تعدادی از همسفران پارک ملت نمایندگی دنا در وصف راهنمایان خود دلنوشته از دل نوشتهاند ابتدا شعری تقدیم به راهنمایان عاشق کنگره ۶۰ میکنم؛ و در ادامه دلنوشتهها را تقدیم نگاه گرمتان میکنیم:
عشق یعنی مشکلی آسان کنی، دردی از درماندهای درمان کنی
در میان اینهمه غوغا و شر، عشق یعنی کاهش درد بشر
عشق یعنی گل بهجای خار باش، پل بهجای اینهمه دیوار باش
عشق یعنی ترش را شیرین کنی، عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی دشت گلکاری شده، در کویری چشمهای جاریشده
هرکجا عشق آید و ساکن شود، هرچه ناممکن بود ممکن شود
همسفر سمیه رهجو راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) :
راهنماها نوری در تاریکی هستند که ما با دیدن آن نور راه خود را پیدا کرده و ادامه میدهیم تا به روشنایی برسیم.
با آموزش آنها درست زندگی کردن را یاد بگیریم و بتوانیم مادر و همسر خوبی در زندگی باشیم.
راهنماها مثل فرشتهای در زندگی ما ظاهر شدند که با حرفها و راهنمایی آنها یاد بگیریم که از گناه و ضدارزشها دوری کنیم.
همسفری از لژیون هفتم:
راهنمایان واقعاً وجودشان از هر شخص در زندگی ما، باارزشتر است، در تکتک لحظههایمان وجودشان را حس میکنیم و من تبریک میگویم به راهنمای عزیزم خانم سمیه و امیدوارم بتوانم زحماتشان را جبران کنم.
همسفر مهناز رهجو راهنما همسفر اعظم(لژیون هشتم):
چقدر بوی تو خوب است، بوی آغوشت
همیشه زحمت من بوده است بر دوشت
چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم
دوبال بوده بهجای دو دست بر دوشت
ولی به خاطر من بال را کنار زدی
که با دو دست مرا در آغوشت بگیری
تو صمیمیتر از آنی که دلم میپنداشت
در جایی این مطلب را خواندم
بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم، زیرا شمع را میسازند تا بسوزد اما تو میسوزی تا بسازی، ولی از مهربانی، محبت، عشق و از هرچه برای شما بگویم کم است بیانصافی است که اینگونه در وصف شما بگویم در وصف شما باید گفت:
هزاران شمع را میتوان با یک شمع روشن کرد و زندگی این شمع کوتاهتر نمیشود.
سهیم کردن شادی هرگز از آن نمیکاهد...
میدانم که جایگاه شما نزد خداوند آنقدر بزرگ است که نیازی به دعای من ندارید ولی از ته قلبم صمیمانه و با تمام عشق، محبت و احترامی که برای شما قائلم از خداوند بزرگ و مهربان خواستارم تا جواب و برکت تمام خدماتی که به من و سایر افراد عرضه میکنید را هزاران برابر بر زندگی شما بتاباند و همیشه سلامت باشید.
تمام قامت به احترامتان می ایستم و این هفته را به شما تبریک می گویم.
همسفری از لژیون نهم:
لحظهها را ثانیه به ثانیه میشمردم، و در پس هر ثانیه، بیهودگیهای زندگیام را ورق میزدم.
نهتنها شبها، حتی روزهایم نیز تاریک بودند، نه کورسوی امیدی بود، نه دستگرمی که دستان سرد و لرزانم را گرم کند، و نه آغوشی که در پناهش، مانند یک کودکِ آرمیده و به خوابرفته در آغوشِ مادر، آرام بگیرم...
همچون یک ساعت شنی بودم، ساعتی که نفسهای آخر را میکشد و منتظر است تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند!
و آنگاه بود که آمدی ...
چراغی در دست گرفتی و مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردی. آرامش آغوشت، و گرمای دستان مهربانت را کم داشتم.
آمدی و بدون هیچ چشمداشتی با من پیمان بستی، که در تمام لحظات، همچون کوه کنارم بایستی، تا بیاموزم اندیشیدن را، امید را، راه و رسم زندگی را، ایستادگی را
راهنمای عزیزم از صمیم قلبم از هفته را به شما تبریک میگویم.
همسفری از لژیون دهم:
گاهی آموزگارم میشوی تا به من بیاموزی تمام دانستههایت را،
و گاهی همچون مادری نگران، از سنگینی نگاه و غم صدایم، غبار نشسته بر قلبم را میبینی و مرا تیمار میکنی.
گاهی همچون خواهری رازدار تمام ناگفتههایم میشوی، رازهایی که همیشه به خاطر آنها نگران بودم، که مبادا دیگران متوجه بشوند.
و گاهی پدری میشوی باجذبه و مغرور، که تنها با یک نگاه، با فرزندش صحبت میکند و پیامش را میرساند.
همسفری از لژیون یازدهم:
عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد؟؟؟
براستی مگر جایگاه راهنمایی همان توفیق تزکیه، توسط خداوند به بنده لایقش نیست؟؟ خوشا به حالت که شال خوش رنگ نارنجی بر گردن انداختهای و تابناک تر از همیشه شده
میدانم راه سختی را برای رسیدن به این مقصود طی کردهای، که رسیدن به این جایگاه در واقع همان اول راه است.....تزکیه ای که با درد همراه است اما خلقی جدید است که به واسطه آن به خداوند میرسی......و چه چیزی زیباتر از رسیدن به مکانی که از آن انشعاب یافتهای آن هم توسط بندگان درد کشیدهای که در ظلمت بودند و تو آنها را به سمت نور هدایت کردی؟؟!!!........
هفته راهنما هزاران بار مبارک وپرشگون باد.
نویسنده: تعدادی از همسفران پارک ملت نمایندگی دنا شهرضا
ویرایش: گروه ویراستاری پارک ملت نمایندگی دنا شهرضا
عکاس: همسفر زهرا رشته ورزشی دارت نمایندگی دنا شهرضا
ارسال: راهنما همسفر ریحانه رشته ورزشی والیبال نمایندگی دنا شهرضا
گروه ورزش همسفران کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
240