جلسه هفتم از دوره چهارم لژیون سردار شعبه اروند آبادان با استادی مسافر اکبر، نگهبانی مسافر محمد حسن و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «D.SAP» پنجشنبه 3 آبان 1403 ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان اکبر هستم مسافر ممنونم از نگهبان جلسه آقا محمدحسن، دبیر و خزانهدار محترمشان. خداوند را سپاسگزارم که بین دوستانی هستم که دلشان دریاست وجودشان محبت بچههای خوش حس و محبت اروند آبادان، از آقای زرکش تشکر میکنم که اجازه دادند در خدمت شما عزیزان باشم و آموزش بگیریم. خداوند را شکر میکنیم از اینکه آقای مهندس اجازه میدهند و خداوند فرصت میدهد که در کنگره باشیم.
با همین پرداخت کردنهاست که انسان متوجه میشود کجای کار هست. ما در کنگره به روش DST درمان شدیم برای کرونا D.SAP آمد، ویلیام وایت برای درمان سیگار آمد، لژیون جونز آمد، آقای مهندس به تمام جوانب دقت میکنند.
اگر آقای مهندس میگویند لژیون سردار، شش میلیون تومان را بیشتر نکنید یک تفکری پشت این هست. میتوانستند بگویند ده میلیون تومان، کسانی که آن شش میلیون تومان را پرداخت میکردند، قطعاً ده میلیون را هم پرداخت میکردند، چرا میگویند شش میلیون تومان، چرا تغییر پیدا نمیکند، به خاطر اینکه من اکبر بدانم الآن چه چیزی را به دست آوردم و اگر هم نمیدانم نگاه کنم الگوها را ببینم و مسیر را ادامه بدهم و زمانی که شروع به پرداخت کرد به آن رشد و آگاهی برسد، رشد و آگاهی، شناخت خودمان است.
زمانی که متوجه شویم برخلاف هر قوانینی که ما فکر میکنیم، حرکت کنیم بیشتر به دست میآوریم. اینجوری نیست که هرچه بیشتر سر همدیگر را کلاه بگذاریم بیشتر رزق و روزی داریم اینجوری نیست، اینکه من بیشتر OT بخورم حالم بهتر میشود بیشتر مصرف کنم اصلاً اینجوری نیست. متوجه شدیم با روش DST، با کم کردن با بخشیدن. یک سفر اولی وقتی وارد لژیون میشود باید توان بخشش در وجودش باشد بتواند ببخشد. ببخشد که یک چیز بهتر را دریافت کند، اگر مواد را نبخشد چیز بهتری را نمیتواند دریافت و استفاده کند. وقتی نتواند استفاده کند تعادلی نیست، شادی وجود ندارد و حال خوبی وجود ندارد.
اگر الآن آنهایی که در لژیون سردار نیستند نه اینکه نخواهند که بیایند، یک موقع گرفتاری و کار هست ولی این را بدانند زمانی که حضور ندارند یکچیزی را از دست میدهند در صور آشکارش این است که من یک پولی را میدهم، پول از دست میدهم، صور پنهانش آنطرف قضیه است که من خودم اگر نتوانم ببخشم، نمیتوانم چیزهای دیگری را به دست بیاورم یعنی در را بستهام و از طرف دیگر میگویم خدایا چرا رزق و روزیام کم است، چرا فلانی این حرف را به من زد چرا غم درون من هست چرا این حس درون من هست چرا من از این حس ناراحتم دلیلش این است که من خودم در را بستهام، وقتی در را باز کنم وقتی دستانم را باز کنم، این پولی که میدهم لطف به خودم است الآن بچههایی که پرداخت میکنند نشان در بینشانی، شش میلیون تومان سردار و یا کسی که هزار تومان در سبد میاندازد حال خودش بهتر میشود. لطف به دیگران نیست، لطف به خودش است و فقط کافی است که من اکبر متوجه بشوم که چه کاری انجام میدهم. استاد امین فرمودند که در ضلع مالی مشکل داشتند و این را حل کردند، واقعاً در زمانی که میتوانیم کاری را انجام بدهیم آن را انجام دهیم بهجای اینکه ببینم دیگری چهکار کرد، حواسم به خودم باشد.
من میخواهم چهکار کنم، آیا فردا جمعه بازی داریم آیا من بازیگر خوبی هستم یا نه هفته دیگر گلریزان داریم با تمام توانم حرکت میکنم. آنجا متوجه میشوم کاری که میتوانستم انجام بدهم را انجام دادم و از خودم رضایت دارم این مسائل باید برای من حل بشود تا بتوانم درست حرکت کنم. کنگره به هیچکس نمیگوید که تعهدت را پرداخت کن به کسی نمیگوید که شرکت کند، اگر یک جایی از تجربهها صحبت میشود و از حس صحبت میشود به خاطر اینکه بدانم تجربه من چه چیزی بوده است و در اختیار دیگران قرار بدهم همه بدانند، وقتی راهنما در لژیون مینشیند از تجربه خودش و جناب آقای مهندس و سیدی کار میکند.
زمانی که راهنمای لژیون سردار صحبت میکند باید استفاده کنید، ازنظر من لژیون سردار دروازه سعادت است، فرق بین فکر و تفکر چیست؟ همینجا نشستهام هزاران فکر سراغ من میآید، اما تفکر چیست؟ الآن میخواهم در لژیون سردار شرکت کنم و ندارم، خودت میدانی چقدر توان داری، زمانی که از خودت رضایت پیدا میکنی آن مهم است، تأیید دیگران مهم نیست، هرچقدر که میخواهد باشد، پنجاه میلیارد تومان باشد، پنج میلیون تومان باشد، در اینجا شخصی نیست که بخواهد دیگران را قیاس کند ما آموزش گرفتهایم. کار خودمان را انجام میدهیم و باید بازیگر بازی خودمان باشیم و در صور پنهانش این است، زمانی که این صفات تغییر کند حالمان خوب میشود و صفات بخشش که بیاید از دیگران ناراحت نمیشوید، من این را آموختم که هر موقع وارد کنگره بشوم باید با حال خوب از کنگره بروم، اگر حال من خوب نبود یعنی یک جای کار من ایراد دارد. یک ظرف از لژیون سردار پر شود، باعث میشود که ظرفهای دیگر هم پر شوند و زمانی که ظرف پر باشد از بیرون چیزی در ظرف ریخته نمیشود.
میگوید این جهان کوه است و فعل من ندا، بهسوی من میآید نداها و صدا. هر کاری که ما در هستی انجام میدهیم بازتابش برای خودمان است، آیا من انسان که خودم را خلیفه خدا روی زمین میدانم، آن رسالتی که داشتم حال خراب بود. دعایی که آقای زرکش در لژیون سردار خواند، ناخودآگاه بغض گلوی من را گرفت، یعنی گفتند روز اولمان را به یاد بیاوریم، به یاد بیاوریم با چه حالی آمدیم، الآن خیلی از انسانها هستند که دوست دارند بیایند. خدمت و گذشت فقط مالی نیست، خدمت و گذشت، خدمت کردن است، راهنما شدن است، حضور پیدا کردن در لژیون سردار است، حضور پیدا کردن در لژیون خودتان است.
اگر آقای مهندس آن تفکر را نداشت ما کجا بودیم؟ اگر D.SAP درست نمیشد ما کجا بودیم، در دوران کرونا هیچکدام از بچههای کنگره کرونا نگرفتند، در لژیون مینشستیم و میگفتیم ماسکهایتان را بردارید چرا، چون ایمان داشتم به اینکه کرونا نمیگیرم، اگر هم بگیرم، آقای مهندس هستند، ما D.SAP را داریم، این نعمت فراوان کجا گیر ما میآید، زمانی که در دوران کرونا همه دور شده بودند، ما حضور داشتیم و شاد بودیم. من دوتا از دوستانم بیمار بودند و در ICU بودند، یکی در CCU و یکی هم در ICU، آن شخصی که در ICU بودند تازه به هوش آمده بودند و حالشان خوب بود تا من را بدون ماسک دیدند، به من گفتند برو بیرون که مبتلا نشوی، پرستار هم به من گفتند یک هفته دیگر جای شما هم همینجا است و آنهم به دلیل محبتش بود که اینطور میگفتند. در آن شرایط ایمان است که من را سالم نگه داشت.
آبادان در حال حاضر زمین دارد و اینهمه خدمتگزار بامحبت دارد و همه با یکدیگر هماهنگ هستند و این نیاز به منابع مالی دارد. ساختن خیلی سخت است هرچقدر به جلو میروید بازهم کم است، ما یک ساختمان ساختیم پایههایش را نصب کردیم و بودجه ما تمام شد و گفتند شما اجازه ساخت ندارید و من گفتم یک هفته به من فرصت بدهید و در یک هفته یک میلیارد و پانصد میلیون تومان واریزی داشتیم که ساختمان را تمام کردیم، بههیچوجه یک روز کار ما برای پول نخوابید چون همه دوستانی که اینجا نشستهاند دوست دارند یک کاری انجام بدهند، دوست دارند استانشان آباد باشد و دوست دارند ایرانشان آباد باشد، این فرهنگ کنگره ریشه آرامش در خانوادهها را شکل میدهد.
الآن چهکار میکنیم، انسانهای دیگر که دربند هستند نباید این حال خوب را داشته باشند، مگر خداوند نمیگوید شما یک نفس را زنده کردید انگار یک جامعه را زنده کردید، مگر این معجزه نیست که انسانها بینا بشوند، اکبر نابینا بود ناشنوا بود و بیحس بود، هیچچیز نداشتیم چه شخصی ما را زنده کرد؟ انسانهای دیگر نباید این امکانات برایشان وجود داشته باشد که زنده بشوند؟
خیلی خوشحال شدم که توانستم حس خوبی بگیرم و من بچههای آبادان را خیلی دوست دارم و امیدوارم در تمام شعب خوزستان آن کاری که دوست دارید را انجام بدهید. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید متشکرم.
تایپ مطلب: مسافر محمود لژیون هفتم، همسفر علیرضا لژیون هشتم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر محمود لژیون هفتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
393