English Version
English

عدم قضاوت ؛ دانایی

عدم قضاوت ؛ دانایی
 
سپاسگزارم از خداوندی که انسان را آزاد و رها آفرید و ارج‌وقربی به بنده‌اش هدیه کرد که بنده‌اش با توجه به جایگاه و ارزش، خود آن اهورای مزدا را آن‌طور که شایسته است بستاید.
اینکه انسان چگونه از این نعمت (اختیار) استفاده کند مسئله‌ای است بس مهم؛ زیرا در بسیاری از مواقع دیده و احساس شده که چون خداوند انسان را آزاد و رها آفریده، قدرت، اختیار و تفکر را به انسان داده است. بنابراین انسان می‌تواند هرگونه تفکری دربارهٔ هرکس داشته باشد و به خود اجازه می‌دهد که به‌جای دیگران فکر کند و تصمیم بگیرد و در آخر قضاوت هم بکند
 درواقع این ویژگی وقتی بیشتر جلوه می‌کند که عقل انسان از چشمه‌ای که آن را جهالت به جوش درآورده آب بخورد. در این حالت انسان چون خود را آزاد می‌پندارد و این آزادی باعث می‌شود که بعضی از قیدوبندها را پاره کند و از حدومرز عبور کند و به نقطه‌ای برسد که خودش آن را رهایی می‌نامد. 
 
 
انسان نادان با رسیدن به این مرحله گویی قدرتی به دست می‌آورد که می‌تواند هر آنچه در ذهن مریضش خطور کند به‌راحتی به زبان بیاورد، غافل از اینکه همین تفکرات غلط و قضاوت‌های بیجا و اشتباه باعث فروپاشی و ریزش شهر وجودی یک انسان و یا انسان‌ها می‌شود.
همهٔ مسائل وقتی پیش می‌آید که انسان به آن درک از آگاهی نرسیده باشد و دانایی لازم را نداشته باشد؛ زیرا انسان دانا وقتی حرف می‌زند که دربارهٔ موضوعی مطمئن باشد اما داناتر کسی است که اگر هم از چیزی مطمئن شد بیشتر از آنکه حرف بزند سکوت کند. 
سکوت کردن در میان مردم موجب حقارت و نادانی نیست، اما سکوت بیش‌ازاندازه در مورد بعضی چیزها باعث حماقت می‌شود. پس انسان وقتی چشم‌هایش را برای بهتر دیدن حقیقت باز نمی‌کند، در عوض دهانش را بجای چشمانش باز نگه می‌دارد و آن حرف و سخنی که از دهان این‌گونه انسان‌ها بیرون می‌آید بی‌شک و قطعاً بی‌ارزش‌ترین سخن است. چراکه سخن درست با چشمان بسته و گوش ناشنوا گفته نمی‌شود. این ویژگی که قضاوت نام‌گرفته هرقدر بیش‌تر باشد نادانی و کم‌عقلی شخص به‌ظاهر قاضی را به رخ می‌کشد. 
به نظر من، قضاوت فقط برازندهٔ قدرت مطلق است و بعدازآن کسی یا کسانی می‌توانند قضاوت کنند که قضاوت شغلشان است و بابت همین کار هم حقوق دریافت می‌کنند و اینکه هرکس به خود اجازه دهد راجع به دیگران فکر و خیال‌هایی بکند و بر مبنای همان تفکرات غلط و اشتباه قضاوت کند و عقل معیوب خود حکم هم صادر کند، خود، نشان بزرگی از بی‌خردی و جهالت شخص دارد و قضاوت و حکم چنین افرادی به‌هیچ‌عنوان ارزشی ندارد. 
چراکه هیچ‌کس به‌جای دیگری نبوده و نمی‌تواند باشد و از دردها و رنج‌ها، از آرزوها و خواسته‌ها و خواهش‌های نفس دیگری هیچ اطلاع و آگاهی ندارد و جنس درد و غم و شادی او برایش ملموس نبوده و نیست. پس همین‌طور می‌تواند غم، شادی، خنده و گریه و طرز زندگی، رفت‌وآمد دیگران را مورد قضاوت خود قرار دهد و همهٔ این‌ها، ریشه در جهالت شخص قضاوت کننده دارد.
 
نویسنده: همسفر نسرین؛ لژیون چهارم
عکاس: همسفر فریده
  •  

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .