بنیان رستاخیز
پیش از زمستانی غرورانگیز
پایان یک پاییز رویایی
بر گل نشسته باغ این دنیا
یک نام خوش اواز و زیبایی
محدوده ها و مرزبندی ها
بی اعتبار از همت سبزی
این قله ها تعظیم اوردند
بر سجده گاه این شکیبایی
طاعون در دنیای امروزی
این درد بی درمان واگیر است
آخر بر این اجساد هم تابید
خورشید زیبای مسیحایی
این شیوه های نو پریشانی
مرهم برای زخم دنیا نیست
تعبیر شد شب قصه رویا
مهتاب شد این شام یلدایی
یک بت شکن امد در این اتش
دریا دو نیم از شرح اعجازش
برهم زد این اوزان تکراری
شد محشری، چون شعر نیمایی
یک بار دیگر اتش نمرود
با لطف یزدانی گلستان شد
خورشید هر جای جهان باشد
شکی ندارم که همانجایی
در این عمارت های ویرانی
این کنگره یک قصر جاوید است
ای تو مسیح هر چه جان خسته
یک گام پیش از صبح فردایی
روزی تمام داستان ها را
با لهجه و نام تو میخوانند
بنیان این اغاز بی پایان
تو اخرین امید دنیایی
مسافر بهمن نمایندگی شمس لزیون یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
2176