دیدم همه را ، راه من امروز جدا بود
از وصف همه حال جهان بس گذرا بود
گفتم نه سزاوار تو این حالت مغشوش
برخیز و بدان کار بدان شیوه خطا بود
مردانه به سرمایه خود تکیه نکردی
در هر قدم کوته صد حکم بلا بود
پس حال من امروز اگر رخوت و تشویش
شهدی که نشد موم و عسل معضل ما بود
از جام جهان شد قدحی قسمت هر کس
در آینـــه اش تا اثـــر نور خـــدا بود
وهمی برسیدی به من و بر همه اجزا
آنکس به مقامات رسیدی که جدا بود
در دایره خلقت و در چرخش گردون
آن به که در او تابش بی واسطه ها بود
گفتا منشـین در طــمـع سیــر خــرابـات
چون هر قدمش بخشش بی چون و چرا بود
یا رب تو مرا فرصت تجدید بدادی
در پرده خود پادشهی از فقرا بود
پس شیخ اگر خوش شود از دولت واحد
رحمیست از او عالم از او بر سر پا بود
سراینده: استاد امین دژاکام
- تعداد بازدید از این مطلب :
6714