چهارمین جلسه از دور پانزدهم سری کارگاههای آموزشی لژیون پزشکان پارک طالقانی با استادی دکتر فریدون و نگهبانی جناب مهندس و دبیری دکتر آتوسا با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من» روز جمعه مورخ 1397/6/23 رأس ساعت ۸ صبح آغاز بکار نمود.
پیش گفتار جناب مهندس:
سلام دوستان حسین هستم مسافر. قبل از اینکه جلسه را به استاد بسپارم، هفته ایجنت، اسیستانت و مرزبان را تبریک میگویم. باید بدانید که این عزیزان، مدیران کنگره 60 هستند که تمام شعب توسط این عزیزان به چرخش درمیآید و در این هفته، همه اعضای کنگره 60 با دادن پاکت از این عزیزان قدردانی و تشکر میکنند. این هفته بر همه این عزیزان مبارک باشد.
سخنان استاد
سلام دوستان من دکتر فریدون طالبی هستم مسئول فنی کلینیک ایرانزمین شهر قدس و جزء کسانی هستم که سومی دوره MMT را گذراندهام و در حوزه آموزش و پیشگیری اعتیاد فعالیت زیادی انجام میدهیم.
در مورد دستور جلسه این هفته؛ وادی چهاردهم که وادی عشق و محبت است؛ تأکیدی جناب مهندس در این وادی دارند این است تمام آفرینش و جهان، عشق است و آن چیزی که مارا میسازد، همین عشق است. عشق است که میتواند دنیا را به گردش دربیاورد. در ابتدای این وادی، 3 استاد میآیند و در مورد سه خطابه «اضداد و امواج و خطابههای عشق» سخن میگویند. در اضداد اینگونه سخن گفته میشود که در دنیا هر چیزی که ساختهشده، ضد هم هستند. به این ضد هم بودنها به دو شکل میشود نگاه کرد؛ اولاً اینکه آیا این ضد وجود دارد؟! در جواب اشاره میکند که بله در وجود انسان هم میتواند وجود داشته باشد؛ هم خوبیها و هم بدیها. اشاره میکند که وجود این خوبی و بدی در کنار، نیاز است و اگر بخواهیم فقط به این جنبه نگاه کنیم که چرا بدی و پلیدی هست، شاید دیدگاه منفی به دنیا پیدا کنیم، اما اگر خوب به این موضع نگاه کنیم، میبینیم که زشتیها و پلیدیها میتوانند باعث رشد انسان شوند. شعری هم وجود دارد که میگوید:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد
ای عجب من عاشق این هردو ضد
یعنی انسان به آن درجه از عرفان برسد که بداند این ظاهر زشتیها در کنار زیباییها نیاز هست. در رشد انسان، شاید بیماری ظاهر زشتی داشته باشد و چهبسا انسانها که با این بیماری بیدار و هشیارتر میشوند. پس هر دو اینها میتواند برای رشد انسان کمک کند. ما برای اینکه از بدیها و زشتیها جدا بشویم، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن راه، آموزش تذهیب است؛ باید آموزش ببینیم و تذهیب بشویم. این دردهاست که باعث پالایش انسان میشود که مولوی در شعری میفرماید:
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی علاجش آتش است
آن چیزی که میتواند ما را نجات بدهد این است که خوبها به هم برسند تا بر پلیدیها چیره بشویم.
در مورد امواج، اشاره میشود که در تمام دنیا موجهایی وجود دارد. اگر به نظریه کوانتوم رجوع کنیم، در درونریزترین ذره که اتم باشد، امواج وجود دارد؛ بنابراین تمامی جمادات و آن چیزهایی که بیجان هستند، درون خودشان موجهایی دارند و همه این موجها باعث میشود که نیروهای مثبت ایجاد بشود. مسلماً در موجودات زنده این امواج بهتر و دیدنیتر است و بهترین موج، موج عشق است که در انسان وجود دارد و اگر این موجها در کنار یکدیگر قرار بگیرند و همدیگر را جذب کنند، مهربانیها بیشتر میشود. خداوند مبنای هستی را بر پایه عشق بنا کرده و از خودش همیشه موج عشق ساتر میکند و ما باید این موج را بشناسیم، هرچند بعضی از افراد در دورههای کوتاه بنا به دلایلی نتوانند این موج را از خودشان ساتر کنند ولی باید به اصل و نهاد خودشان برگردند.
در خطابه سوم که زنجیرههای عشق است؛ اشاره به این است که تمام دنیا بر اساس عشق بناشده و خداوند برای تجلی محبت خودش، انسانها را آفرید و آن چیزی که میماند و ما را به هم نزدیک میکند، عشق و محبت است. هرچقدر اینها در درون ما رشد کند ما به یکدیگر نزدیکتر خواهیم شد و بهترین نوع عشق هم گذشت است؛ گذشت، نشانه کامل این محبت و عشق است و خداوند نمونه کامل بخشندگی و محبت است.
در این وادی از مثلث عشق صحبت میشود که یک ضلع آن سایههاست؛ در این بخش اشاره میشود که حتماً باید یکچیزی وجود داشته باشد تا به آن عشق بورزیم. بدون وجود سایهها، عشق هیچ مفهومی ندارد. ضلع بعدی این مثلث، جاذبه است؛ جاذبه همان امواجی است که از معشوق ساتر میشود و باعث ایجاد کشش در طرف مقابل میشود. حتماً باید این جاذبه وجود داشته باشد تا انسان به سمت چیزی کشش پیدا کند. ضلع سوم این مثلث، حس است؛ حس کار گیرندگی را انجام میدهد. حس هم بیرونی دارد و هم درونی. بیرونی همانی است که توسط 5 حس ظاهری ما دریافت میشود و حس بعدی، حس درونی است که وقتی توسط حسهای بیرونی چیزی را میبینیم و حس میکنیم، در درون خودمان آن را توسط حسهای درونی، تجزیهوتحلیل میکنیم و به کمک عقل در مورد آن موضوع تصمیمگیری میکنیم.
برای اینکه این مثلث عشق شکل بگیرد، وجود سایه و حس و جاذبه نیاز هست.
جلسه به مشارکت گذاشته شد
دکتر مسعود
بحث عشق وقتی پیش میآید، بزرگانی همچون مولانا میفرماید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
برای من همیشه جالب است این افکار آقای مهندس و این مثلثهایی که در همه موارد ابداع کردند و از آن استفاده میکنند. درگذشته، همیشه عقل و عشق را دو چیز متضاد و ضد هم بوده؛ مثلاً شعری هست که میگوید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
این دو همیشه ضد هم بودند ولی در اینجا آقای مهندس، مثلث عقل و عشق و ایمان را مطرح کردند و ما میدانیم که هیچ انسانی بدون اینکه عاقل باشد، نمیتواند عاشق باشد و بدون اینکه ایمان داشته باشد نمیتواند عاقل باشد؛ این سه همیشه باهم هستند. بهترین تعریف ازنظر من، اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْض؛ خداوند، نور آسمانها و زمین است که با عدالت بر زمین میتابد؛بستگی به این دارد که ما چه باشیم؟! وادی عشق باشیم یا در وادی افکار مثبت باشیم و ارزشها برای ما مهم باشد، طبیعتاً ما شکوفا خواهیم شد و اگر در پی ضد ارزشها باشیم، طبیعتاً همان نیروهای الهی ما را بهطرف سقوط خواهد برد. آن عادل به هیچکس ظلم نمیکند و نور رحمتش را به کسی و نور غضبش را به کس دیگر خاصی نمیتاباند. خود خداوند وقتی نور است، نور یعنی محضر عشق. چرا آمد و شیطان را ساخت؟ برای اینکه ضدی به وجود بیاورد. الآن که ما در این هوا نفس میکشیم، احساس نمیکنیم که هوایی وجود دارد؛ قدرش را نمیدانیم مگر اینکه کسی بیاید و جلوی دهان ما را بگیرد آنوقت تقلا میکنیم که فقط یکلحظه نفس بکشیم. اگر همهجا نور بود، دیگر مفهومی از نور وجود نداشت. به همین دلیل خداوند ضد خلق کرد و این ضدهاست که باعث گردیده ما بتوانیم درک کنیم و لذت ببریم و قدر همهچیز را بدانیم. عشق خیلی ساده است و ما از بهشت به زمین عبود کردیم. ما از عالم عشق، به عالم نفرت سقوط کردیم؛ به همین دلیل همیشه در دعای کنگره میخوانیم که: خداوندا! ما را از قهر به مهر، از ترس به شجاعت، از کفر به ایمان هدایت، از نادانی به دانایی هدایت کن.
در زمین این چیزهایی که اختراع کردیم و فکرمی کنیم رشد کردیم و ترقی کردیم، اینها اصالتهای ما را از ما گرفت؛ من فکر میکنم اگر برگردیم به آن داستان موسی و شبان؛ به همان سادگی یک چوپان بیسواد دربیاییم و دیدمان نسبت به کائنات و خداوند ساده بشود، بعد موسایی بیاید و بگوید چرا کفر میگویی؟! و بگوییم تو داری کفر میگویی. چوپان کفر نگفت؛ او از دید خودش خدا را دوست دارد. عشق ساده است و ما سادگیهایمان را از دست دادیم؛ اگر ما برگردیم بهسادگی خودمان، به بهشت خواهیم رفت؛ به همان صداقتها و گذشت هایی که نسبت به هم داشتیم اگر برگردیم، دوباره به بهشت خواهیم رفت و هرچقدر بخواهیم کینه و نفرت و ناراحتی داشته باشیم، در جهنم خواهیم بود کما اینکه امروزه میبینیم زندگیهایمان چگونه شده و برای یک رانندگی، چقدر برای هم بوق میزنیم و به همدیگر توهین میکنیم. تمام اینها نشانه این است که به سمت جهنم حرکت میکنیم. باید نسبت به هم گذشت داشته باشیم.
دکتر آتوسا
ما در کنگره 60، چهارده وادی داریم و وادی چهاردهم به عشق ختم میشود و همانطور که دکتر مسعود گفتند، درواقع میخواهیم به اصل خودمان بازگردیم و در دعاها همیشه میخواهیم که از تاریکیها بهطرف روشناییها حرکت کنیم. در این وادی از اضداد، امواج و زنجیرههای عشق سخن گفته میشود. اضداد ممکن است در نگاه ساده انگارانه ای که ما انسانها همیشه داریم، احساس کنیم که چرا خداوند انسان را در بهشت نگه نداشت؟! اضداد برای چه به وجود آمدند؟ درواقع همان بحث اختیار را که همیشه مطرح میکنیم، خداوند به وجود آورده و باوجود پلیدیها ما متوجه میشویم که چه مشکلاتی در سر راه خودمان داریم و با عشق و آموزش، قدر موحبت را میدانیم و بازمیگردیم به سمت عشق.
دکتر محسن
من خاطرم هست زمانی که برای اولین بار وادیها را از روی کتاب میخواندم، وادیهای کنگره با وادی تفکر شروع میشود؛ وقتیکه به وادی سیزدهم رسیدم، فکر کردم وادیها تمام شده چون عنوان وادی میگوید: پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است؛ و فکر کردم وادیها تمام شد ولی در ادامه دیدم یک وادی دیگری هم وجود دارد. به نظرم اینطور رسید که این وادی (وادی چهاردهم) عصاره تمام وادیهای قبل است و درواقع خود عشق اینطور به نظرم رسید که عشق، عصاره تمام خوبیهای دنیاست که با این کلمه تعبیر شده است. ناخودآگاه یاد شعر ملکالشعرا افتادم که میگوید:
روح پدرم شاد که میگفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
درواقع برداشت من اینطور بود که اگر به یک کودک عشق آموخته بشود، درواقع عصاره تمام چیزهایی که لازم هست که فرابگیرد را یاد میگیرد و اگر همین یک مطلب آموزش داده بشود، همه مطالب دیگر در درون این مطلب وجود دارد.
مطلب بعدی اینکه، ما یک هرمونی داریم به اسم هرمون اکسی توسین Oxytocin Hormone که به هرمون عشق معروف است. اخیراً مطالعاتی در ضمیمه اعتیاد صورت گرفته و همه ما میدانیم که در اعتیاد، فردی که مواد مصرف میکند، این مکانیسم پاداش در بدنش فعال میشود و این موضوع باعث میشود که فرد به سمت اعتیاد کشیده شود. درواقع 2 مقاله در این زمینه وجود دارد؛ اول اینکه با تزریق اکسی توسین اگزوسیتوز (خارجی) به شخص معتاد، مکانیسم ریوا فعال میشود و شخصی که معتاد مواد مخدر هست، تمایلش برای مصرف کمتر میشود. دوم اینکه، در اشخاصی که بهتازگی ترک کردند، تزریق اکسی توسین باعث گردیده از عود در این افراد، پیشگیری شود؛ یعنی اکسی توسین مانع بازگشت شخصی که مواد مخدر را مصرف میکرده و بهتازگی ترک کرده میشود.
این موارد به ذهنم رسید که شاید یک ارتباطی با وادی چهاردهم داشته باشند.
دکتر آمنه
در مورد دستور جلسه، شب گذشته که سی دی وادی چهاردهم را گوش میدادم، واقعاً تمام سیدیهای کنگره 60، انسان را به تعمق وادار میکند و بعد از اتمام، انسان به فکر فرو میرود و تمام ابعاد زندگی خود را با آن مطالبی که گوش کرده، چک میکند که ببیند چه کرده و چه چیزی به دست آورده است. وادی چهاردهم میگوید که همهچیز عشق است و غیرازآن، هر چیزی که هست، بهمانند ظروف خالی است و کاملاً هم درست است. اگر ما انسانها عشق و محبت در وجودمان نباشد، هیچچیزی نیستیم. در این وادی، عشق را به چند بخش تقسیم نموده؛ عشق خالق به خالق، عشق مخلوق به خالق، عشق خالق به مخلوق که عشق خالق به مخلوق را بالاترین مرتبه عشق معرفی کرده است. در قسمتی از سی دی گفته میشود که معشوق، کور است و بدیهای معشوقش را نمیبیند؛ این یک اصطلاح است و همه این را قبول دارند اما واقعیت امر اینگونه نیست؛ عاشق، کور نیست؛ عاشق، چشمهایش را بر روی بدیهای معشوقش میبندد و تمام معایب و ایرادت طرف مقابل را میبیند.
در مورد کاری که ما انجام میدهیم، دقیقاً اینگونه است. ما اگر میخواهیم در کاری که انجام میدهیم موفق باشیم، باید افرادی را که برای درمان به ما مراجعه میکنند، اینگونه نگاه کنیم؛ از دید آنها به دنیا نگاه کنیم و از دید آنها چیزهای دیگر را قضاوت کنیم؛ نه اینکه معایبشان را نبینیم، بلکه در جهت بهبود عملکرد آنها و در جهت کمک کردن به آنها باشیم. من فکر میکنم اینها میتواند نهایت عشقی باشد که در امر درمانی میتوانیم به اینها داشته باشیم. این سیدیها و آموزشهایی که در کنگره میبینیم باید همه بتواند در جهت کاری که انجام میدهیم به ما کمک کند.
نکته دیگر که در صحبتهای جناب مهندس بود اینکه، کسی که عاشق است و به درجه معرفت رسیده، نباید به مادیات اهمیت بدهد ولی اصل قضیه چنین نیست؛ اگر کسی ازنظر مادی نتواند نیازهای اولیه خودش را برآورده کند، نمیتواند به دیگران کمک کند. باید اول به خودمان فکر کنیم و آدم پرباری باشیم تا بتوانیم به دیگران کمک برسانیم.
دکتر بهرام
یک شعری به نظرم رسید که خواستم به صمع و نظر شما برسانم و به نظرم خالی از لطف نیست؛ حضرت مولانا میفرمایند:
اگر عالم همه پر خار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد
در شروع وادی چهاردهم، همانطوری که قبلاً در خطابهها و صحبتها بود، اشاره میکند مکتوباتی که در کنگره 60 وجود دارد، یکی از کارکردهای آنها، بحث تذکر و یادآوری است. در وادی چهاردهم، وقتی سردار یا رعد و یا عقاب سفید میخواهند شروع کنند به صحبت کردن، با تشکر شروع میکنند و از اینکه فرصت صحبت کردن به آنها داده شده، قدردانی میکنند. در مورد محبت، چیزی که آقای مهندس در این وادی بیان میکنند، ظهور و بروز عشق است. آن چیزی که عشق را به عینیت میرساند، محبت است. مشاهدات خود من برای من این را مشخص میکند که ما سه مبدأ برای رفتار داریم؛ اول نیاز، دوم ترس و سوم اشتیاق و یا عشق است که من کمتر این را در مراجعهکنندههای کلینیک دیدم. در کنگره 60، از یک بنیادی شروع میشود؛ یک اعتقاد به یک قدرت مطلق و دنیاهای دیگر و جهان دیگر و اینکه همه هستی، با عشق شروعشده است. اگر از این منظر نگاه کنیم، همهچیز از عشق شروع میشود و بعد تجربه ترس بهواسطه تجربه تضادها و بعد تجربه مجدد عشق؛ یعنی از یک نقطه شروع میشود و باز میشود و باز به یک نقطه که همان عشق است برمیگردد. حال چرا من میگویم شروع رفتارها این 3 مبدأ است؟ اگر از نقطه تولد نگاه کنیم، تنها چیزی که ما میبینیم، با نیاز به دنیا میآید و برآورده نشدن نیاز، ایجاد ترس میکند و در واکنش به این ترس است که رفتار نشان میدهد. تا وقتیکه جنین به مادر وصل است، آنجا برایش بهشت است؛ یعنی تجربهای از تضاد ندارد و همهچیز برایش فراهم است و هر چه میخواهد وجود دارد ولی وقتیکه بند ناف جدا میشود، مسائلش شروع میشود و حالا دنیا، دنیای ناامنی است و اگر چیزی نیاز داشته باشم، با تأخیر تأمین میشود و نتیجه اینها، درد است و من برای اینکه درد نکشم، شروع میکنم به واکنش نشان دادن، اما چیزی که در ادامه باعث میشود فرد به عشق برسد، آن افزایش آگاهی و عقل است.
دکتر ندا
در مورد وادی چهاردهم؛ چون وادیهای کنگره از اول با وادی تفکر و آموزش تفکر و آموزش حرکت و افزایش علم و آگاهی افراد شروع میشود و در مرحلهای که فرد مصرفکننده تمام این آموزشها را میبیند و دانش و علم و معرفتش نسبت به جهان هستی افزایش پیدا میکند، میرسد به وادی چهاردهم که وادی عشق است و آن چیزی که ما در اعضا کنگره و رهجو ها و کلیه کسانی که گرداننده این سیستم هستند میبینیم، عشق است؛ یعنی وقتی کسی از بیرون نگاه میکند، سؤال میکند که چه چیزی باعث شده اینهمه آدم دورهم جمع بشوند؟! من فکر میکنم چیزی که این افراد را کنار هم نگه داشته و باعث گردیده به همدیگر و دیگران خدمت کنند، عشق است؛ چیزی که جایش در حال حاضر در جامعه خالی است.
دکتر شهرام
من مدت زیادی نیست که وارد کنگره شدم ولی وقتی وادیهای کنگره را نگاه میکنم، از وادی تفکر شروع میشود و قدمبهقدم حرکت میکند و میرسد به وادی عشق؛ درحالیکه من فکر میکردم خیلی وقتها یکروند و یک حرکت باید اول با عشق باشد تا شروع شود و درنهایت برسد به آن جهانبینی؛ اما وقتی با تفکر شروع میشود و درنهایت به عشق میرسد، یعنی اینکه شما به یک جایی رسیدید که با تحقیق و تفحص و تفکر، کاملاً تسلیم میشوید در برابر یک موجود برتر که درواقع عشق است.
سخن گفتن در مورد عشق در کشور ما با این ادبیات خیلی قوی که داریم و مرتباً از عشق و عرفان و تسلیم شدن در برابر معبود صحبت میکنند، شاید خیلی سخت نباشد اما آن عشقی که من در موردش فکر میکنم، همان عشقی است که حضرت ابراهیم فرزند خودش اسماعیل را به قربانگاه برد؛ یعنی نهایت عشق به قدرت برتر؛ اینکه انسان حاضر میشود عزیزترین داشته خاکی خودش را قربانی کند تا سر تسلیم در برابر معشوق خودش فرود بیاورد.
جناب مهندس
از فریدون عزیز سپاسگزارم که جلسه را بهخوبی اداره کردند. عزیزان اگر دقت کرده باشید، وقتیکه روحانیون یا آخوندها روضه میخوانند، ما باید از اینها الگوبرداری کنیم؛ هر موقع هر مراسمی که روضه میخوانند، آخرش در صحرای کربلا فرود میآیند؛ حالا حتی اگر مراسم وفات رسول خدا باشد یا وفات امیر المومنین باشد، آخرش را در صحرای کربلا فرود میآیند. هر مراسمی که باشد و هر کس بمیرد و هر ختمی که باشد، آخرش فرودش در صحرای کربلاست. ما هم همین است؛ آخر صحبتهای ما باید فرود در اعتیاد باشد. حال ما آمدیم و نام وادی آخر را وادی عشق گذاشتیم، چه ربطی به ما دارد؟! چه ربطی با اعتیاد دارد؟! عشقی که ما صحبت میکنیم، عشق مولانایی نیست؛ عشق حافظ، عشق سعدی نیست؛ عشقی است کاربردی و بدانیم که بدرد ما بخورد. ما آمدیم و گفتیم که از دیدگاه کنگره 60، بیماری جسم و روان جهانبینی است؛ یعنی در 3 مقوله فرد مصرفکننده تخریب به وجود آمده؛ در جسم، روان، تفکر و اندیشه. گفتیم که جسم را میدانیم چیست، جهانبینی و نگرش را هم میدانیم که چیست ولی روان را نمیدانیم. من از چند دکتر روانشناس پرسیدم که روان چیست؟ اتفاقاً یکی از این دکترا در لندن بود، گفت: مهندس سؤالهای سختی میکنی! علائم متعددی دارد. گفتم نه روان چیزی خیلی سادهای است؛ روان یعنی خلقوخو. یکی در عالم هپروت است که به او میگویند اسکیزوفرنی، یکی دمدمیمزاج است که میگویند پولار، یکی جنون دارد یا روانپریش است میگویند سایکوز، یکی مازوخیزم است و مردمآزار است و یکی خودآزار است، اگر بنشینید و نگاه کنید میبینید همه اینها برمیگردد به خلقوخوی آدم. این خلقوخو را چه چیزی میسازد؟ چه چیزی به وجود آورنده خلقوخو هست؟ به وجود آورنده خلقوخو، دو چیز است؛ یکی فیزیولوژی جسم و دیگری تفکرات و اندیشه است. فیزیولوژی جسم، همان سیستم ایکس است. چیزهایی که من در کنگره 60 گفتم و مطالبی که درباره اعتیاد گفته شده، حداقل 20 الی 30 سال از دنیا جلوتر است. نه در اینترنت میتوانید پیدا کنید، نه جای دیگر. تئوری ایکس هم مجموعه است؛ مثلاً مدار پاداش، یک قسمت این تئوری است. ما انواع و اقسام نوروترانسمیترها، انواع نورونها، انواع و اقسام غدد درونریز و برونریز که اینها همه روی خلقوخو اثر میگذارند. حتی به یک مصرفکننده، اگر هورمون دینورفین بزنید حالش خوب میشود. انکفالین هم بزنید حالش خوب میشود، دوپامین هم همینطور؛ بنابراین، اینها بالانس سیستم ایکس هستند. حتماً کتاب 14 مقاله را تهیه کنید؛ در حال حاضر چاپ سوم این کتاب نیز منتشر شد. قطعاً یکچیزی هست؛ عاشق چشم و ابروی من نیستند؛ پس یکچیزی وجود دارد و شما هم این موضوع را جدی بگیرید و مطالعه کنید.
در مورد فیزیولوژی، اینجا سیستم ایکس خراب شده و ما با شرت OT این را به حالت تعادل میرسانیم. متد D.S.T که ما در حال اجرای آن هستیم، این به تعادل رساندن سیستم عصبی با شربت OT است با آن مشخصات خاص خودش. در طرف دیگر، خلقوخو برمیگردد به نوع نگرش. نگرش را با چه چیزی درست کنیم؟ باید با یکسری جهانبینی این را درست کنیم. در اینجاست که وادیها مطرح میشود که چگونه تفکر کنیم، چگونه مسئولیت بپذیریم، به خداوند هم مسئولیت ندهیم. با حرکت راه نمایان میشود، صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاریست. پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست. رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم. اینها طریقه فکر کردن و آداب را به ما نشان میدهد.
آدمهای الآن، یکدانه مسائل ابتدایی را بلد نیستند؛ یک همایش میخواهند برگزار کنند، بلد نیستند. میگویند ساعت 9 صبح، ساعت 10 شده هنوز همایش شروع نشده، 11 شده هنوز شروع نشده، میپرسیم چرا؟ میگویند هنوز حاجآقا نیامده، آقای فلانی نیامده. جلسه میگذارند برای ساعت 10 تا 12، ساعت 12 میشود ولی هنوز جلسه تمام نشده و تا 2 یا 3 طول میکشد. این به خاطر نگرش و جهانبینی است. یک جایزه و تقدیرنامه که میخواهند بدهند، بلد نیستند. اکثر جاها همینطور است. تقدیرنامه را بالای سکو میدهند و میگویند بروید پایین جابجا کنید. من آمدم بالا به اسم حسین دژاکام تقدیرنامه گرفتم و دیدم بنام آقای جعفری است. میگویند برو پایین عوضش کن، میروم میبینم آقای جعفری نیست. آقای جعفری را پیدا میکنم و میگویم این تقدیرنامه شماست؛ میگوید بله و عوض که میکنیم میبینم تقدیرنامه که دست آقای جعفری است، بنام آقای تقی زاده است. باز باید دنبال آقای تقی زاده بگردم. منظورم این است که این جهانبینی فقط برای افراد معتاد نیست؛ مال همه ماست. برای اینکه بهواسطه این جهانبینی، تفکر و نگرش و بیداری را فرابگیریم که بهواسطه اینها بتوانیم خلقوخو را درست کنیم. یکی از این مسائل، عشق است؛ اینکه عشق چه تأثیری میتواند روی ما داشته باشد. آیا همهچیز را با کینه و تنفر نگاه میکنیم یا با عشق و محبت؟ وقتی به وادی عشق میرسیم، عشق که فقط عشق مخلوق نیست؛ خیال نکنیم خاطرخواهی، عشق است! یک آقایی یک خانمی را دوست دارد یا بالعکس؛ این عشق هست ولی عشقی که مدنظر ماست، این نیست؛ گر چه آنهم یک نوع عشق است ولی عشق باید به تمام هستی باشد. آدمی که عاشق باشد هیچوقت زباله نمیریزد؛ کسی عاشق باشد و پیکنیک برود، زبالههایش را در آنجا نمیریزد. کسی که عاشق باشد، وقتی در خیابان میرود و رانی میخورد، قوطی آنها توی خیابان پرت نمیکند. کسی عاشق باشد، شیشه ماشین را پایین نمیدهد تا زیرسیگاری را در خیابان خالی کند. خیلی مطالب به عشق برمیگردد؛ عشق یعنی دوست داشتن هستی؛ کسی عاشق باشد وقتی درختی را در حال خشک شدن ببیند به او آب میدهد. شاخه درخت را نمیشکند. کسی که عاشق باشد به انسانها توهین نمیکند، با انسانها آرام برخورد میکند. من در جاده قزوین میآمدم و میدیدم که چقدر ماشینها زیگزاگ حرکت میکنند و چه اتفاقاتی که نمیافتاد و چه لجبازیها که باهم نمیکردند. منظورم این است که وقتی ما به اینجا میآییم و در مورد وادی عشق صحبت میکنیم، این نیست که بخواهیم عارف و فیلسوف بشویم. در وادی آمدیم و عشق را شکافتیم که عشق یعنی چه؟ از چه چیزی به وجود میآید؟ از سایه و جاذبه و حس به وجود میآید. جزئیاتش کاملاً مشخص میشود. تا به جزئیات توجه نکنیم، بهکل نمیتوانیم برسیم. اضداد هم برای ما شکافته میشود که اگر یکچیز بدی دیدیدم، ناراحت و دگرگون نشویم. صد خوبی که به ما بکنند میگوییم عالی است اما اگر یک بدی به ما بکنند بنیاد آن شخص را میخواهیم نابود کنیم. صد خوبی کرده حالا یک بدی کرده شما از صد مورد خوبی، یکی را خط بزن. پس ما این مسائل را مطرح میکنیم که به یک تعادل برسیم. چون خلقوخوی ما، روی مصرف ما تأثیری زیادی داشت. یک خبر بدی که به ما میرسید، میرفتیم و کلی عرق میخوردیم یا آنقدر تریاک میکشیدم که خفه شویم چون خبر بد به ما رسیده بود. اگر ما متعادل باشیم، این استرسها روی ما چندان اثر نخواهد گذاشت.
وقتیکه ما یک بحثی را در کنگره پیش میکشیم، یک منظوری داریم؛ یعنی مسئله عشق، ارتباط مستقیم با درمان اعتیاد دارد. امکان ندارد چیزهایی که من به شما میگویم را بروید و بگردید و مشابه آن را پیدا کنید. در سخنرانی این را گفتم که شما بیش از دو هزار مقاله ISI در مورد شیشه دارید، آیا توانسته بهاندازه یک بند انگشت به یک مصرفکننده شیشه کمک کند؟! یعنی بتواند درمان کند. یک شیشهای درمان شود و این فرد شب در انبار شیشه برود و راحت بگیرد بخوابد و متعادل باشد. کجا داریم؟ خانم نوراوالکف مدیر نیدا هستند، گفت امیدوارم در 10 سال آینده یک دارویی پیدا شود که ما بتوانیم مصرفکنندههای شیشه را درمان کنیم. پس این چیزهایی که در کنگره وجود دارد دقت کنید و کتاب 14 مقاله را خیلی جدی بگیرید.
حال مسئلهای که اینجا هست و میگویم و صحبتهایم را تمام میکنم. ما دو راه داریم؛ یا آنهایی هستند که این مسائل تئوری را قبول دارند، یا بعضیها هستند قبول ندارند؛ آنهایی که قبول داشته باشند، هم حال خودشان خوب میشود، هم بیماران مراجعه کنند زیاد میشوند، هم بیماران به درمان میرسند و وضعیت بسیار خوبی برای کلینیکهایشان به وجود میآید. آنهایی که نپذیرند، آنها به نتیجه نمیرسند چون مهمترین مسئله این است که کلینیکها قوی بشوند و بیماران به درمان برسند. وقتی کسی در کلینیک به درمان رسید، در کلینیک بماند و خدمت کند و الگو باشد برای دیگران. مثل آنهایی که لژیون دارند.
بسیار خوشحالم که کلینیکها بیماران را به رهایی میرسانند. میگفتند دژاکام شخصیت کاریزماتیک است و همه را به درمان میرساند؛ حال درست است که کاریزماتیک است ولی مسئله، مسئله عملی است که شما اگر در کلینیک اجرا کنید به نتیجه میرسید؛ حتماً نباید کنگره 60 باشد. خودتان در کلینیکها اجرا کنید و اگر هم راهنما نداشته باشید، خودتان میتوانید. الآن خودتان شاهد هستید که امروز رهایی داریم از دانشگاه آزاد. من که در دانشگاه نبودم و شاید بچههای آنجا را ندیده باشم. کیفیتش هم مانند کیفیت کنگره 60 است. از کلینیک سهر اشتیاق هم رهایی داریم و مطمئنم اینهایی که در کلینیک به رهایی رسیدند، در کلینیک ماندگار میشوند و وقتی ماندند، الگو میشوند برای بقیه. وقتی بمانند، خودشان مریض میآورند؛ از اقوام و دوستان. کنگره 60 هم اکثراً یا فامیل هستند و یا دوست؛ چون بر مبنای جاذبه همدیگر را دعوت میکنند.
خیلی خوشحالم که در این چند هفته جلسات خوبی داشتیم و در کنگره خیلی گرفتار بودیم؛ یک جلسه وزیر کشور به اینجا آمدند که اثرات بسیار نیکویی داشت؛ ایشان گفتند که هر چه نیاز دارید در اختیار شما میگذاریم، گفتم ما هیچچیزی نمیخواهیم؛ ما فقط کمک معنوی میخواهیم. گفتند در تمام استانها که شعبه کنگره وجود ندارد به استاندارها دستور میدهم که شعبه درست کنند که گفتم امکانپذیر نیست؛ موضوع جا و پول نیست؛ موضوع این است که ما باید نیروی تربیتشده داشته باشیم تا بتوانیم شعبه تأسیس کنیم.
هفته بعدازآن ما مسابقه فوتبال داشتیم با تیم هنرمندان که بهخوبی انجام شد. بعد از رونمایی کتاب 14 مقاله داشتیم که اکثر آقایان حضور داشتند و بعضیها نبودند؛ مسئول سالن برگزاری مراسم رونمایی، دو جمله گفت؛ اول به شوخی به من گفت که من دیگر با شما معامله نمیکنم، شما قرار بود 500 نفر باشید ولی 3 هزار نفر آدم آوردید؛ یعنی ما هزار صندلی در لابی چیدیم ولی باز بچهها روی زمین نشسته بودند. مسئله دوم که گفت، شب پنجشنبه تا 2 شب مراسم داشتند و صبح که ما رفتیم سالن، گویی در سالن فاضلاب راه افتاده. سالن تبدیل به زبالهدانی شده بود و هر چیزی که خورده بودند پوستش را روی زمین و زیر صندلیها انداخته بودند. کلاً 150 نفر در این مراسم بودند. ایشان گفت: من 12 سال است که مسئول این سالن هستم؛ بچههای تمیزتر و مرتبتر از بچههای کنگره 60 ندیدم. وقتی بچههای کنگره 60 رفتند، یک عدد پوست تخمه در سالن نیفتاده بود. این همان درمانی است که باید موردتوجه قرار بگیرد و بدانیم که در درونش چه چیزهایی وجود دارد؛ یعنی وقتی باشهامت میگویم 30 سال از دنیا جلوتر هستیم، این را جدی میگویم و به آن اعتقاد کامل دارم.
رهایی کلینیکها
کلینیک دانشگاه آزاد - دکتر مسعود رضا
مسافر رضا، آنتی ایکس متادون، روش درمان D.S.T داروی درمان شربت OT، طول سفر 13 ماه و 20 روز، راهنما مسعود
دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس
کلینیک سهر اشتیاق- دکتر بهرام- روانشناس خانم مینا
مسافر محمد، آنتی ایکس شیشه، روش درمان D.S.T داروی درمان شربت OT، طول سفر 12 ماه و 5 روز، راهنما احسان
مسافر جلال، آنتی ایکس حشیش وقرص، روش درمان D.S.T داروی درمان شربت OT، طول سفر 11 ماه و 18 روز، راهنما احسان
مسافر اصغر، آنتی ایکس تریاک و شیره، روش درمان D.S.T داروی درمان شربت OT، طول سفر 10 ماه و 5 روز، راهنما احسان
دریافت گل رهایی از دستان جناب مهندس
تهیه و وبلاگ نویس: مسافر سعید عاشوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
11994