ای خداونــد جهــان بی کــران |
|
خالــق بی انتهــا در بی زمـان |
ما همه چون تشنگان درجستجو |
|
در هوایت پای کـوبان و دوان |
در بلا و رنج و سخـتی نـام تـو |
|
هر دمم جاری شود از این زبان |
در خوشی و رحمـتت پروردگـار |
|
شکر نعمت میکنم من بی گمان |
هرکجا هرکس که میخواند تو را |
|
یـادم آرد از وجـودی بی نشـان |
میرسد پژواک آن نغمه ز عرش |
|
در زمـان و بـر زمـین و آسمـان |
ای تو نور هستی بی حد و حصر |
|
قدرتی بخشـم ورای هـر توان |
تا رسـم من بر وجـود پـاک تو |
|
تـا نبـاشم از میـان غاصـبـان |
درد اگر دادی چو درمانتناست |
|
ای وجودت روحبخش عاشقان |
گر ز علمت ذرهای بر من رسـد |
|
میشوم بی شک ز قوم عارفان |
گــر بـگویـم از ازل تـا بـه ابـد |
|
شرح تو ، آخر نگنجی در بیان |
جایگاهم در بهشتعرش توست |
|
میپرم آخر چو تیر از این کمان |
سراینده: همسفر صالح از نمایندگی شاداباد