در کارگاه آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارتش به استادی دیدهبان لژیون سردار مسافر علیرضا پرسشهایی مطرح شد که ایشان پاسخگو بودند. در ادامه آنها را به سمع و نظر شما میرسانیم. امیدوارم از این مطالب نهایت بهره را ببرید.
مسافر من در خانه و خانواده با خودش هم قهر است؛ اما در کنگره یک شخصیت دیگری دارد؟
ما به اشتباه میافتیم بیرون کنگره، میگویم اینجا کنگره نیست، در کنگره میگویم اینجا کنگره است؛ در صورتی که ما آنچه در کنگره آموختهایم برای بیرون از کنگره است. اینجا دانشگاه است. شما در دانشگاه پزشک و مهندس نیستید؛ ولی تا نروید در بیمارستان، بیماری را از روی تخت بلند نکنی که دکتر نیستی ما بیرون کنگره حرف برای گفتن داریم در کنگره که کسی اجازه ندارد حرف نامربوط بگوید. من دیدهبان هستم اما اگر از قوانین پیروی کنم، ایجنت و مرزبان هستند و بر همه فرض است که با من برخورد کنند. آن چیزی که هست برای بیرون کنگره است این را باید من که دیدهبان هستم بدانم، ایجنت، مرزبان و راهنما و یک سفر اولی هم باید بداند که بیرون کنگره باید انجام بدهم واین کم کم اتفاق میافتد.
چگونه در مسیر درستی که پیش میروم خسته و ناامید نشوم؟
ما در سفر اول ۲۱ روز سازگاری داریم. خیلیها در این سازگاری خسته میشوند. زمان میبرد که من در مسیر قرار بگیرم، مسئله مهم این است که انسان فراموشکار است. من یادم میرود که از کجا آمدهام مخصوصاً قسمت همسفران، اگر یادشان باشد که به چه شکل بودند، دیگر احساس ناامیدی و خستگی نمیکنند. به محض اینکه وارد کنگره میشوید حال و هوای شما عوض میشود و کنار انسانهایی قرار میگیرید که دوست دارند به شما کمک کنند.
چگونه تخریب های خود را که اطرافیان باعث آن هستند را درمان کنیم؟
ما در زندگی حرکت میکنیم، انسانهایی که در مسیر حرکت ما قرار میگیرند سفیران خداوند هستند. دائماً این انسان از درون من به من خبر میدهد که اگر خشم و نفرت، اگر شهوت، اگر ناامیدی، دائماً دارد به من میگوید از این رد شوید. میبینی که عین همان هست به یک شکل دیگر هست؛ ولی همان رفتار با همان صفت دارد به من توصیه میکند که درون خودت را درست کن. یک سری انسانها در مسیر ما قرار میگیرند که با خودتان میگویید من نمیتوانم او را ببخشم این قدر در حق من بدی کرده است. آقای امین دژاکام میگویند قرار نیست تو او را ببخشی، قرار است او تو را ببخشد. تمام بدیهایی که ما کردهایم جمع میشود در یک نفر جلوی ما قرار میگیرد همیشه ما فکر میکنیم آنکس که به ما بدی میکند مقصر است؛ ولی اگر بخواهیم درست نگاه کنیم از یک فاصله مناسب به این قضیه نگاه کنیم میبینیم که ما باید خودمان را اصلاح کنیم و قضیه متفاوت میشود.
مسافری که دو سال است به کنگره میآید و سفر نمیکند چه راهحلی برای من همسفر میدهید؟
صبوری کنید، سفر میکند اتصال او و همسفر با کنگره قطع نشود قطعاً سفر خواهد کرد.
شما خودتان چهقدر به آموزشهایی که گرفتهاید باور دارید و عمل میکنید؟
من به آموزشها صددرصد باور دارم و تمام تلاش خود را انجام میدهم که صددرصد انجام بدهم. در کنگره آموزش گرفتهایم تا صاحب چیزی نباشیم نمیتوانیم راجع به آن صحبت کنیم. کلام حق از گلوی حق بیرون میآید. من دارم تلاش میکنم و همه ما قطعاً تلاش میکنیم؛ ولی در خودآگاه ولی خیلی از انسانها در ناخودآگاه تلاش میکنند. کسی که در ناخودآگاه است بعد از خاموش کردن سیگارش میگوید که چرا من سیگار کشیدم؛ ولی کسی که در خودآگاه حرکت میکند سیگار را در دستش میگیرد جلوی لب خود میآورد؛ ولی فندک را نمیزند در خود آگاهش در حال حرکت است. شوخی میکند؛ ولی وسط آن شوخی جمع و جور میکند صحبتهای خودش را و نگاه میکند اما سریع آن را جمع میکند.
ما در لژیون سردار دنور و پهلوان میشویم چگونه بیرون از کنگره بتوانیم این قوانین را اجرا کنیم و حق و حقوق دیگران را ادعا کنیم؟
ما در کنگره ۶۰۰ میلیون پول میدهیم و پهلوان میشویم که بیرون کنگره در ماشین خودم نشستهام کسی را که میبینم هنوز پیش من نیامده دنبال او میگردم که ۱۰۰ هزار تومان، ۵۰ هزار تومان به او بدهم، ما روزی میخوریم. من فکر میکنم آخر شب دخل خودم را جمع میکنم، کارتم را نگاه میکنم و میگویم روزی امروز من این قدر شد. نانی که انسانها میخورند نان خدمت و بخشش است. ما در کنگره این موضوع را تمرین میکنیم که بتوانیم در بیرون از کنگره انجام بدهیم. وقتی به رستوران میروم، قبل از این که بیایند روی میز حساب و کتاب من را بگویند آن ۱۰۰ هزار تومان، ۵۰ هزار تومان را بگذارم برای کسی که آمده خدمت کند و میز من را تمیز کرده است. قبل از این که برادر گرفتار من زنگ بزند به من، من خودم به او زنگ بزنم و بگویم که برایت واریز کردم نه اینکه بگویم چهقدر نیاز داری. مهندس دژاکام میگویند وقتی به مسافرت میروید از کسانی که دستفروش هستند حتماً خرید کنید حتی اگر نیاز ندارید. آن نیازمندی که گوشه خیابان ایستاده بهر چیزی آمده، آن کس که گرفتار است انسان است. خیلی از ما انسانها به سگ و گربه خود بیشتر از همسایه خود اهمیت میدهیم و این درد امروز ما انسانها است که لباس زمستانی و تابستانی برای سگش میخرد؛ ولی در این سرمای زمستان به کسانی که از گرسنگی و تشنگی گرفتار هستند اصلاً توجه نمیکند. ما باید همزاد پنداری کنیم نه حیوان پنداری. قرار نیست پرنده یخ کند یا گوسفندی که ذبح میشود درد بکشد اصلاً متوجه نیست؛ چون ساختارش به اینگونه است. انسان وقتی درختی را آبیاری میکند نگهبان این درخت است. هر جا باشی اعلام میشود که این انسان به هستی خدمت میکند. خدمت به انسانهای دیگر هم اینگونه است و هر کس یک سهمی دارد. این نیست که کل نیازمندیهای کل شهر را من باید تأمین کنم من روزی دارم.
لطفاً به فکر کارآفرینی در کنگره باشید باتوجه به مشکلات اقتصادی جامعه، بار اقتصادی روی بقیه خانواده است؟
دو سال پیش آقای مهندس جایزه بزرگترین کارآفرین ایران را گرفت یعنی اول آقای مهندس هدیه را دریافت کرده و بعد از ایشان خیریه محک بود که ایشان هم گفتند من بالا نمیروم کسی نمیتواند کنار ایشان بایستد. بزرگترین کارآفرین آقای مهندس هستند، شما همین وادیها را یاد بگیرید هر چیزی که بخواهید به آن خواهید رسید، یعنی تو بنشین و فکر کن و یک ساختار فیزیکی بساز؛ ولی باید صاحب توانایی، تزکیه و پالایش باشی که این اتفاق بیفتد.
اگر کسی حرمت و قوانین کنگره رعایت کند چه اتفاقی میافتد؟
سفر خوبی را طی میکند و از همه مهمتر این آموزشها را به بیرون کنگره هم انتقال میدهد.
چرا وقتی مسافر مصرف کننده بود، من همسفر با او با مهربانی و صبوری رفتار میکردم وحالا که او رها شده با من رفتارش خوب نیست؟
چون حسهایش باز شده است. ما در سفر اول جسم خود را درمان میکنیم؛ ولی در سفر دوم حسهایش را کنترل میکند. ما در مورد قهری که به مهر تبدیل میشود یا از نفرتی که به آشتی میرسد صحبت میکنیم. در سفر اول با کلمات آشنا میشویم. در سفر اول و به مدت ۱۱ ماه اتفاق خاصی نمیافتد. تازه در سفر دوم خدمت میکند و یاد میگیرد که یاد بگیرد. در سفر اول رهجو است و میگردد راه را پیدا کند و گل رهایی را میگیرد. راه یافته میشود، تازه راه را پیدا میکند.
چگونه میتوانیم از نقاط تاریک خود مثل یک سوخت در راه درست استفاده کنیم؟
باید یاد بگیریم که با استقامت و مقاومت تبدیل کنیم. در دو طرف راکت دو رنگ سبز و قرمز دارد که من باید مهارت پیدا کنم، انسان یک دست چپ دارد و یک دست راست، پای راست با دست چپ، پای چپ با دست راست، اگر انسان با اینها کار نکند نمیتواند راه برود جمع اضداد است. روی دیگر عشق چه هست؟ شهوت، روی دیگر محبت چه هست؟ خشم. اگر ما یاد بگیریم خشم را سوار شهوت کنیم دو نیرویی که به تنهایی خیلی اتفاقات را رقم بزند قضیه متفاوت میشود. همه اینها تحت آموزش صحیح اتفاق میافتد و دریافت مطالب و اطلاعات درست، در کنگره همه اینها هست. بیاید این آتش ویرانگر را مهار کنیم، همه فکر میکنیم این آتش ویرانگر یعنی اعتیاد، اصلاً این چنین نیست، آتش ویرانگر آن چیزی است که در درون ما هست که به آن میگویم خشم و شهوت، آن تصاویری که ساعتها با آنها زندگی میکنیم آنها را باید از درون درست کنیم. استاد امین میگویند که در بیرون خبری نیست همه چیز در درون انسانهاست.
(3).jpg)
در پلههای آخر سفر هستم؛ ولی متأسفانه حالم خوب نیست؛ باید صبر کنم یا مجدد سفر کنم؟
باید صبر کنی، تعریفی از حال خوب داری؟ حال خوب این است که من صبح زود بیدار شوم و کار کنم و عرق بریزم و اذیت شوم سفر خوب هم یعنی باید بفهمم که دارم سفر میکنم.
من خیلی دوست دارم مهربان باشم و عصبانی نشوم چه راهحلی پیشنهاد میدهید؟
باید خشم خود را کنترل کنی، باید به صلح برسی، مثل دو عنصر باد و آب که هیچ نیروی نمیتواند آن را کنترل کند انسان هم به اینگونه است. وقتی خشم و شهوت سوار میشود؛ باید بتوانی با تزکیه و پالایش آن را کنترل کنی.
چگونه تزکیه و پالایش را در عمل انجام دهیم یعنی آنجا که بتوانیم از عهده کارهای درست بربیاییم کجا است؟
با سیدیها باید روی خودمان کار کنیم. یک انسان مست و نشئه در بیرون کنگره جیبش را میزنند؛ اما در کنگره همین که وارد میشود ۴۰ تا سیدی به همراه دارد. همان پیام که میگوید به آنچه علاقه داری مشغول باش. اگر به مطالب کنگره علاقمند شوید میتوانید تزکیه کنید، میتوانید به آنجایی که تصورش را نمیکنید برسید.
مراحل حب را که در جلسه عنوان کردید چگونه میتوانیم علاوه بر خود به خانواده هم انتقال دهیم؟
هیچ چیز را نمیتوانید به خانواده منتقل کنید مگر اینکه با رفتار و کردار خودتان نشان دهید.
یک راهحل برای کنترل ذهن بفرمایید؟
ذهن روبهروی شیطان و بزرگترین حفاظت کننده از انسان است. مطالب کوچک را اینقدر بزرگ میکند که (این کار نکن) ذهن است و تنها چیزی که اجازه میدهد تزکیه و پالایش کنیم و از این ذهن تکرار کرد بگذریم، بخشش است. تنها کسانی میتوانند تزکیه و پالایش کنند. زمانی که صاحب بخشش شویم قهر خود به خود تبدیل به مهر میشود.
بهترین برنامه عید نوروز برای سفر اولی چه چیزی است؟
در کنار خانواده باشید، نوشتن سیدیها، حال خوب خودمان را حفظ کنیم.
چرا زمانی که حالم بد است از درون از این حال بد راضی هستم و خودم نمیخواهم حالم خوب شود؟ و زمانی که حالم خوب است یک صدایی از درون به من میگوید این دوران تمام میشود دوباره حالم بد میشود؟
حس منفی است. حس خراب از چه چیزی نشأت میگیرد؟ از نفس خراب، باید با نوشتن سی دی تزکیه و پالایش شود.
راهکاری برای بخشیدن بفرمایید؟
پذیرش باید باشد، بخشش یعنی پذیرش او هم حق دارد حالش خراب است.
اگر مسافر در اوایل سفرش دچار اشتباه شود میتواند جبران کند؟ و وارد سفر دوم شود؟
صددرصد میتواند؛ چون ابتدای سفر است و یک مدت از سفر بگذرد میتواند درست کند؛ چون ۱۱ ماه سفر است و میتواند در طول سفر اشتباهات خود را جبران کند.
اگر زمانی که میخواهیم کاری را انجام بدهیم و همزمان چند راه به ذهن ما میرسد که همه این راهها منطقی و درست است چهطور باید راه درست و منطقی را انتخاب کرد؟
اولین گزینه بهترین است.
در مقابل کسی که به او احترام میگذارم؛ ولی او متوجه نمیشود چگونه باید برخورد کرد؟
باز هم احترام بگذار، چون وقتی که احترام میگذاری به خودت احترام میگذاری، ما هر کاری میکنیم به خودمان میکنیم. راهنما در لژیون تنها کاری که میکند این است که برای خودش کار میکند، من در این جایگاه هستم و صحبت میکنم تنها کاری که میکنم این است که دارم برای خودم کار میکنم. انسان وقتی که صحبت میکند در واقع دارد مینویسد، خودش را مینویسد و هستی آن چیزی را که میخواند کلام من را میخواند.
من سفر دومی هستم و به درمان رسیدهام و طبق صحبتهای آقای مهندس و کتاب شریف روزه گرفتن برای من یک فرمان الهی است و من در حال سفر سیگار هستم آیا برای من روزه واجبتر است یا سفر سیگار؟
روزه واجب است، هم روزه میگیری و هم آدامس میخوری، روزه صددرصد میشود پنجاه درصد چیزی دیگری استفاده نمیکنی، ما میخواهیم یک کاری کنیم. این مهم است که ما میخواهیم یک کار درست را انجام بدهیم، حالا هر چه به این کار درست نزدیکتر باشیم نتیجه بهتری میگیریم.
در طول سفر اول با لغزش چگونه باید برخورد کرد؟
ما یک دانایی موثر داریم که همیشه آن را فراموش میکنیم، یک روزنه موجودیت داریم که دور این موجودیت که عقل ما هست یک حلقهای وجود دارد که دانایی مؤثر است. دانایی یعنی چه؟ یعنی قبل از گریز زدن ته ماجرا را بخوانی، قبل از اینکه هر حرفی بزنی ته آن را بخوانی، قبل از اینکه یک نگاهی بکنید ته این نگاه را بخوانی، دانایی یعنی این، قبل از این که گریز بزنی ببین ته آن چه میشود؟ ته آن میشود خماری و حال بد، وقتی میفهمی دیگر رسوا میشود دیگر گریز نمیزنی.
حدود بین راهنما و رهجو چیست؟ آیا راهنما دوست رهجو است؟
یک راهنما با رهجو خیلی فاصله دارد. راهنما در کسوتی است و اجازه دارد که خطوط زندگی خودش را اصلاح کند بدون اینکه وارد زندگی رهجو شود؛ چون کنگره یک بستر است و حال ما در این بستر خوب شده است. کنگره یک خاک حاصلخیز است و اجازه میدهد یک راهنما در لژیون شروع کند خودش را اصلاح کند. هر رهجو آینه راهنما است و من علیرضا خودم را اصلاح میکنم. اگر قرار باشد وارد جزئیات یک رهجو شوم مثل یک سیاهچاله من را وارد بازی میکند، راهنمایی چیست؟ راهنمایی ابتدای حرکتی است که ما میتوانیم لشکر دانایی خودمان را حرکت بدهیم؛ یعنی یک راهنما اجازه پیدا میکند که لشکر دانایی خودش را افزایش بدهد.
آیا همه چیز در کنگره مطلق است؟
قطعاً قوانین خداوند ثابت است، یک قانون داریم، یک فرمان داریم، قانون همیشه هست؛ ولی ما همیشه باید در یک شرایطی باشیم که فرمان بر ما صادر شود. مثلاً یک خودکار را بالا بیاورم یک قانون است وقتی که آن را ول کنم به پایین میافتد؛ ولی رها کردن آن فرمان است. ما باید خودمان را به جایگاهی برسانیم که فرمان بر ما اجرا شود. ما با اتومبیل از کوچه بنبست برویم افسر جریمه میکند. در کنگره هم قانون و هم فرمان داریم. در تکتک این وادیها هم قوانین است و هم فرمان و این را بدانیم وادی چهاردهم فرمان و کلید تمام این وادیها است.
تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آتنا(لژیون يازدهم)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه( لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
2491