این طناب در اختیار همه هست، یکی خود را حلقآویز میکند و دیگری با آن صعود میکند، منظور از طناب شرایط و امکانات زندگی است که در اختیار همه انسانها قرار گرفته است و بستگی به ما دارد که چگونه از آن استفاده کنیم. زندگی ما همان طناب است، آیا آن را نابود میکنیم؟ یا از آن بهرهبرداری مینماییم؟ روزها مثل ابر، سایه و باد خیلی سریع عبور میکنند، آیا میتوانیم صعود کنیم و از درجهای که در آن هستیم بالاتر برویم؟ مسائل همیشه به گونههای متعددی پیش میآیند، شنهای صحرا هرگز آرام نیستند و همچون امواج دریا و اقیانوسها در تلاطم به سر میبرند، همهچیز در دنیا در حال حرکت و چرخش است و ما نمیتوانیم هیچ چیز را ثابت نگه داریم، یک روز غمناک و روز دیگر شاد و خوشحال هستیم. فصلها در حال چرخش هستند، تابستان فصل بههم ریختن شهر وجودی، بهار فصل زایش طبیعت و زمستان همهچیز در خواب و استراحت است. درون ما هم به همین شکل است، شادیها زودگذر و غم و اندوه عمرش زیاد است، نباید توقع داشته باشیم که همیشه همهچیز درست باشد، حتی کره زمین به آن بزرگی با وقوع زلزله یا سیل مدتی به هم میریزد.

جنگ بدون کشته و خونریزی معنایی ندارد ولی با تهور محاسبات صحنه به گونهای دیگر میشود، در زندگی همیشه شکستهای متعدد و جنگ وجود دارد اما وقتی که متهور باشیم، نترسیم و جا نزنیم، محاسبات به گونهای دیگر می شود. این تفکر و اندیشه انسانها است که به طرف حقیقت میروند و این مکانها چه آباد و یا مخروبه باشند، همیشه ساکن هستند، پول، سرمایه، کارخانه، باغ همیشه بوده و هست، اما چیزی که انسان را به طرف بالا میبرد و ارزش زیادی دارد، تفکر و اندیشه انسانها است، این که دنیا را چگونه میبینند؟ خواست آنها چیست؟ مهم آن محبت، عشق، خواست و حرکت ما به سوی خوبی هاست. هر عملی انجام بدهیم به خود ما برمیگردد، اگر به انسانها کمک کنیم قطعاً به طرف ما برگشت میکند. تعلیم در این دوستان مانند شجرهای شده که دانه و بذر در درون خود به عبارتی تبدیلات خود به خود انجام میپذیرد، یعنی تمام اتفاقات در درون شخص باید انجام بگیرد، ما از بیرون به آن چیزی نمیدهیم، ما راه را به انسانهای گم شده نشان میدهیم، تغییر، تبدیل، ترخیص ذره ذره در فرد انجام میشود. با صبر و سکوت به جا کارها و امورات آرام انجام خواهند گرفت، پس اگر آرام و صبور باشیم و سکوت اختیار کنیم، کارها ذره ذره انجام میگیرد، اگر مشکلاتی پیش میآید، غر نزنیم، بیحوصلگی و اعتراض نکنیم، چون به نتیجه نخواهیم رسید. گفته بودیم این درخت رشد نموده و سر آن از باغ بیرون آمده است. در کنگره خیلی خوب میتوانیم این را مشاهده کنیم، کسانی که رشد میکنند به خوبی دیده میشوند. مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. انسانها هم به همین شکل هستند، کسی که بزرگ شده باشد، از رفتار و منش او پیدا است. بگذارید بیخردان در قالب خود بمانند، نمیتوانید همه آنها را به راه معرفت هدایت نمایید، ما نمیتوانیم به زور فردی را درمان کنیم، صدها چراغ دارد و بیراهه میرود، بگذار بیفتد و بیند سزای خویش. شخصی که درمان نمیخواهد باید بماند، هنوز زمانش فرا نرسیده است، من کسی را به زور مجبور نمیکنم که مواد مصرف نکند. هر چه حالت به کند در خدمتش چالاک باش. وقت و زمان خود را صرف کسی که نمیخواهد نکنید، او باید در آن مسیر بماند، وقتی کسی دستش را دراز کرد و کمک خواست به او یاری برسانید. باید خودش خواسته داشته باشد. همیشه اینطور نیست که همه در یک جهت باشند و همه حرفهای ما را بپذیرند، آنهایی که به کاملشدن میرسند بسیار کم و اندک هستند. همیشه انسانهای با تفکر در بعد مادی و معنوی متضرر نمیشوند. مسائل و مشکلات همیشه وجود دارند، در سختیهای زندگی نباید بترسیم، چون ترس تفکر را میخورد و باعث سقوط ما میشود.
نویسنده، ویراستار، تصویرگر و ارسال: همسفر معصومه رهجوی کمکراهنما همسفر صدیقه (لژیون یکم)
همسفران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
1278