جلسه نهم از دوره سوم کارگاههای آموزش خصوصی همسفران نمایندگی ملایر با دستورجلسه «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من» با استادی همسفر معصومه، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر بهاره در روز دوشنبه بیست و دوم اسفند ماه سال ۱۴۰۱ برگزار شد.


خلاصه سخنان استاد:
از وادی عشق سخن گفتن بسیار سخت است چون انسان باید به آن مرحله از عشق سالم رسیده باشد که بتواند این وادی را کامل بشکافد، نکته دیگر اینکه یک دفعه نمیتوان به وادی عشق رسید، لب دریا که میرویم به اندازه ظرفمان میتوانیم پر کنیم، اما میشود کم کم ظرف وجودی را پر کرد تا تبدیل به چشمه شویم و بتوانیم از آن به بقیه نیز ببخشیم.
برای رسیدن به دنیای عشق چند مرحله را باید طی کرد، اولین مرحله اینکه عاشق خود باشیم اول از همه به خود محبت کنیم و برای خود ارزش قائل شویم همینکه روی این صندلی نشستیم به این معنی است که میخواهیم از تاریکی و جهل دور شویم و به دانایی برسیم، مرحله دوم محبت کردن به اقوام و فامیل است یعنی اگر بستگان ما نیاز به کمک داشتهباشند باید خود را مسئول بدانیم و به آنها محبت کنیم، به قول بزرگان ما نسبت به درد، مشکل و گرسنگی همسایگان خود تا چهل خانه از شمال، جنوب، مشرق و مغرب مسئول هستیم، مرحله بعد محبت به بیگانگان و کسانی که آنها را نمیشناسیم همان کاری که جناب مهندس انجام میدهند و خود را در قبال همه بیماران اعتیاد مسئول میدانند.
کلمه عشق به چه معنی است؟ به نظر من عشق یعنی کمک کردن به دیگران، زمانی که انسان به عشق واقعی میرسد همهچیز را فقط برای خود نمیخواهد، اگر اینجا به آرامش و تعادل رسیده میخواهد که بقیه هم طعم آن را بچشند، افرادی که در کنگره فقط در حال دریافت حال خوش، دریافت آموزش، آرامش و تعادل هستند و باز پرداخت ندارند به صورت محدودی رشد میکنند و از آن به بعد اجازه رشد ندارند، اما کسانی که مدام میبخشند و محبت میکنند، دائما در حال رشد، تغییر، تجزیه و پالایش هستند.
عشق را ما در کنگره بسیار راحت میتوانیم مشاهده کنیم، افرادی را میبینیم که هیچ رابطه خویشاوندی با آنها نداریم اما آنقدر عشق میورزند که انگار از هر آشنایی با آنها آشناتر هستیم، من عشق را در حضور و تلاش مرزبانها میبینم، عشق را در دغدغه راهنما برای اینکه رهجو به آرامش و تعادل برسد میبینم، عشق را در لژیون سردار حس میکنم و عشق را در چهره افرادی که در آزمون قبول میشوند مشاهده میکنم.

ما برای ساخته شدن کنگره به نیروی عشق نیاز داریم که اگر آن نیرو نباشد، نمیتوانیم کنگره را اداره کنیم، عشقی که از منافع خود بگذریم و بدون چشمداشت خدمت کنیم، یک خدمتگزار عاشق همیشه شاکر و سپاسگزار است، چه مهماندار باشد، چه مرزبان و چه راهنما، یک خدمتگزار عاشق ناله نمیکند، بهانه نمیآورد، همیشه چَشم میگوید و با عشق خدمت میکند، خدمت سخت است اما اگر پای عشق در میان باشد، سهل میشود، گذشتن از خواستههای معقول، از خواب، تفریح، خانواده، استراحت و... سخت است اما اگر با عشق باشد راحت میشود، به قول معروف بهشت را به بهانه نمیدهند باید بهای آن را پرداخت. عشق به ظاهر سوختن اما نه برای خاکستر شدن برای تبدیل شدن به نور است، در مسیر عشق گداختههای آتش را زیر پا حس نمیکنیم، انگار روی گلبرگهای لطیف پا میگذاریم، وقتی درختی جوانه میزند روی آن باید خراش بخورد که با درد و رنج همراه است اما وقتی جوانه بزرگ شد و محصول داد، ثمرهی آن درخت چندین برابر میشود، همانند راهنمایی که باید درد و سختیهایی را تحمل کند تا راهنما پرورش دهد.
اگر بخواهیم به عشق واقعی برسیم، هیچ راهی نداریم جز اینکه شناخت، معرفت و آگاهی خود را بالا ببریم و آموزش ببینیم، یک انسان جاهل هیچگاه نمیتواند محبت کند و عاشق باشد. تمام ادیان در نهایت میخواهند عشق و محبت را آموزش بدهند، در کلام الله هر سوره با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میشود که بخشندگی و مهربانی است، باید خود را ببخشیم مسافر خود را ببخشیم. جناب مهندس میگوید اگر انسانی صبح تا شب سجده و عبادت کند اما درونش کینه و نفرت وجود داشتهباشد، هنوز به آن پختگی لازم نرسیدهاست ما وقتی عاشق هستیم که به آن دانایی رسیدهباشیم که بدی انسانها از روی جهل و ناآگاهی آنها است، عشق صبر را به همراه میآورد، انسان عاشق تسلیم قدرت مطلق میشود و به او توکل میکند.
ما هیچگاه نمیتوانیم با آب فاضلاب آلودگیها را پاک کنیم، نمیتوانیم با حس خراب و با کینه و نفرت خوبی ایجاد کنیم، با ابزار تاریکی نمیتوانیم روشنایی برقرار کنیم، باید از ابزار روشنایی مانند محبت و عقل و ایمان استفاده کنیم، باید حس خودمان را پالایش کنیم تا بتوانیم اطراف هم پاک کنیم، اگر بخواهیم از طبیعت الگو بگیریم، خداوند میفرماید آیا نمیبینید؟ آیا تعقل نمیکنید؟ تمام موجودات عشق و محبت هستند، حتی اضداد محبت هستند، چون تکانه برای بیدار شدن ما هستند، مرگ محبت است، تولد محبت است چون فرصتی برای تکامل و پیشرفت ماست. در طبیعت زمینهای شورهزار، کویر، باتلاق و یخبندان را مشاهده میکنیم و همینطور زمینهایی را میبینیم که از دل آنها چشمههای جوشان بیرون میآید و اطرافش هم سیراب میکند، بدون اینکه چشمداشتی داشته باشد، این مفهوم محبت واقعی است، آن زمین ابتدا خودش پر و غنی شدهاست که میتواند به دیگران هم ببخشد، مانند ما انسانها اگر خودمان از درون فقیر و نیازمند محبت باشیم نمیتوانیم به دیگران محبت کنیم و اگر محبت کنیم، کم میآوریم و یقه دیگران را میگیریم که من به تو خوبی کردم، من برای تو وقت و انرژی مصرف کردم و همش به دنبال بهدستآوردن هستیم، پس اول باید ظرف خود را از محبت غنی کنیم تا از آن به دیگران هم ببخشیم.
امیدوارم که بتوانیم مفهوم آن عشق واقعی و سالم را بفهمیم و اجرا کنیم و تمام وجودمان از عشق لایتناهی لبریز شود.
مرزبانان کشیک: همسفر الهام و مسافر نادر
عکاس: مرزبان خبری همسفر فرشته
تایپ، ویراستار و ارسال: همسفر معصومه رهجوی کمکراهنما همسفر صدیقه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
219