تو ناجیِ جانِ منی، قلبم گواهی میدهد
خورشید و نورِ عالمی، قلبم گواهی میدهد
خورشید از مشرق تو را دیده مُطَلَّع میشود
خورشیدِ هرجان و تنی، قلبم گواهی میدهد
توماه تابان منی، در آسمان بی کسی
تو پارهی جان منی، قلبم گواهی می دهد
امواجِ ناآرام را گر تو نمیدیدی ز دور
بس پشته ها از کُشته ای، قلبم گواهی میدهد
می آیی و جانم ز تن تا آسمانها میرود
می آیم و جانم دهی، قلبم گواهی میدهد
چون تو معلم کی، کجا هستی به چشمش دیده است؟!
پایانِ درد آدمی، قلبم گواهی میدهد
بس دردهای لاعلاج، بس ناله های بی جواب
معجز در این ناباوری، قلبم گواهی میدهد
بس سینه های دردمند، بس زخمها، صدها گزند
با بودنت پایان دهی، قلبم گواهی می دهد
بس شیطنتها کرده و، شیطان! جفاها کرده و!
سُخره گرفته آدمی! قلبم گواهی میدهد
آورده هم نیرنگ را، هم جادوی هفت رنگ را
در هم شکستی فتنه ای، قلبم گواهی میدهد
آتش به خرمنها زده، پیوند با جانها زده
چون موم شد قلبِ یخی، قلبم گواهی میدهد
ابلیس دنبالِ فساد، تو در به در در پی ثواب
تا برنشانی دوستی، قلبم گواهی میدهد
کی داند این عاشق شدن، شیطان پُرکین و طمع؟!
در پیشِ تو شرمنده ای، قلبم گواهی میدهد
امروز روز توست جان؛ هر روز، روز توست جان
تو شحنه ی قلب منی، قلبم گواهی میدهد
میلادِ تو در لامکان، میلادِ خیر و برکت ست
از افتخارت ما شهی، قلبم گواهی میدهد
میلادت ای آرامِ جان، ای ماهروی مهربان
آغازِ نورِ ایزدی، قلبم گواهی میدهد
فرخنده بادا این زمان، این جشن ها در لامکان
شیطان گرفته ماتمی، قلبم گواهی میدهد
امروز روزِ شادی ست، هم شادی و آزادی ست
تاجی به سر کرده شهی، قلبم گواهی میدهد
سراینده: همسفر الهه صادقی
- تعداد بازدید از این مطلب :
5125