English Version
English

تفاوت تفکر و فکر کردن

تفاوت تفکر و فکر کردن

دوازدهمین جلسه از دوره سی‌ونهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی ارتش با نگهبانی همسفر اشرف، دبیری همسفر نگار و استادی راهنما همسفر شرمینه با دستور جلسه «وادی اول و تاثیر آن روی من» در روز سه‌شنبه مورخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.



خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که امروز در این ساعت و این روز عزیز و این جلسه توفیق خدمت دارم، از ایجنت محترم، مرزبان‌های گرامی، نگهبان و دبیر و همچنین از همه شما عزیزان تشکر می‌کنم که به من اجازه دادید در این جایگاه خدمت کنم‌. امیدوارم که بتوانم حق این جایگاه را ادا کنم، دلتنگ تک تک شما بودم و بسیار خوشحال هستم که این‌جا می‌نشینم و صورت ماه‌تان را می‌بینم. برای همه شما سالی سرشار از سلامتی در تک تک  سلول‌‌های‌تان، آرامش دل و خیال راحت آرزو می‌کنم و انشاءالله که بهترین دریافت‌ها را از این ماه پر‌ برکت داشته باشیم. دستور جلسه وادی اول و تاثیر آن روی من است، با تفکر ساختارها آغاز می‌شود و بدون تفکر آن‌چه هست رو به زوال می‌رود. این وادی و این دستور جلسه دو بخش دارد؛ یک بخش، وادی است و یک بخش تأثیرش روی زندگی من و بنده سعی می‌کنم کوتاه در مورد هر دو بخش صحبت کنم.
وادی اول برای من مثل پایه کلاس اول مدرسه است، مثل پی یک ساختمان که هر چقدر هم قرار است بنای این ساختمان بلند شود و طبقاتش زیاد شود، پایه آن مهم است، اگر من این وادی را درست درک نکنم قطعاً نمی‌توانم درکی از مفاهیم و قوانین بعدی که در مسیر آموزش در کنگره و آموزش‌ها وجود دارد داشته باشم. برای ساخته شدن یا خلق شدن اولین قدم یک تفکر، یک اندیشه یا همان بهتر است بگویم يک کلمه است که ما لازم داریم. در این‌جا دو بخش دارد، یکی تفکر است و یکی فکر کردن، این دو کاملاً با هم‌دیگر فرق دارند، زیرا تفکر کردن از یک مبدأ شروع می‌شود و به یک مقصد می‌رسد، هدف دارد و ساختار ساز است، حال این ساختار می‌تواند هم در جهت مثبت باشد و هم در جهت منفی‌. اما فکر کردن نه ساختاری و نه هدفی دارد، فقط دائما می‌آید، ظرف می‌شورم می‌آید، به گذشته فکر می‌کنم این چرا این حرف را زد، فلانی چرا این‌کار را کرد، از این چرا ضربه خوردم؟چرا من؟ چرا این اتفاق برای من افتاد؟ و این‌قدر می‌آید که من اصطلاحاً در ذهن خود دارکوب می‌زنم.
خودم تجربه‌اش را داشتم، این‌قدر می‌زند تا واقعاً انسان را سوراخ می‌کند، مثلاً می‌گویم فکر کردن به گذشته انرژی حال من را می‌سوزاند زیرا من آن گذشته را تجزیه و تحلیل می‌کنم برای همین است که استاد بزرگ همیشه می‌گویند که به حال فکر کنید در لحظه حال زندگی کنید، واقعا خوشا به حال آن کسی که فقط در همان لحظه و ثانیه زندگی می‌کند و لذت می‌برد. برای من در لحظه زندگی کردن قبلاً این‌گونه بود که مثلاً وقتی در طبیعت می‌رفتم در لحظه بودم، یا اگر سی‌دی می‌نوشتم در لحظه بودم، اجازه نمی‌داد به چیز دیگر فکر کنم و تفکری که آن فکر بدون ساختار است و ساختاری را درست نمی‌کند قطعاً مخرب است و نابود می‌کند. می‌تواند سیستم ایکس را از بین ببرد، می‌تواند آن ساختارها، نیروها، حتی می‌تواند پیوند‌ها را هم از بین ببرد. زیرا به همراه فکر کردن قضاوت می‌آید، به قول خانم فریبا که در جلسه امروز می‌گفتند: قضاوت کردن را همراه با خیلی چیزها و مسائل دیگر نمی‌بیند. من خودم آدمی بودم که همیشه می‌گفتم دست خودم نیست، مگر می‌شود، خب فکرها می‌آید و دائم در حال فکر کردن بودم، در حال تجزیه و تحلیل بودم، مسائل را بررسی می‌کردم، تفسیر می‌کردم و واقعا احساس می‌کردم یک برده‌ام، به‌خاطر این‌که نداشتن کنترل روی افکار، من را به هر سمت و سویی می‌برد و کم کم تمام توانایی‌های من بسته شد، همان‌طور که استاد امین در سی‌دی شکل گیری نیروها می‌گویند، وقتی آدم به سمت ضد ارزشی می‌رود قطعاً آن ضد ارزش باعث می‌شود نیروهای مثبتی که دارد و توانایی که خداوند در وجود هرکسی قرار داده است از بین برود؛ به عنوان مثال می‌گویم که من نمی‌توانم ببخشم، این‌قدر از این آدم ضربه خورده‌ام که دیگر نمی‌توانم او را ببخشم.
وقتی که به مرور زمان می‌نشینم و هر دقیقه به این فکر می‌کنم، می‌خواهم ببخشم ولی می‌گویم نه نمی‌توانم ببخشم، این‌ یک تفکری است که یک ساختاری را می‌سازد و به مرور زمان این ساخته یک رنج قلبمه‌ای را گوشه دل من می‌گذارد و این رنج هی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و مخرب است‌.
وادی اول می‌گوید با تفکر ساختار‌ها آغاز می‌شود، به من می‌گوید هدفت را از همین حالا مشخص کن مثلاً می‌گویم: می‌خواهی دیگر آدمی باشی که آرامش داشته باشی، اضطراب نداشته باشی، ساعت خوابت را تنظیم کنی، تو می‌خواهی مثلا مادر خوبی باشی، آن نفسی که در اختیار تو قرار داده شده تربیت کنی، پرورش دهی، تو می‌خواهی این کار را انجام دهی، وقتی این ساختار برای خودم به وجود آمد کم کم هدف برایم مشخص شد، حالا که هدف برایم مشخص شد شروع کردم در مسیر این هدف حرکت کردن، وقتی در مسیر هدفم حرکت کردم قرار نیست که کار خیلی بزرگی انجام دهم، همان چیزهای خیلی کوچک، برای من این‌گونه بود که یک میان وعده‌ای که مثلا جدید بود ناگهان باعث می‌شد که حس و حال خانه ما عوض شود، یا مثلاً تفریحی که تا حالا نداشتیم یا یک پارکی که مثلاً نمی‌شناختیم، حالا هر کسی با توجه به شرایط خودش. یک‌سری قوانین‌های اصلی و پایه‌ای وجود دارد که اگر آن‌ها را من بتوانم به عنوان کسی که به کنگره می‌آید و آموزش می‌گیرد انجام دهم قطعا تغییر می‌کنم و باید مثل یک بازی در جهت رشد و تفکر شایسته، حس خوب، حس مثبت و حرکت در این مسیر ساختار‌های با ارزشی بسازم و تمام آن ساختار‌هایی که در جهت منفی‌ بود بزنم و از ریشه نابود کنم.
بزرگ‌ترین تأثیری که این وادی بر من داشت این بود، من همیشه گیرم در این وادی بود یعنی هر دفعه که به یک مشکلی بر می‌خوردم یا یک مسئله‌ای داشتم خانم فریبا به من می‌گفتند: برو وادی اول را دوباره گوش بده. واقعاً زمانی که دوباره شروع کردم وادی‌ها را از اول و پله به پله نوشتن، این وادی برای من باز شد، معمولاً در سفر اول وادی اول را می‌نویسند. به نظر من کسی که در سفر اول این وادی را می‌نویسد شاید کمکش کند ولی آن کسی که در سفر دوم می‌آید و وادی اول را می‌نویسد، کسی که راهنما است و دوباره وادی اول می‌نویسد زمین تا آسمان فرق دارد با سی‌دی نوشتنی که در سفر اول بود. خداوند را هزاران بار شکر می‌کنم و امیدارم که همیشه در مسیر آموزش و رشد قرار بگیرم، ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

جلسه هماهنگی راهنمایان که در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۳ در نمایندگی ارتش برگزار شد:



مراسم افطاری:







تایپ: همسفر هنگامه (خدمتگزار سایت از لژیون سوم)
عکس: همسفر فلورا (مرزبان خبری)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .