هشتمین جلسه از دوره بیستودوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا، نمایندگی پرستار، با استادی راهنمای محترم، همسفر علیرضا، نگهبانی همسفر محمود و دبیری همسفر مسعود، با دستور جلسه «وادی اول و تاثیر آن روی من» پنجشنبه 21 فروردین ۱۴۰۴ ، ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، علیرضا هستم، همسفر.
خدا را شکر میکنم که در این جایگاه قرار دارم. از آقا محمود نگهبان جلسه، سپاسگزارم.
دستور جلسه، «وادی اول» است. پیش از شروع، میخواهم زمان و مکان را مرور کنم: چشم برهم زدیم و به ۲۱ فروردین رسیدیم. بهزودی ماه اول سال به پایان میرسد و ماههای دیگر نیز همچون گذشته سپری خواهند شد. اما برای من چه اتفاقی در این سال جدید رخ خواهد داد؟ همهچیز به این تفکر و همین وادی اول بازمیگردد.
آقای مهندس جملهای فرمودند که کمتر از ایشان شنیدهام: «میخواهم رازی را با شما در میان بگذارم؛ این وادی اول، رازی است که بیان میکنم.» گویی ایشان بهگونهای از قوانین هستی پرده برمیدارند که میگوید: «تفکر را جدی بگیرید».
اگر در ذهن شما این تصور شکل بگیرد که میخواهید کسبوکاری را آغاز کنید، تصویری که خودآگاه یا ناخودآگاه میسازید، یا مغازهای شلوغ با اعتبار بالا است، یا محیطی خلوت. این تصاویر تأثیر خود را میگذارند. یکی از پایههای اساسی برای تحقق چنین رویدادی، همین تصویرسازی است. هرچند کافی نیست، اما ضروری است.
ما در آغاز وادیها هستیم و باید این موضوع را جدی بگیرم. اگر میخواهم مسافرم به رهایی برسد، باید ببینم چند بار توانستهام در ذهنم تصور کنم که روزی در جایگاهی قرار خواهم گرفت که جمعیتی در سالن، ما را تشویق میکنند و از خاطرات روزهای تاریک گذشته سخن میگوییم. چند بار این رهایی را تجسم کردهام؟ آیا توانستهام چهره مسافرم را پس از رهایی با گونههای گلانداخته، صورتی پُرتر و رفتاری متحولشدن تصور کنم؟ یا مدام این فکر در ذهنم میگذرد که او هرگز تغییر نخواهد کرد؟ جالب اینجاست که فرقی نمیکند این کار را عامدانه انجام دهم یا نه؛ درهرصورت تأثیرگذار است.
پنج ماه مانده به امتحانات دانشگاه، مدام این تصویر در ذهنم بود که وارد دفتر استاد میشوم و میگویم: «درس را افتادهام، چگونه میتوانم شما را متقاعد کنم که نمره قبولی به من بدهید؟» در امتحان کنکور نیز همین تصویر ذهنی همراه من بود. پدربزرگم که همیشه پیگیر وضعیت درسیام بود، میپرسید: «اینهمه تلاش کردی، چرا نتیجه نگرفتی؟» و من پاسخ میدادم: «گاهی تلاش میکنی، اما به نتیجه نمیرسی».
(1).jpg)
با خود میگفتم: «خدایا، چرا این تصاویر با این وضوح به ذهنم میآیند؟ چرا آماده شکست خوردن هستم؟» به این نتیجه رسیدم که باید جدیتر روی ذهنم کار کنم و آن را اصلاح نمایم. هرچند دشوار است، اما باید تصویری بسازم که در دانشگاه و رشته موردعلاقهام پذیرفتهشدهام و به هدفم رسیدهام.
این کار را برای دیگر بخشهای زندگیام نیز باید انجام دهم.
در این وادی گفته میشود: «برای پیدا شدن، باید تفکر کنید و نیروهای القاء، احیا و تحرک نیز وجود دارند». من این موضوع را هم جدی نمیگرفتم. هنگام ورود به کنگره، به من آموختند که: «علیرضا، مسئولیت با خودت است و نباید آن را به خداوند یا دیگران نسبت دهی». این جمله برایم سوءتفاهم ایجاد کرد و بهجایی رسیدم که گمان کردم خدا از زندگی من حذف شده است؛ انگار فقط من وجود دارم و مسئولیت تماماً بر عهده من است. به همین دلیل است که میگویند آموزشهای کنگره، هرچند مفیدند، میتوانند بسیار خطرناک باشند.
نیروی منفی «همانطور که در جزوه جهانبینی مطرح میشود» حقایق را وارونه جلوه میدهد. من باید برداشت دیگری میکردم. با آموزههای وادی چهارم کنگره، خدا از زندگی من حذف شد، زیرا برداشتی اشتباه داشتم: احساس کردم «مسئولیت با من است» به معنای نبود خداوند است.
اما در این وادی، وقتی از «القائات» سخن میگوییم، یعنی خدا وجود دارد و نیروهای دیگری نیز هستند که الهام میبخشند و من، علیرضا، چقدر به این الهامات نیاز دارم!
اکنون اگر مسافرم رفتاری خاص داشته باشد، باید چگونه واکنش نشان دهم؟ اگر در موقعیت شغلی جدیدی قرار بگیرم، آیا باید بپذیرم یا نه؟ اگر فرصتی برای خدمت در کنگره پیش بیاید، چه پاسخی بدهم؟ ما همواره تحت تأثیر این القائات هستیم.
استاد سردار جملهای دارند: «خداوند اغلب با القائاتش در تصمیمات ما دخالت میکند». گاهی با خود میگویم: «خدایا، با الهاماتت در تصمیمات روزمرهام دخالت کن!» ولی اغلب نمیدانم چه کاری باید انجام دهم. راهحل این است که تفکر صحیح را در خود پرورش دهم.
در جزوه جهانبینی، استاد امین تعریفی از «تفکر» ارائه دادند: تفکر، حرکت از یک مبدأ به مقصدی دیگر است؛ حرکت از مجهول به معلوم. یعنی پرسشی را مطرح میکنم، دربارهاش میاندیشم و به نتیجهای میرسم. ممکن است نتیجه اشتباه باشد اما آغاز و پایانی دارد و مانند فکر و خیالِ بیهدف نیست که بینظم در ذهن آید و رود.
امیدوارم بتوانم از این ابزار قدرتمندی که خداوند به من داده، بهره ببرم. این توانایی که در لحظه میتوانم تصور کنم در آمریکا هستم یا خانهای رؤیایی ساختهام، بیهوده به من داده نشده است. این قدرت ذهن که سریعتر از نور تصاویر را میسازد، بیحکمت نیست.
امیدوارم بتوانم از آن استفاده کنم تا بخشی زیبا از زندگی موردنظر خود را خلق نمایم.
اکنون در آغاز سال هستیم؛ صفحهای سفید پیش روی ماست، امیدوارم در مسیر درست گام بردارم و انرژی کافی داشته باشم تا از این فرصتها به بهترین شکل استفاده کنم.
از اینکه به سخنان من گوش دادید، سپاسگزارم.
تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمتگزاران سایت همسفران آقا شعبه پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
339