وادی پنجم وادی پنجم در جهان ما تفكر؛ قدرت مطلق حل نيست، بلکه توام با رفتن و رسيدن، آن را كامل مي نمايد. وقتی که به دریا نگاه میکنیم، آب میبینیم و موج و یا وقتی که به آسمان نگاه میکنیم، آسمانی آبی و آفتابی و گاهی با ابر و وقتی که خورشید برای استراحتِ موجودات، پشت کوه پنهان میشود، آسمانی پر از ستارگان را مشاهده میکنیم؛ ولی اگر به درون آنها نفوذ کنیم، آنگاه چه خواهیم دید؟ انسان هم همینگونه است، وقتیکه به او نگاه میکنیم، گاهی چند ده کیلو گوشت و استخوان که راه میرود، حرف میزند، چاق است و یا لاغر، سفید است و یا سیاه، زرد است و یا سرخ را مشاهده میکنیم؛ ولی اگر بتوانیم به درون او نفوذ کنیم، آنگاه عظمتی را مشاهده خواهیم کرد که کمتر از جهان بیرون وجود او نیست و آنقدر عظمت خواهیم دید که به تصور در نمیآید. حال یک سؤال ساده؛ در همین نگاه گذرا به انسان، تصور میکنید انسان در این حیات زمینی خودش، در چند جهان زندگی میکند؟ حتماً خواهید گفت در یک جهان؛ ولی اگر کمی توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که در همین حیات زمینی، چندین جهان دیگر وجود دارد؛ اول: جهان خاکی، که برای همۀ ما کاملاً محسوس است و به صورت خودآگاه در حال زیستن در آن هستیم. دوم: جهان خواب، که ظاهراٌ به صورت ناخودآگاه در آن زندگی میکنیم. سوم: جهان ذهنی؛ البته حیاتهای دیگری نیز در این شرایط وجود دارند که فعلاً قابل باور نیست، مثل: هفت اندام در هفت طبقۀ آسمان و غیره. حال میپردازیم به جهان ذهنی؛ جهان ذهنی، مقدمۀ برنامهریزی و یا مقدمۀ عملِ تمرین برای چگونه زیستن در جهان خاکی و سایر جهانها میباشد. ساختارهای این برنامهریزی بوسیلۀ تفکر بوجود میآید که قبلاً در وادیهای یکم تا چهارم به شرح آن پرداختهایم. برای مثال وقتی که تصمیم میگیریم یک ساندویچ بخوریم، اول بایستی تمامی مراحل، از چگونگی تهیه تا خوردن ساندویچ را در ذهن خودمان برنامهریزی کنیم. گاهی در اجرای مراحل ذهنی، متوجه میشویم که پول نداریم و یا اینکه در مکانی که هستیم ساندویچ فروشی وجود ندارد که در این صورت، بلافاصله این ساختار لغو و به ساختار دیگری میپردازیم و غذاهای دیگری را مورد بررسی قرار میدهیم. بهرحال برای خوردن ساندویچ و یا هر غذای دیگری، دو نکته لازم و ضروری به نظر میرسد؛ تفکر و تشکیل ساختار مناسبِ ذهنی برای خوردن ساندویچ. به اجرا در آوردن ساختار ذهنیِ ساندویچی تا مرحلۀ خوردن آن. البته با نوشابه بهتر است! بنابراین در این وادی اگر ما نتوانیم ساختار ذهنی و ساختار تفکر خود را تبدیل به ساختارهای عملیاتی نمائیم، هیچگاه به نتیجه نمیرسیم؛ به عبارت دیگر همیشه ساختار ذهنی ساندویچ را فراهم میکنیم، ولی هرگز به مهمترین بخش عملیاتی و لذتبخش آن که خوردن ساندویچ است، نخواهیم رسید. و به قول قدیمیها با حلوا حلوا گفتن، هرگز دهانمان شیرین نمیشود. پس ما در این وادی تمرین میکنیم تا ساختارهای تفکرات خود را از قوه به فعل درآوریم و به آن دسته از افکارمان که منطقی هستند اجازه دهیم تا وارد مرحلۀ اجرایی و عملیاتی گردند تا ساختارهای عملی جدید را بوجود آوریم. برای به اجرا درآوردن ساختارهای فکری و تبدیل آن به ساختارهای عملی، بایستی از حالت اضطراب، ترس، عدم اعتماد به نفس، ناامیدی و سایر نکات منفی خارج شویم تا به مرحلۀ آرامش قدم بگذاریم، تا اجرائی کردنِ خواستههای ما عملی باشد و برای رسیدن به آرامش بایستی پاکسازی و سازندگی را از خود آغاز نمائیم و برای اصلاح اخلاق و رفتار و کردار و منش خود، در کل بایستی سه اصل پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم را همیشه در نظر داشته باشیم؛ چون وقتی که اندیشه و یا تفکرات ما سالم باشد به صورت خودکار، گفتار ما هم سالم خواهد شد و زمانیکه گفتار ما سالم شود ما به طرف کردار سالم و یا عمل صالح و صلحآمیز هدایت خواهیم شد. در ضمن بایستی این نکته را نیز بدانیم که دانستنِ تنها، بدون اینکه دانستههای ما مورد استفادۀ عملی قرار بگیرند، هیچ ارزشی ندارد. انسانهای زیادی یافت میشوند که دانستههای زیادی دارند، اشعار و مطالب زیادی از بزرگان را حفظ کردهاند، مکتبهای مختلفِ فرهنگی، دینی و عرفانی را به خوبی میشناسند، دربارۀ هر مطلبی که بیان شود فوری خود را صاحبنظر میدانند؛ ولی متأسفانه حتی خودشان هم نمیتوانند از دانستههای خودشان استفاده کنند! قصۀ آنها مانند فردی است که هزاران هزار سکۀ طلا دارد و از گرسنگی در حال مرگ است؛ ولی قادر نیست یکی از آن سکهها را بدهد تا نانی بگیرد و بخورد و از گرسنگی نمیرد. بگذریم! حال همانگونه که به نیکی میدانیم برای تبدیل یک آب آلوده و کثیف به یک آب سالم و زلال، فقط یک راه وجود دارد و آن هم تصفیۀ آب است؛ پس خواهیم دانست برای تبدیل انسانی بیتعادل و کاملاً بهمریخته، به انسانی با تعادل و موجّه نیز، فقط یک راه وجود دارد و آنهم تزکیه و پالایش انسان است، یعنی دوری از ضدارزشها و رفتن به طرف ارزشها. اکنون برای خروج یا صعود از اضطراب، نگرانی، پریشانی، ناامیدی، بیماری و... بایستی پله هایی را به مرور زمان طی کنیم که در اینجا به طور خلاصه بیان میشوند. برگشت از ضد ارزشها وقتیکه روان آدمي به ضدارزشها آلوده میگردد، بيقرار ميشود؛ بنابراین باید به طور کلی از ضدارزشها پرهيز نمود و همچنین بایستی از انجام آن مقدار از ضدارزشهائی که در حال انجام آن هستیم، بازگشت نمائیم. حال ممکن است گفته شود ضدارزشها چه هستند؟ در وحلۀ نخست؛ اگر هر کسی به درون خود برود و لحظهای تفکر کند، به درستی میداند که انجام چه عملی ارزشمند است و انجام چه عملی ضدارزش! در مرحلۀ دوم؛ ممکن است ضدارزشها در فرهنگهای مختلف، کمی با هم متفاوت باشند، مثل خوردن مشروبات الکلی. بنابراین میتوان بر اساس قوانین فرهنگی، مدنی و دینیِ هر جامعهای، حد و مرز آنها را مشخص نمود. حال برای مثال، چند ضدارزش را که خرد جهانی هم آنها را به رسمیت میشناسد نام میبریم؛ دروغ گفتن، دزدی کردن، رشوه دادن و رشوه گرفتن، پیمان شکنی، مصرف موادمخدر، غیبتکردن، شهادت نادرست دادن، به حریم دیگران تجاوز کردن، در کار دیگران تجسس کردن، ... و غیره. 2. خودداري گاهی اوقات برای انجام دادن کاری، هرچه فکر میکنیم به نتیجه نمیرسیم، به عبارت دیگر؛ نمیدانیم انجام آن کار به نفع ماست و یا به ضرر ما، و یا اینکه انجام آن کار، ارزش است و یا ضدارزش؟! در این شرایط، عقل سالم حکم میکند که بایستی از انجام آن کار، خودداری نمائیم. 3. قناعت همۀ ما از دامان طبیعت بوجود آمدهایم و طبیعت، حکم مام ما را دارد. ما بایستی از او یاد بگیریم که چگونه از سادهترین چیزها و از کمترین امکانات، بهترینها را بوجود میآورد. برای مثال از زمین شور و آب تلخ و کود حیوانات، زیباترین گلها و خوشمزهترین میوهها را بوجود میآورد. ما بایستی فرا بگیریم که بتوانیم با حداقل امکانات، بهترین شرایط را برای زندگی کردن فراهم نمائیم و همزمان به گونهای برنامهریزی کنیم که به مرور زمان، پایههای مالی زندگی خودمان را مستحکم نمائیم. البته ذکر این نکته ضروریست که قصد ما این نیست که همیشه و یا تا آخر عمرمان، افرادی فقیر و مفلس باشیم، نه، هرگز! چون فردی میتواند بخشنده باشد و به دیگران کمک کند که چیزی داشته باشد وگرنه انسان فقیر، همیشه دستش جلوی دیگران دراز است که پول سیاهی کف دستش بگذارند و در آخر نیز متوجه باشیم که تفاوت بسیاری است بین خسیس بودن و قناعت کردن! 4. صبر باز هم اگر به طبیعت بنگریم، درخواهیم یافت که طبیعت برای مهیا کردن تولیدات خودش، همیشه نیاز به زمان دارد و با پشت سر گذاشتن فصول مختلف و تأمین مواد اولیه و مایحتاج آنها از جمله آب، خاک و درجه حرارتِ هوا، انواع محصولات کشاورزی را فراهم مینماید. بنابراین میتوان گفت صبر عبارت است از؛ پشت سر گذاشتن و یا طی کردن و یا تحمل زمان همراه با تلاش و کوشش لازم، برای رسیدن به اهداف تعیین شده. البته گاهی اوقات صبر، بسیار سخت و گاهی بسیار تلخ و طاقتفرسا میباشد، ولی نهایتاً یکی از مؤلفههای ضروری زندگیست که بایستی آنرا فرا بگیریم؛ چون پس از صبر، نوبت پیروزیست و پایان شب سیاه، سفید است. 5. تجسس، قضاوت، غیبت افرادیکه در ادارۀ آگاهیِ نیروی انتظامی در قسمت تجسس، برای پیدا کردن سارقان و جنایتکاران، تجسس میکنند و همینطور قضّاتی که به امر قضاوت میپردازند، همگیِ آنها کارشان کاملاً مشروع، قانونی و انسانی است و برای انجام خدمتشان حقوق یا دستمزد و مزایای شغلی دریافت میکنند و مورد احترام جامعه هم میباشند. حال این سؤال پیش میآید که واقعاً بعضیها چکاره هستند که مثل یک فضولباشی و بدون حقوق و دستمزد، در امور شخصی دیگران به جاسوسی و تجسس میپردازند و گاهی هم اسم آنرا میگذارند کار خیر، یا کار ثواب و یا کنجکاوی، و همیشه پس از فضولی و یا تجسس و کسب اطلاعات ناقص و بیسر و ته و غلط، بر کرسی قضاوت جلوس میفرمایند و پس از آن با اشدّ مجازات حکم صادر میکنند و خودشان هم نقش ادارۀ اجرایِ احکام را بر عهده میگیرند و زیر دیوار خراب و پوسیده و شکستۀ غیبت، تکیه میدهند و مانند یک بنگاه خبر پراکنی در همه جا پشت سر این و آن به سخن پراکنی میپردازند و در آخر امر هم، یک روز که در حال نطق هستند همین دیوار روی سرشان خراب میشود، آنوقت به دنبال مقصر میگردند، در حالیکه نمیدانند و باور ندارند که مقصر اصلی، جهل و نادانی خودشان است! 6. پس انداز دانه دانه است غله در انبار مسیر زندگی، مسیری است پر پیچ و خم با فراز و نشیبهای غیرقابل پیشبینی؛ بنابراین یکی از نکاتی که میتواند تا حدودی این مسیر را هموار نماید، پسانداز کردن است و این پسانداز میتواند پسانداز مادی و یا معنوی باشد، که البته ما در این قسمت به توضیح در مورد پسانداز مادی میپردازیم. حال بطور قطع بعضیها خواهند گفت که من آه در بساط ندارم که با ناله سودا (معامله) کنم! ولی عقل اینگونه حکم میکند که اگر نان نداشتیم بخوریم و پس از یک هفته گرسنگی و بینانی، نانی مهیّا شد؛ نبایستی همۀ آنرا بخوریم، بلکه نصف آنرا بخوریم و نیم دیگر را برای روز بعدی پسانداز کنیم. اصولاً به نظر میرسد که پسانداز کردن فقط مربوط به انسانهائی است که وضع مالی خوبی ندارند، آنهائی که ثروتمند هستند شاید نیازی به پسانداز کردن نداشته باشند؛ ولی اگر کمی تفکر کنیم، خواهیم دید که پسانداز برای تمامی انسانها یک ضرورت است. در نهایت، پسانداز کردن؛ خود حکمت و معجزهای دارد که تا به آن دست نیابیم متوجه قدرت و برکت آن نخواهیم شد، بایستی آنرا حس کنیم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم. 7. توکل، رضا، تسليم شایسته است که ما در تمامی مراحل مختلف زندگی، با تفکر، تلاش و کوشش حرکت کنیم و همواره به قدرت مطلق توکل کنیم و او را وکیل خود گردانیم و همیشه و در هر شرایط، نظر به هدایت و حمایت او داشته باشیم. و با قلب، زبان و عمل، نسبت به آنچه از طرف او برای ما تقدیر میشود رضایت داشته باشیم. حال اگر از این دو مرحله؛ یعنی توکل و رضا عبور کنیم، میتوانیم وارد مرحلۀ تسلیم محض در مقابل قدرت مطلق گردیم، البته در مقام رضا هر چه قدرت مطلق مقرّر فرماید، اگر موافق خواستههای ما باشد، اکثراً راضی و خشنود میشویم؛ امّا در مقام تسلیم، ما را خواستهای نیست جز خواستۀ قدرت مطلق، نه موافقتی داریم و نه مخالفتی. ناگفته نماند که به اجرا درآوردن مرحلۀ تسلیم، فوقالعاده دشوار و سخت و طاقت فرساست، ولی وقتیکه فردی شرایط لازم را پیدا کرد و وارد این مرحله شد، آنگاه اوضاع فرق میکند؛ به عبارت دیگر، مرحلهای است بر کسانی سخت و برای کسانی سهل. البته اکنون فقط ما با آن آشنا میشویم و سعی میکنیم ذرهّای از آنرا فرا بگیریم. بهرحال در وادي پنجم؛ بايستي ساختارهاي فكري خود را به ساختارهاي عملي و اجرايي تبديل کنیم. پایان وادی پنجم