ششمین جلسه از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی کرج با استادی دنور همسفر لیلا، نگهبانی همسفر عفت و دبیری همسفر خدیجه با دستور جلسه «دنور» در روز سه شنبه ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۴ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که در اولین جلسه لژیون سردار در سال جدید با دستور جلسه دنور کنار هم هستیم. در کتاب ادموند و هلیا آمده است تنها چیزی که در سماوات میتواند انسان را شناسایی کند «لقب» اوست. بعضی از انسانها ممکن است هزاران اسم داشته باشند؛ ولی لقب آنها فقط یکی است و اگر فرد ارتقا پیدا کند ممکن است لقب او هم ارتقا پیدا کند، لقبهایی هم که ما در کنگره و لژیون سردار یاد گرفتیم: سردار، دنور، پهلوان، و اخیراً همنشانی در بینشانی است. من وقتی این کلمات را شنیدم به مفهوم آنها فکر کردم و متوجه شدم که سردار یکی از اساتید مهندس هستند و معنی پهلوان را هم میدانستم، ولی کلمه دنور اولینبار بود که در لژیون سردار به گوشم میخورد و معنای آن را نمیدانستم. جستوجو کردم؛ معناهای زیادی داشت که یکی از آن ها سخاوتمند بود؛ یعنی کسی که بتواند در لژیون سردار ببخشد و رها کند.
بخشندگی یکی از صفات بارز خداوند است که ما انسانها خیلی روی آن تأکید و اصرار داریم که خداوند باید نعمتهایش را به ما ببخشد، ولی این معامله دوطرفه است؛ خداوند میگوید تا نبخشید به شما بخشیده نمیشود. ما چقدر توانستیم این صفت را در درون خودمان به وجود بیاوریم و تقویت کنیم. مهندس خیلی زیبا در سی دی ها میفرماید: ما خیلی وقتها برای خداوند شرط و شروط میگذاریم که اگر این دعای من برآورده شد، من هم این مقدار پول را نذر میکنم و یا به کسی میبخشم . ولی ما در لژیون سردار خیلی چیزها را یاد گرفتیم که بخشش ما باید بلاعوض باشد، هیچگونه چشم داشتی نباید داشته باشیم. اگر ما از مالمان یا جانمان یا وقتمان مایه میگذاریم منتظر نباشیم که چه موقع جبران میشود؛ البته که جبران میشود و ما معتقد هستیم که برکتش هزاران بار به زندگیمان سرازیر میشود. وقتی مسافرم میخواست دنور بشود زیاد راضی نبودم؛ چون آن موقع من هنوز در لژیون سردار نبودم و این بهخاطر ترس و نیروهای منفی درونم بود. مسافرم به من گفت برو و در لژیون سردار شرکت کن آنجا هدف را متوجه میشوی و من عضو لژیون سردار شدم. امسال هم با اشتیاق فراوان دنوری را قبول کردم و آخرین چک تعهدی را در روز تولدم پاس کردم و این بهترین پاداش درونی و صور پنهان بود و من حال خوب را دریافت کردم. در آخر صحبتهایم را با متنی به پایان میرسانم.
اگر جای دانههایت را که کاشتهای روزی فراموش کردی، باران به تو خواهد گفت که کجا کاشتهای؛ پس نیکی را بکار، بالای هر زمینی و زیر هر آسمانی برای هر کسی؛ تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت؛ کار نیک هر جا که کاشته شود به بار مینشیند؛ اثر زیبا باقی میماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد.
مشارکت اعضا؛
همسفر مونا:
من هم خوشحالم که در کنار شما هستم، برای همه جایگاه دنوری و پهلوانی و نشان بینشانی را آرزو میکنم. من وقتی راجع به دستور جلسه فکر کردم که من هر قدمی در زندگیام میخواهم بردارم اول کار میگویم «بسمالله الرحمن الرحیم» یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان و قطعاً این صفت در درون من هم هست؛ ولی در اندازهی کوچکتر و دنور بودن یعنی بخشنده بودن و رهاکردن من در سی دی ایمان شنیدم که اگر ما بتوانیم ببخشیم قطعاً میتوانیم افزایش بدهیم؛ اما اگر نتوانیم ببخشیم یا رها کنیم ذرهذره آن را از دست میدهیم. من هم خیلی نیروهای منفی را در درون خود حس کردم؛ میتوانستم در لژیون شرکت کنم و قسط بدم و پرداخت کنم، چون شاغل بودم و فرصت داشتم؛ اما نیروهای منفی و بازدارنده مانع من شدند و هیچوقت نتوانستم در لژیون سردار شرکت کنم و همیشه از دور تماشا میکردم و جرات جلو آمدن را نداشتم؛ اما امروز خیلی خوشحالم که در لژیون سردار حضور دارم و از صحبتهای اساتید و اعضا خیلی آموزشها گرفتم. جا دارد اینجا از راهنماهای عزیز هم تشکر کنم که با دلوجان زحمت میکشند؛ چون بخشیدن فقط مالی نیست آنها عشق و محبت و ایمان خود را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار من رهجو قرار میدهند که من به حال خوش برسم.
همسفر شبنم:
اول از همه چیز من باید پساندازکردن را یاد بگیرم تا بتوانم ببخشم و علاوه بر پسانداز مالی من باید پسانداز معنوی را هم یاد بگیرم و انجام دهم و همانطور که شما گفتید در ماورا همه ما را به لقب میشناسند چهبهتر که به کنگره بیایم و همینجا ببخشیم؛ چون ما در کنگره از آن دنیای وحشتناک بیرون آمدیم و به حال خوش رسیدیم پس همینجا بخشنده باشیم تا بقیه مصرفکنندگان بیایند به درمان برسند. وقتی من میبخشم به عقیده خودم حتی نوادگان من هم از این بهره میبرند. باتوجه به حرف شما که فرمودید: حتی اگر نباشیم این اثر ماندگار است من یاد مادربزرگم افتادم که خیلی بخشنده و مهربان بود و حدود ۴۰ سال هست که از فوت ایشان میگذرد و ما هر دفعه که به محله خودمان میرویم هر کسی من را میبیند میگوید شما نوه فلانی هستید، خیلی خانم خوب و بخشندهای بود و همیشه به ما کمک می کرد. میخواهم بگویم که ایشان با این کارها ماندگار شدند من فکر میکنم از نیکی ایشان است که من الان اینجا هستم و مسیر زندگیام به مسیر کنگره گرهخورده است.
تایپ: همسفرخدیجه، راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
عکس: همسفر سپیده (مرزبان خبری)
ویرایش: همسفر لیلا (راهنمای تازه واردین)
ارسال: همسفر پریسا (خدمتگزارسایت)
همسفران نمایندگی البرز (کرج)
- تعداد بازدید از این مطلب :
314