعم از مادر، پدر و برادر و خودم همگی کنگره‌ای هستیم و این جای خوشحالی برای من دارد. وقتی که یک نفر در کنگره به تنهایی دارد خدمت می‌کند و سفر می‌کند و اعضای خانواده هیچ کدام به کنگره نمی‌آیند؛ واقعا کار آن یک نفر سخت می‌شود؛ اما وقتی که مصرف‌کننده، پدر باشد و یا برادر و هرکسی که هست؛ زمانی که وارد کنگره می‌شود و شروع به سفر می‌کند؛ وقتیکه همسفرهای دیگر با اون شخص او را همراهی کنند، واقعا در خانواده کلام‌ها یکی می‌شود، درک کردن‌ها یکی می‌شود، صحبت‌ها یکی می‌شود و این جای خوشحالی دارد. من بعد از اینکه پدرم وارد سفر دوم شدند، من و مادرم با اختلاف یک ماه، وارد کنگره شدیم، شروع به آموزش دیدن کردیم؛ اما بعد از مدتی که شعبه دزفول راه اندازی شد، برادر بزرگم شروع به سفر کردند به عنوان یک همسفر و ایشان هم به قول آقای مهندس وارد راه صراط مستقیم و مسیر کنگره شدند و اینجا وقتی که یک نفر شروع می‌کند به صحبت کردن، بقیه اعضای خانواده خیلی خوب می‌توانند همدیگر را درک کنند؛ حالا اگر از طرف دیگر هم یکی از اعضای خانواده یک مسیری را از سر تفکر اشتباه می‌رود، بقیه اعضای خانواده شروع می‌کنند به اون فرد کمک کردن، راه درست را نشان دادن، از آموزش‌هایی که در کنگره دیده‌اند، صحبت کردن و آن شخص بهترین راه را برای ادامه زندگی و یا کارش پیدا می‌کند و این خیلی خوب است که اشخاصی که وارد کنگره می‌شوند، بتوانند، همگی با هم به قول آقای مهند دژاکام خانواده‌ کنگره‌ای باشند و اینطور خیلی هم مسیر راحت‌تر می‌شود و همه خیلی بهتر می‌توانند همدیگر را درک کنند و در واقع آن درک متقابل خیلی راحت‌تر می‌شود.

با توجه به اینکه درجایگاهای خدمتی متعددی خدمت نموده‌اید، برایمان بگویید انگیزیتان از انجام خدمت‌های متداوم در کنگره60 چیست ؟
در مورد سال‌های خدمتی که سوال کردید؛ باید بگویم که من از همان وهله‌ی اول که وارد کنگره شدم، بعد از اینکه وارد سفر دوم شدم شروع به خدمت کردم و این به خواست خود شخص بنده بود، که در کنگره باشم، در کنگره بمانم و بتوانم خدمت کنم به هم نوعی که یک روزی وارد کنگره می‌شود و مثل خودم است. این جایگاها هر کدامشان برای من یک آموزشی داشتن و من از هر کدام از این جایگاهای خدمتی آموزش لازم را گرفتم و وقتی هم که آن خدمت تمام شد و به پایان رسید خیلی خوشحال بودم؛ چون که هر کدام از آنها یک آموزش به من داده بودند، که شاید اگر من بیرون از کنگره بودم، هیچوقت این آموزش‌ها را نمی‌گرفتم‌ و دیدگاهم نسبت به خیلی از موضوعات برعکس بود و خداراشکر می‌کنم که در مسیر کنگره هستم و تا زمانی که می‌توانم و در توانم هست در کنگره می‌مانم و آنجوری که باید به اشخاصی که در آینده به مسیر ما می‌پیوندند کمک کنم.

از دید شما سن و سال در کنگره چقدر مهم است و از چه زمانی انسان آماده‌ی آموزش می‌باشد و چه زمانی می‌تواند آموزگار باشد؟
در کنگره اشخاص می‌توانند از همان هجده سالگی وارد کنگره شوند؛ اما من خودم به شخصه از سن بیست سالگی وارد کنگره شدم و خیلی خوشحالم. واقعا این آموزش‌هایی که من در کنگره دیدم؛ اگر بیرون از کنگره بودم، هیچ وقت نمی‌توانستم آنها را تجربه کنم، هیچ وقت نمی‌توانستم با آن آموزش‌ها روبرو شوم و همیشه با خودم می‌گویم که ای کاش در مدارس و دانشگاها یک درسی به عنوان جهانبینی داشتیم که می‌توانستیم به این آموزش‌ها ‌زودتر برسیم؛ تا یکم دانایی‌مان بیشتر شده و یکم دیدگاه‌مان نسبت به زندگی و نسبت به جهان اطراف‌مان تغییر کند. واقعا آموزش‌ها جوری هستند، که چه شخص هجده ساله و چه شخصی که سنش بالا باشد پذیرشش برای راحت است و اینکه بنظر من بستگی به خود شخص هم دارد، که اگر واقعا خودش بخواهد می‌تواند، در آن مسیر قرار بگیرد و از آن آموزش‌ها استفاده کند، حالا هرچه زودتر وارد کنگره بشود، به نظر من برای خودش ارزش و جایگاه بالاتری دارد.


آزاد مرد بودن احساس شما و تعهد شما را به کنگره و خدمت کردن چگونه کرده است ؟
به نظر من تولدها همیشه به ما یک چیزی را می‌خواهد بگوید، حالا وقتی که ما وارد آزاد مردی می‌شویم وقتی که در آن جایگاه قرار می‌گیریم، آن احساس درونی دارد به من می‌گوید که تو باز هم به کنگره بدهکاری و تو باز هم باید در کنگره باشی، تو باز هم باید بتوانی کمک کنی، تو باز هم باید بتوانی جوری رفتار کنی، که کنگره تو را بخواهد و به عنوان یک شخصی که دارد خدمت می‌کند، خدمتگزار باقی بمانی، واقعا واژه‌ی آزاد مردی وقتی به یک نفر تعلق می‌گیرد؛ باید تا آن زمان آن شخص تا جایی که می‌تواند خدمت کند، با وجود اینکه من خودم و خانواده‌ام تا جای که می‌توانستیم در مسیر کنگره قرار داریم؛ اما هر لحظه که به مسیر کنگره و به گذشته نگاه می‌کنم، می‌گویم من هنوز هم به کنگره بدهکارم و اصلا کاری نکرده‌ام، در مقابل چیزی که کنگره برای من گذاشته و چیزی که کنگره به من بخشید، که سلامتی پدرم بود و‌ چه چیزی بالاتر از این واقعا واژه آزادمردی را باید با قلم طلا نوشت و واقعا خیلی باارزش است و امیدوارم همه‌ی اشخاصی که دوست دارند به این مرحله برسند و در مسیر خدمت باشند، انشالله که بتوانند تجربه کنند.

خانم شقایق عزیز در چشم من شما با توجه به مدت زمان حضورتان و جایگاهای خدمتی باارزشی که تجربه کرده‌اید، در جایگاه شال سبز تازه‌واردین بسیار زیبا میدرخشیدید، می‌تواند بخشی از آن مربوط به این باشد که شما از نوجوانی وارد کنگره شده اید و آزاد مردی را تجربه کرده‌اید و این موضوع احساس قوت قلب به یک فردی که با هزار سوال و اما و اگر وارد کنگره می‌شود می‌دهد؟
در مورد جایگاه شال سبزی که سوال کرده بودید؛ باید بگویم که من داخل آن جایگاه بزرگ شدم؛ چون از همان نوجوانی وارد کنگره شده بودم و توانسته بودم، به این خدمت برسم؛ واقعا در آن جایگاه بزرگ شده بودم. اشخاصی که روزانه در مقابل من قرار می‌گرفتن و با هزارتا سوال، اما و اگر و چرا نمی‌شود؟ روبه‌روی من قرار می‌گرفتن من همیشه یک آینه‌ روبه‌روی خودم تصور می‌کردم و جوری صحبت می‌کردم، که انگار دارم با خودم صحبت می‌کنم و بهترین‌ها را برای آن اشخاص می‌خواستم و واقعا باید بگویم که خیلی خوشحالم و خیلی سپاسگزار خداوند هستم، که این اشخاص را در سر راه من قرار دادند، که به من آموزش بدهند؛ چون هر جایگاهی در کنگره دارد به من یک آموزش می‌دهد و من از این جایگاه و از آن افراد آموزش خیلی زیادی گرفتم، افرادی که بعد از اینکه جلسه اول، دوم و سوم من در خدمت‌شان بودم بعد از گذشته چندی که وارد سفر دوم شدم و الان در شعبه در حال خدمت هستند؛ واقعا من را خوشحال می‌کند و هر وقت که من آن اشخاص را می‌بینم خیلی تشکر می‌کنم و خیلی سپاسگزارشان هستم، که سر راه من قرار گرفتن و به من یک آموزشی دادند و به تجربه‌های من اضافه کردند و انشالله که آن اشخاص و تمام افرادی که در کنگره هستند بتوانند تک تک جایگاه‌های خدمتی را با جان و دل تجربه کنند.


مسافر شما شال زیبای پهلوانی دارند و مادر و خودتان هم دنوری را تجربه کرده‌اید، منشا این از خود گذشتگی از دید شما چه می‌تواند باشد؟     
مسافر من، پدرم قبل از اینکه وارد کنگره شود همیشه می‌دیدم که آدم دست و دلبازی هستند و همیشه اشخاصی که سر راهشان قرار می‌گیرند بر حسب نیاز زندگی‌شان آنطور که در توان‌شان بود همیشه کمک می‌کردند و واقعا اینجوری نبود که حالا اگه کسی سر راهمان قرار می‌گیرد نخواهیم کمک کنیم یا دست رد به سینه‌اش بزنیم؛ اما وقتی که وارد کنگره شدیم و با واژه‌هایی مثل دنوری و پهلوانی و لژیون سردار آشنا شدیم و مفهوشان را درک کردیم و با جان و دل احساس کردیم آن بخشیدن واقعی را به این نتیجه رسیدیم، که آن چیزی که در توانمان هست را به کنگره ببخشیم، در واقع به خودمان بخشیده‌ایم و داریم به خودمان کمک می‌کنیم و شاید هم درصدی برای افرادی باشد که قرار است در آینده بیایند و روی این صندلی‌ها قرار بگیرند و حالشان خوب شود؛ چون خیلی از افراد آمدند و کاشتند و ما استفاده کردیم الان ما هستیم که باید بکاریم تا دیگران بتوانند استفاده کنند و آن برداشت لازم را داشته باشند از کنگره. در واقع یادم است زمانی که انگشتر دنوری را گرفتم از آقای مهندس اولین جلسه لژیون سردار را من استاد جلسه نشسته بودم و یکی از راهنماها در مشارکتش گفت خیلی خوشحالم برای شما خانم شقایق به خاطر اینکه در دوران نوجوانی دارید یک مرحله‌ای را سپری می‌کنید که اگر شاید بیرون از کنگره بودین این پولی را که الان بخشیدید را صرف لذت‌های زندگیتان می‌کردید یا یکسری وسایلی را که آرزویش رو داشتید برای خودتان می‌خریدین و من به شما تبریک میگویم؛ وقتی من برگشتم خانه خیلی به این موضوع فکر کردم دیدم واقعا کنگره دارد با آدم‌ها چیکار می‌کند و دارد چه اتفاقی برای من شقایق می‌افتد؛ شاید من اگه خود شقایق قبل بودم شاید هیچوقت این پولی را که حالا پدرم در اختیارم گذاشته بود را به راحتی نمی‌توانستم ازش بگذرم و واقعا ممنون آقای مهندس هستم که واژه بخشیدن را به نحو احسن به من آموزش دادند آنجوری که واقعا آدم با جان و دل می‌بخشد و در مقابلش هیچ ابایی ندارد که بخواهد برگشت داشته باشد در زندگیش. ممنونم از پدرم که اجازه دادند من چنین حسی را تجربه کنم.


وادی عشق و محبت را بیشتر در کدام یک از جایگاه‌های خدمتی تجربه کرده‌اید؟
وادی عشق و محبت به نظر من در تمام جایگاه‌ها هست. به نظرم وقتی یک شخصی از همان ابتدای امر چه مهمان‌داری چه برای آشپزخانه چه برای خیلی از کارها و خدمت‌های کوچیک به خدمت حالا راهنمایی، راهنمای تازه‌واردین، نگهبانی، دبیری و خیلی جاهای دیگر که بخواهد برسد؛ باید در درون آن شخص عشق و محبت باشد، ولی یکسری از جایگاه‌ها هستند که واقعاً آدم در آن جایگاه‌ها رشد می‌کند. برای من جایگاه خدمت تازه‌واردین یک جایگاهی بود، که عشق و محبت واقعی را در درون من کاشت که من از همان ابتدای امر به اشخاصی که شاید در مقابل من پرخاشگری کنند؛ شاید در مقابل من گریه کنند و  شاید در مقابل من صحبت‌هایی زده شود؛ اما من با جان و دل با محبت واقعی با اون عشقی که به خدمت خودم دارم به آن اشخاص کمک می‌کنم و صحبت می‌کنم و واقعاً به نظر من جایگاه خدمتی برای شخص بنده جایگاه تازه‌واردین بوده است.

هنگامی که انگشتر زیبای دنوری را از دستان پر محبت جناب مهندس دریافت نموده‌اید چه حس و حالی داشتید؟
من همیشه لایوهای اینستاگرام روزای چهارشنبه را می‌دیدم و می‌دیدم اشخاصی که همیشه کنار آقای مهندس قرار می‌گیرند برای مشارکت همیشه در صدایشان یه حس پر از خوشحالی، یه حس پر از انرژی‌های مثبت همراه با استرس دارند و همیشه وقتی که خودم در مقابل آقای مهندس قرار گرفتم برای گرفتن شال کمک راهنمایی و یا برای گرفتن شال تازه‌واردین و برای گرفتن انگشتر دنوری و برای نشان پیمان وادی هشتم زمانی که در مقابل آقای مهندس قرار می‌گرفتم؛ واقعاً یک حسی برای من پر از استرس اما در ادامه آرامش را برای من همیشه به ارمغان داشت و خیلی برایم باارزش بود هر دفعه که من در کنار ایشان قرار می‌گرفتم همیشه این حس به من دست می‌داد و شاید اولش استرس بود؛ ولی بعد تبدیل می‌شد به شوق، بعد تبدیل می‌شد به انرژی‌های مثبت و در ادامه آن آرامش واقعی بود، آن عشق و محبت بود و واقعا ممنونم از آقای مهندس. ممنونم که دارم در دورانی زندگی می‌کنم که جناب آقای مهندس هستند و دارند خیلی از چیزها را به من آموزش می‌دهند و خیلی از حس‌ها را که شاید اگر من شقایق بیرون از کنگره بودم هیچ وقت تجربه نمی‌کردم. من ممنون‌دار جناب مهندس و خانواده محترمشان هستم واقعا که باعث شدند من شقایق بتوانم آن چیزی را که از زندگی می‌خواهم به نحو احسن انجام بدم.

فرق رفتار و خواسته‌ها و عملکرد یک نوجوانی که در کنگره آموزش فراگرفته است و رشد کرده با جوانانی که از این نعمت خداوند برخوردار نیستن چگونه است؟
واقعا خیلی سوال قشنگی از من پرسیدید خانم مرجان عزیز واقعا ممنون‌دارتان هستم؛ چون من همیشه برحسب اینکه خودم از سن نوجوانی وارد کنگره شدم و رشد کردم و بزرگ شدم همیشه این موضوع را چه در قسمت تازه‌واردین بودم و چه الان که لژیون دارم همیشه این صحبت را برای رهجوهایم انجام می‌دهم و میگویم که واقعا وقتی که در مقابل دوستان خودم قرار میگیرم، در مقابل همکارهای خودم قرار میگیرم همیشه می‌بینم که طرز تفکر من با آن اشخاص خیلی متفاوته و من نمی‌توانم بیرون از کنگره خیلی از صحبت‌هایی که در کنگره یاد گرفتم را به اشخاص بقبولانم و به دیگران یاد بدهم، می‌توانم در بین صحبت‌هایم از آنها استفاده کنم؛ ولی پذیرشش برای بعضی از افراد سخت است؛ مخصوصاً اشخاصی که هم سن و سال خودم هستند وقتی که با خودم مقایسه‌شان می‌کنم واقعاً می‌بینم که خیلی طرز تفکرها، طرز رفتار و خیلی چیزهای دیگر متفاوت است. من اول صحبتم گفتم و الان هم می‌گویم واقعا اول ممنون‌دار جناب آقای مهندس هستم و بعد هم پدرم که من را در این مسیر قرار دادند؛ شاید اگه من هم هیچوقت داخل کنگره قرار نمی‌گرفتم مثل افرادی بودم که الان بیرون از کنگره هستند و از یکسری از دانایی‌ها به دورند، واقعاً ممنون‌دارشان هستم. این سوالی که از من پرسیدید را من دارم بیرون از کنگره به عینه تجربه می‌کنم، هر دفعه که برخورد خودم را کلام خودم را و طرز صحبت خودم را در مقابل این اشخاص می‌بینم به خودم افتخار می‌کنم و تشکر می‌کنم از خدای خودم، از آقای مهندس که آموزش‌ها را در اختیار من قرار دادند. انشالله که من هم بتوانم اشخاصی که در مسیرم قرار می‌گیرند را جوری آموزش بدهم که بتوانند بیرون از کنگره جوری رفتار کنند، که اشخاصی را هم که به این مسیر اعتقاد و به این مسیر نیاز دارند بتوانند بهترین‌ها را تجربه کنند.


اگر سخن و کلامی را دوست دارید با خوانندگان این مصاحبه در میان بگذارید، با گوش جان در خدمت شما هستیم.
سخن پایانی در وهله اول خیلی ممنونم از گروه سایت و شما خانم مرجان که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید، که بتوانم صحبت کنم و بتوانم حس خودم را با اعضا در میان بگذارم و شاید بیرون از کنگره اشخاصی بتوانند این مصاحبه من را بخوانند و یک نفر جذب شود. خیلی ممنون و شاکر و سپاسگزار خداوند و جناب آقای مهندس و خانواده‌ام هستم، که اجازه دادند که من در مسیر کنگره و در مسیر صراط مستقیم قرار بگیرم. امیدوارم تمام جوان‌هایی که الان در ناامیدی هستند و دوست دارند از آن ناامیدی بیرون بیایند و آن نور را ببینند خداوند مسیر کنگره۶۰ را سر راهشان قرار دهد و ما همگی دست به دست هم بدیم و بتوانیم به این اشخاص کمک کنیم. امیدوارم که انقدر قلب بزرگی داشته باشم، به اندازه قلب آقای مهندس که بتوانم تمام آموزش‌هایی که دارم دریافت می‌کنم را بدون هیچ چشم داشتی به اشخاصی که در مسیر من قرار می‌گیرند و در لژیون من می‌آیند بدون هیچ چشم داشتی آن آموزش‌ها را در اختیارشان قرار بدهم و بتولنم حتی شده یک نفر را از این ناامیدی بیرون بکشم و در مسیر کنگره۶۰ و در مسیر صراط مستقیم قرار دهم. از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید و با صبوریتان به صحبت‌های مرا می‌خوانید از همه شما نهایت تشکر و سپاسگزاری رو دارم.


مصاحبه شونده: راهنما دنور همسفر شقایق (لژیون دوم)
مصاحبه کننده: همسفر مرجان رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
عکاس: همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
طراح سوالات: همسفر الهام رهجو راهنما همسفر نوریه (لژیون دوازدهم) همسفر مرجان رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .