English Version
English

« وادی دوم و تاثیر آن روی من »

« وادی دوم و تاثیر آن روی من »

دهمین جلسه از دوره پنجاه و سوم کارگاه های آموزشی عمومی صبحگاهی کنگره ۶۰ نمایندگی پارک لاله به استادی راهنمای محترم مسافر امیر، نگهبانی مسافر صادق و دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه «وادی دوم وتاثیر آن روی من» پنج‌شنبه 6 اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۰۶:۰۰ صبح آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکرم و از نگهبان عزیز تشکر می‌کنم که اجازه دادند این جایگاه را دوباره تجربه کنم.
ما هر کدام از پارک لاله خاطراتی داریم. من دوره دبیری خود را در پارک لاله گذراندم و امروز خداوند را شاکرم که دوباره به این پارک آمدم و این احساس را دوباره تجربه کردم.
من وقتی به دستور جلسات هفتگی می‌رسم به زندگی خود قبل از ورودم به کنگره 60 نگاه می‌کنم. همیشه سوالاتی در ذهن من بود که چرا من به دنیا آمدم؟ چرا در این خانواده یا در این کشور یا در این شرایط به دنیا آمدم؟ اصلاً چرا باید زندگی کرد؟ چرا جهنم و بهشت وجود دارد؟ آیا اصلاً وجود دارد؟ چرا من باید کاری کنم که در جهنم به من آسیب برسد یا در بهشت به من پاداش داده شود؟ و ...
هر چقدر به این سوالات فکر می‌کردم به من بیشتر آسیب وارد می‌شد و همین مسئله من را در منجلاب نادانی فرو می‌برد و همین ندانستن، در مکان‌هایی به ترس، نا امیدی، بی خدایی و... تبدیل می‌شد و در ادامه سبب این می‌شد که من به خود، به خانواده خود، به جامعه آسیب بزنم یا حتی باعث شد به دنیای مواد مخدر وارد شوم. اکثر ما ماجراهای اعتیاد را لمس کرده‌ایم. زمانی که من وارد کنگره شدم، بر اثر آموزش، به یک سری از سوالات من پاسخ داده شد من می‌دانم که برای چه باید اینجا باشم. من امروز از خدا می‌دانم، می‌دانم که چرا خدا سیستم را اینگونه آفریده. این‌ها بزرگ ترین سولات من بود. من می‌دانم که بابت کارهایی که کردم در این جایگاه قرار گرفته‌ام و قطعاً بابت کارهایی که می‌کنم جایگاه بعدی من معلوم می‌شود. زمانی که این سوالات برای من پاسخ داده شد نا امیدی و ترس در من از بین رفت. من در کنگره آموختم که به این دنیا آمده‌ام تا اموزش ببینم و خدمت کنم، اما دیگران چه؟ افرادی که این فرصت را نداشته و ندارند چه؟
من فهمیدم زمانی که من وارد کنگره شدم یک هدف جلوی من باز شد؛



من ابتدا آموختم به خودم باید خدمت کنم، فرماندهی را به دست بگیرم و به جسم و زندگی خودم خدمت کنم. در مرحله بعد، این خدمت می‌رسد به اعضای خانواده من، امروز آنها در کنار من با آرامش در حال زندگی کردن هستند. در کنار آن، همسایه‌های من و جامعه‌ای که من در کنار آن‌ها زندگی می‌کنم از این خدمت بر خوردار می‌شوند و این دایره مدام در حال گسترش است.
جناب مهندس می گوید اگر به کنگره کمک نمیکنی برو به خانه سالمندان یا هر جا که علاقه داری خدمت کن، اما ما افراد کنگره، مسئولیت سنگین تری داریم چون خداوند اجازه آموزش گرفتن را به ما داده است و من باید بابت این شرایطی که برای من به وجود امده پاسخ گو باشم.
به عقیده من روزی باید راهنمای من وارد کنگره می‌شد، درمان می شد و لژیون می‌زد تا اجازه ورود من به کنگره داده می شد تا من با او درمان شوم و در جایگاه کمک راهنمایی قرار می‌گرفتم. من در آکادمی رها و درمان شدم، دوره مرزبانی من در شعبه شمس بود، دوره راهنمایی من هم در شعبه حسنانی بود، تمام این‌ها دلیل دارد، به عقیده من شاید با ورود من به آن شعبه اجازه ورود افرادی که امروز در لژیون من هستند داده شد و تمام این مسائل نشان دهنده این است که من جهت بیهودگی به این دنیا نیامدم.
اجازه ورود عده ایی از افراد به کنگره به واسطه افرادی که در کنگره رها می وند، درمان می شوند یا خدمت میکنند صادر میگردد.
اگر به سفر دومی‌ها نگاه کنید؛ بعد از رهایی آن ها خیلی از دوستان، اعضای خانواده، فامیل و ... را به کنگره می آورند یا به واسطه آن ها عده ایی در کنگره حضور می‌یابند. من وقتی به درمان رسیدم خیلی از همکارانم به کنگره آمدند و این خود دلیلی است بر این که من بیهوده به این دنیا نیامدم.
من آموختم که جهنم و بهشت جاری است، امروز که ما در ساعت 6 صبح در این پارک حضور داریم همگی در بهشت هستیم. در گذشته همه ما در این ساعت در جهنم بودیم.







تایپ،عکس،ارسال:مسافر رضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .