English Version
This Site Is Available In English

وادی چهارم

وادی چهارم

 

در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن.

 

در اين وادي ما سعی می­کنیم برای مسائل حیاتی خودمان؛ جایگاه و مسئولیت قدرت مطلق و یا خداوند، و جایگاه و مسئولیت خودمان را تا حد امکان، مشخص و مرزبندی ­کنیم؛

چون قدرمسلم، درخواست و برداشت و نگرش بعضی از ما انسانها از قدرت مطلق یا نيروي نظام دهندۀ كل هستي، ممکن است با هم متفاوت باشد.

در وادی تفکر که شامل وادی­های اول، دوم و سوم بود، برایمان مشخص گردید که بیشترین بار مسئولیت حیات ما، بر عهدۀ خودمان است.

حال ممکن است که یک گریزگاه دیگر نیز وجود داشته باشد که ما از زیر بار مسئولیت خودمان شانه خالی کنیم و آن گریزگاه این خواهد بود که کلیۀ بار مسئولیت زندگی خودمان را به صورت حق به جانب و به عنوان یک حرکت نمادی، الهی، عرفانی، از روی سخاوت و بزرگواری به خداوند واگذار کنیم و از روی تنبلی و کاهلی در   گوشه­ای بنشینیم و از خداوند بخواهیم که مشکلات و نواقص شخصیتی ما را حل کند و بگوئیم تو بزرگی، تو قدرت مطلقی، ما همه چیزِ خود را به تو واگذار می­کنیم تا تو برای ما این مشکلات و یا معضلات و یا بیماریها و یا ناکامی­ها را حل کنی!

آیا فکر می­کنیم خداوند برای این وجود دارد که اگر ما در اثر بی­توجهی یا کاهلی قرض بالا آوردیم، خداوند درب گنجینۀ غیب خودش را بگشاید و یا پول را از شخص دیگری بگیرد و به ما بدهد و یا اینکه اگر من مرتکب جرم و جنایت شدم و در زندان قرار گرفتم، خداوند و یا نیروهای مافوق وظیفه دارند که مرا از زندان خارج کنند و یا اینکه من استراحت کنم؛ ولی مخارج زندگی زن و فرزندان مرا پرداخت کنند و یا همینطور هزاران موضوع، مسئله و مشکلهای جورواجور دیگر که از خداوند می­خواهیم آنها را برای ما حل کند؟!

گویی خداوند و یا قدرت مطلق و نیروهای مافوق، فرمانبرداران ما هستند که از صبح تا شب به آنها برنامه می­دهیم که چکار بکنند و یا چکار نکنند!

من فکر می­کنم، ما گاهی خداوند را با غول چراغ جادو عوضی می­گیریم.

و یا ممکن است بعضی از ما اصلاً به خداوند معتقد نباشیم و بگوئیم ما به شانس معتقد هستیم، باز هم می­گوئیم که ما روی شانس هم نمی­توانیم حساب کنیم؛ چون ما فقط روی وجود خودمان، تفکر خودمان، اندیشۀ خودمان، تلاش خودمان و آموزش خودمان حساب می­کنیم و معتقد هستیم که اگر ما تکلیف و یا وظیفۀ خودمان را انجام دادیم، آنگاه بایستی از قدرت مطلق یا نیروهای مافوق، انتظار مساعدت و هدایت را داشته باشیم و یا منتظر شانس باشیم.

البته دانستن این نکته ضروریست که دستهای آسمانی فقط القاء افکار را انجام می­دهند و بقیۀ کارها و مسئولیتها برعهدۀ خود ماست؛ ولی متأسفانه ما گاهی از قدرت مطلق انتظاراتی داریم که کاملاً غیرمعقول و غیرمنطقی می­باشد، شاید دلیل آن، این باشد که ما به درستی، قدرت مطلق و نیروهای مافوق را   نشناخته­ایم.

قدرت مطلق پس از خلق انسان، او را بر سر یک دو راهی قرار داد و به انسان اختیار کامل داد که هر راهی را می­خواهد انتخاب کند؛

یک راه؛ پندار و گفتار و کردار راستین و سالم و صلح­آمیز و تقوا،

و راه دیگر؛ فسق و فجور و دروغ و کژی و زشتی و پلیدی،

پس او هر مسیر را علامت گذاری و پایان هر راه را مشخص نمود.

اکنون اگر به قدرت مطلق معتقد باشیم، می­دانیم که در کتب آسمانیِ مختلفی اعلام نموده؛ مسئولیت اعمالی را که ما انسانها انجام می­دهیم، برعهدۀ خودمان است.

حال ما چگونه می­خواهیم بار مسئولیت زندگی و حیات خودمان را برعهدۀ خداوند قرار بدهیم؟

آیا این عمل فرار از مسئولیتهای مختلف زندگی تلقی نمی­گردد!؟

حال ممکن است این پرسش مطرح شود که، پس دعا و راز و نیاز و نیایش در مقابل قدرت مطلق چه می­شود؟

در پاسخ گفته می­شود که به اعتقاد ما، دعا، راز و نیاز و نیایش، موقعی می­تواند به صورت مطلوب، مؤثر واقع گردد که ما حداقل در مسیر ارزشها و یا صراط مستقیم حرکت کنیم و از فرامین خداوند پیروی کنیم و بار مسئولیت زندگی خودمان را بپذیریم و از تلاش و کوشش فروگذار نکنیم، آنوقت دعا و راز و نیاز و یا نیایش در پیشگاه قدرت مطلق، مؤثر واقع خواهد شد؛ چون، این وعدۀ اوست.

اکنون ممکن است برداشت و یا نگرش ما از قدرت مطلق یا نیروهای نظام دهندۀ کل هستی و یا خداوند و یا هر چه که ما تصور می­کنیم، درست و یا صواب نباشد؛ زیرا اگر ما آن نیرو را می­شناختیم، هرگز اینگونه رفتار نمی­کردیم و زندگی خود را به طرف آشفتگی، پریشانی، بیماری و یا هر مشکل دیگری سوق نمی­دادیم.

حال که می­خواهیم این نیروی مافوق را بشناسیم، بهتر و شایسته است که شناختی نسبتاً واقعی به آن پیدا کنیم؛ چون ممکن است بعضی از ما، انسانهای افراطی باشیم و بدون تفکر و اغلب از روی احساس و بر مبنای توهّم، یک مسئله را مردود بدانیم و چشم بسته آن را رد ­کنیم و یا احساسی و گاهی از روی تعصب، آن را بپذیریم و به همین دلیل این مسئله همیشه برای ما مشکل ایجاد می­نماید و یک روز زاهد و عابد و صوفی و عارف می­شویم و در یک لحظۀ دیگر، منکر همه چیز می­گردیم و از هر بی­دینی، بی­دین­تر و از هر کافری کافرتر می­گردیم و اسم این حرکت را تجدد و روشنفکری می­گذاریم و تصور می­کنیم همۀ دین­داران، انسانهای کم شعور و خرافی هستند و ما خیلی باشعور و دانا هستیم؛ میلیاردها انسان نمی­فهمند، ولی ما می­فهمیم! بگذریم.

این قدرت مطلق و نظام دهندۀ هستی، آنقدر عظیم و بزرگ و قدرتمند است که ما نمی­توانیم آنرا رؤیت کنیم، مثل این موضوع که روی کرۀ زمین ایستاده­ایم ولی نمی­توانیم آنرا ببینیم.

ولی بهرحال برای شناخت این نیرو بایستی اول از دروازۀ خود عبور کنیم، به عبارتی دیگر، بایستی اول خودمان را بشناسیم؛ چون اگر روزی بتوانیم خودمان را بشناسیم، بدون تردید آن نیرو را نیز خواهیم شناخت و هر قدر بیشتر آن نیرو را بشناسیم، به همان میزان می­تواند تغییرات بزرگی در جهت مثبت در زندگی ما ایجاد نماید.

بنابراین در این وادی سعی خواهیم کرد کمی هستۀ انسان را بشکافیم.

 

 

هستۀ انسان:

هستۀ انسان شامل دو بخش می­شود؛ یکی هستۀ جسم که کاملاً قابل رؤیت است و دیگری هستۀ خارجی که همان بقايائي است كه از جسم خاكي به صورت انرژي درمي­آيد و به راه و مكانهاي تعيين شده سفر     مي­كند. اما اگر ما در بُعد جسمي به درون خود بنگريم و تمامي آنرا خوب از لحاظ امور علمي بشكافيم، بدون مانع مي­توانيم به مركزيت آن، كه بخارات هستي است توجه كنيم؛ ولی در صورتيكه فقط دنبال مال و يا مقام و... باشیم، هرگز آنرا رؤیت نخواهیم کرد و این موضوع اصلاً با تفكر انسان واقعي، سازگار نيست.

در صورت دوم؛ يعني توجه به بخارات، هر آنچه باقي مي­ماند به جهان­هاي ديگر پي­خواهيم برد و به كمك عقل خواهيم توانست به مجهولات بُعد جسميِ خود و به هستۀ خارج از جسم پي­ ببريم و به روشنی خواهیم دید که در خارج از جسم، ديگر يك جهان نيست؛ بلكه با فكر خويش مي­توانيم همۀ جهانها را كماكان از نظر خود بگذرانيـم و اين واقعه براي ديدگان مطيعِ نيروي الهی، به عينه اتفاق مي­افتد.

ساير مخلوقات از اين موهبت، چندان بهره­­اي نمي­برند و هر انساني براي دست يافتن به اين مراحل، بايستي لطف الهي و یا فرّ ایزدی همراهش باشد و تزكيه و پاكسازي را از خود آغاز نمايد و اين عمل، ساده نيست.

هستي در جهان­هاي مختلف به قدري متنوع است كه به تصور درنمي­آيد، به همين علت دور از باورهاست و ما هنوز ذرّه­اي از آن را لمس نکرده ­ايم.

حال به شرح هستۀ انسان می­پردازیم؛

الف: هستۀ جسم یا صورآشکار انسان:

هستۀ جسم یا صورآشکار که به آن شهر وجودی و یا درون و یا کالبد فیزیکی و یا کالبد اول می­گوئیم، برای ما کاملاً قابل رؤيت، قابل حس و لمس می­باشد و از اجزاء آن مثل: مغز، قلب، كليه، سر، دست و پا، پنج حس ظاهری و... می­توان نام برد و همین طور كوچكترين جزء جسم، سلول نام دارد که خودش به تنهایی مانند یک شهر، عظمت دارد و همچنین هزاران هزار سيستمهاي ساده و پيچيدۀ دیگر كه ما حتي گاهی از درك عملکرد بعضي از آنها عاجز هستیم که چگونه این شهر وجودی و جسم را کنترل می­نمایند و باعث می­شوند که زنده و فعال باقی بماند!

ب: هستۀ خارجی یا صور پنهان انسان:

همانگونه كه جسم انسان از اجزای اصلی و اساسیِ مختلفی تشکیل گردیده است، در صورپنهانِ انسان هم مسئله به همین شکل می­باشد و دارای اجزای گوناگونی است. برای مثال، این اجزاء عبارتند از: نفس، حس­های خارج از جسم، عقل، روح، ذهن، آرشيو، جسم­های مجازي و ... .

حال برای اینکه بتوانیم گامی بلندتر در مورد شناخت انسان برداریم به تعريف نفس و مراحل تکاملی آن مي پردازيم؛

نفس :

نفس، تعیین موجودیتی است که در هر صورت، ظاهر و باطن انسان را می­نمایاند.

به عبارت دیگر، نفس؛ قسمت اصلي و اساسي و یا اصل و یا خود موجود است كه تعيين موجوديت مي­كند در ظاهر و در باطن، در خواب و در بیداری، در دنیا و آخرت.

در نهایت، نفس؛ نه جسم است و نه روح.

برای نمونه؛ نفس یک گیاه، یک گیاه را، نفس یک حیوان، یک حیوان را و نفس انسان، یک انسان را تعیین موجودیت می­کند.

هر نفسی دارای خواسته­هائي می­باشد که در انسان این خواسته­ها شامل كليۀ خواسته­هاي معقول و غيرمعقول هر انسان می­باشد.

بنابراین نفس هر انسانی بر مبنای خواسته­ها و دانائی او، در یک رتبه و یا یک درجه قرار می­گیرد که در ذیل به شرح مختصر آن می­پردازیم:

 

  1. نفس اماره:

آخرین مرحلۀ تکاملی نفس در حیوان را می­توان ابتدای مرحلۀ تکاملی نفس در انسان قلمداد کرد؛ زیرا در مرحلۀ نفس حیوانی و خواسته­های او، وقتیکه برای مثال یک گوسفند و یا یک بز، گیاهی را دید و گرسنه بود، بلافاصله اقدام به خوردن آن گیاه می­کند و هیچ تفکر نمی­کند که این گیاه مربوط به کیست و یا کجاست و یا خوردن آن بدون پرداخت وجه و یا اجازه، ممنوع است.

بنابراین در این مرحله، نفس در انسان، مثل نفس در یک حیوان به صورت غریزی عمل می­کند که امرکننده است و فقط می­خواهد که خواسته­اش برآورده شود.

کسی که در مرحلۀ نفس اماره و یا امرکننده قرار دارد؛ دروغ مي­گويد، ناراحت نيست. اموال مردم را تصرف مي­كند، نگران نيست. حتی حق و حقوق خود و خانوادۀ خود و همه را زير پا لگدکوب مي­كند و نگران نيست. آدم مي­كشد، عين خيالش نيست. انواع و اقسام جنايتها را انجام می­دهد و به خيال خودش خيلي زرنگ و باهوش است.

اين اشخاص همانطوری که گفته شد در درجه بندیِ تکامل، در مرتبۀ پائینی از دانایی و پالایش قرار دارند و اکثراً کارهایشان و یا خواسته­هایشان را بر مبنای احساس و منافع شخصی و معمولاً خارج از حیطۀ عقل و منطق به انجام     می­رسانند.

انسانی که در مرحلۀ نفس امرکننده قرار دارد، در ظاهر و در کوتاه مدت      می­خواهد وسایل خوشی خود را فراهم کند، ولی در باطن و درازمدت به دردسر، بدبختی، ناکامی، شکست، بیماری، ویرانی، پریشانی و ... برخورد      می­کند؛ زیرا خودش با دستهای خودش، برای خودش این مشکلات را مهیا کرده ­است.

 

  1. نفس لوّامه یا نفس سرزنش كننده :

در اين مرحله اگر شخص از نفس امرکننده عبور کند و به دانائی و آگاهی بالاتری دست پیدا کند، وارد دروازه­های نفسِ سرزنش­كننده مي­شود.

در مرحلۀ نفس سرزنش­کننده؛ اگر انسان كار خلاف انجام بدهد، بلافاصله خودش را سرزنش مي­كند و پشيمان مي­شود، در حقیقت دچار عذاب وجدان می­گردد. اگر دروغ بگوید، پشیمان می­شود. اگر رشوه بگیرد، ناراحت است. اگر مواد مخدر مصرف کند، رنج می­برد. اگر غیبت کند، شرمنده می­شود.

البته لازم به ذکر است که پایان مرحلۀ نفس اماره و آغاز نفس لوامه، یک نقطۀ خاص نیست که در یک لحظۀ خاص، تبدیل در آن انجام گیرد.

ممکن است فردی هنوز بعضی از صفات نفس امرکننده را داشته باشد؛ ولی وارد نفس سرزنش­کننده شود و به مرور زمان از نفس امرکننده فاصله بگیرد تا در وادی نفسِ سرزنش کننده، مستقر گردد.

به هر حال خروج از نفس امرکننده و ورود به دروازه­های نفسِ سرزنش­کننده، یک پیشرفت در جهت تکامل و دانایی انسان محسوب می­گردد که خود از ارزش و اهمیت فوق العاده بالائی برخوردار است.

 

3- نفس مطمئنه یا نفس قابل اطمینان :

وقتیکه انسان مراحلی از نفس امرکننده و نفس سرزنش­کننده را با تزکیه و پالایش و دانائی پشت ­سر گذاشت، وارد دروازه­های نفس مطمئنه می­شود.

وقتیکه فردی وارد این مرحله گردید، معمولاً هیچ كـار غيرمعقول و غیرمنطقی انجام نمی­دهد؛ البته نه در ظاهر و نه در باطن، نه در انظار دیگران و نه در خلوت، خیلی جالب است که بگوئیم نه در خواب و نه در بیداری، چون خواسته­های او خواسته­های معقول و منطقی می­باشند.

وارد شدن بـه نفس مطمئنه و در آن زیستن، از ارزش و اهمیت فوق­العاده بالایی برخوردار می­باشد و جایگاه آن از جایگاه فرشته هم می­تواند بالاتر باشد، بطوریکه قدرت مطلق کسی را که در وادی نفس مطمئنه قرار دارد به بهشت خاص خودش، دعوت می­کند.

 

نتیجه:

ما مسئولیتِ حیات خود را، خود می­پذیریم و سعی و کوشش لازم را برای رسیدن به اهداف خودمان به انجام می­رسانیم و مطمئن هستیم که قدرت مطلق و نیروهای مافوق ما را یاری و هدایت خواهند نمود.

از ما حرکت، از خداوند برکت.

ما به خوبی به این تجربه رسیده­ایم؛ فردی که به دستورات و خواسته­های غیرمعقول و ضدارزشی نفسِ خودش عمل مي­كند، اگر از صبح تا شام و از شام تا صبح، دعا و نیایش كند كه خداوند نواقص شخصیتی او را برطرف نماید، مثل آنست كه راهنماي اتومبيل خود را براي گردش به راست روشن كند، ولي به سمت چپ گردش کند!

بنابراین اگر ما پیوسته دلمان بخواهد به طرف کارها و اعمال ضدارزشی برويم؛ ولي از نيروهاي مافوق و یا قدرت مطلق بخواهيم ما را از ضدارزشها دور و به طرف ارزشها هدایت کنند و همچنین بار مسئولیت ما را هم بر عهده بگیرند و خودمان حاضر نباشیم که هیچ قدمی برای رسیدن به هدف برداریم و هیچگونه هزینه­ای را هم برای آن پرداخت ننمائیم، آیا فکر نمی­کنیم که خودمان را مورد ریشخند قرار داده­ایم؟!

آیا این عمل، یک حرکت ساده­لوحانه نیست برای فرار از مسئولیتهای حیات خودمان و واگذار کردن مسئولیت آن، برعهدۀ دیگران یا قدرت مطلق؟!

قانون پذيرش مسئوليتِ حیات و واگذاركردن اختيار به انسان، در تمامی مراحل زندگي ما نقش مهمی را بر عهده دارد، حال چه در مرحلۀ نفس­اماره باشیم یا در مرحلۀ نفس لوامه و یا مطمئنه، بهرحال فرقی نمی­کند؛

بایستی هر یک از ما انسانها کلیۀ مسئولیتهای حیات خود را بپذیریم و برعهدۀ هیچ کس نگذاریم، حتی قدرت مطلق؛

بنابراین می­گویم:

در مسائل حياتي، مسئوليت دادن به خداوند يعني سلب مسئوليت از خویش.

 و در اين مقوله، تكليف معلوم نيست كه چه كسي بايد مسئولیت را بپذیرد و به فرمان عقل نزدیک شود، آدمي يا الهي!

براستي مگر منظور قدرت مطلق که خود فرمانرواي مطلق است از فرستادن ما به پائين­ترين نقطۀ خلقت، غير از اين است كه بايستي انسان خودش با داشتن اختيار و پذيرش مسئوليتِ حیات خودش، خودش را به بالاترين نقطۀ تكامل یا فرمان عقل همراه با صلح و آرامش برساند؟؛

ولی این نکته را نیز بدرستی مي­دانيم كه هر وقت قدرت مطلق را صدا بزنيم، ما را ياري و هدايت خواهد نمود، مشروط به اين كه ما نيز در جهت خواستِ منطقی و عقلانی خود قدم برداريم.

به سخن ديگر فرض كنيم، سيم ما به قدرت مطلق وصل است؛ شايسته است كه براي حفظ اتصال خود با قدرت مطلق، به طرف مبداء سيم حركت كنيم و طبيعي است که اگر در جهت خلاف مبداء حركت كنيم، سيم و یا اتصال و ارتباط ما با او قطع خواهد شد.

قدرت مطلق از رگ گردن هم به ما نزديكتر است.

پایان وادی چهارم