English Version
English

انسان کامل بخش دوم

انسان کامل بخش دوم

در ادامه بحث انسان کامل باید بگویم برای رسیدن به کمال باید تغییر پیدا کرد، اولین قدم برای تغییر و تکامل، پذیرش است.

 پذیرش: گویی سخت‌ترین کار دنیا روبرو شدن با خود و پذیرفتن ضد ارزش‌های درونی‌مان است، انسان‌ها به هر ترفندی از این کار سرباز می‌زنند و با انواع و اقسام روش‌ها از این کار ممانعت به عمل می‌آورند، از زمانی که تکنولوژی هم اضافه شد این مسئله نمود بیشتری پیدا کرد و انسان روزبه‌روز از خودش دور و دورتر شد وقتی این مسئله را با بروز انواع و اقسام بیماری‌ها و مشکلات اخلاقی مقایسه می‌کنیم می‌توان نتیجه گرفت هر چه و هر چیز که انسان را با خودش غریبه‌تر و دورتر می‌کند بیشتر او را به سمت اضطراب، آشوب، استرس و بیماری سوق می‌دهد.

اما غافل از اینکه دروازه تغییرات و گام نهادن در جاده انسان کامل شدن پذیرش خودمان به همان صورتی که هستیم هست و برای این پذیرش باید با خودمان روبرو شویم و به‌صورت کامل مسئولیت تمام صفات و رفتارهایمان را بپذیریم، چه زیباست وادی دوم: در کارهای حیاتی مسئولیت دادن به خداوند سلب مسئولیت از خویش است یعنی اگر ما نپذیریم و قبول نکنیم ضد ارزش‌هایمان را و آن را به گردن همه ازجمله خانواده و محله و جامعه و ... و حتی خداوند بیندازیم هیچ تغییری صورت نخواهد گرفت.

ما نمی‌توانیم مشکلاتمان را نپذیریم و قبول نداشته باشیم و در جهت درمان و تغییر آن حرکت نماییم انسان‌ها همه تصور می‌کنند بهترین راه کوتاه‌ترین راه است و راه کوتاه پذیرفتن و عدم پذیرش مشکلاتمان آن را نسبت دادن به دیگران و آن مسئله را در دیگران دیدن است به عبارتی فرافکنی مشکلات و ضد ارزش‌هایمان به سمت دیگران مُسکنی می‌شود که این ضد ارزشمان دیده نشود و کمتر اذیتمان کند درصورتی‌که غافل از آن هستیم که با افکار دو ضربه مهم به خود و ساختار درونمان وارد می‌کنیم؛

1-آن صفت و خصوصیت نه‌تنها تغییر پیدا نمی‌کند بلکه باگذشت زمان و رشد ساختاریش، آن صفت قوی‌تر و تغییرش سخت‌تر و مشکل‌تر می‌شود.

2-برای آنکه آن صفت را نپذیریم ناچار به فیلم بازی کردن در جهت صفت مقابل آن هستیم مثلاً من اگر دروغ میگویم همیشه فیلم بازی می‌کنم من راست‌گو و صادق هستم و اصلاً از دروغ گفتن متنفرم و این باعث رشد شخصیتی در ما می‌شود که ساخته‌وپرداخته صفات ما است و اصلاً با خود اصلی‌مان تناسبی ندارد و این باعث می‌شود مشکل اصلی وصفتی که باید تغییر یابد در زیر لایه‌های پنهانی درونمان مخفی بماند، اصولاً لایه‌های پنهانی درون این‌طور ساخته می‌شوند.

حال چه باید کرد و چطور می‌توان انسان را با خودش آشتی داد؟ چطور می‌توانیم بپذیریم تمام خودمان را با هر خصوصیتی که داریم؟ ما در نوشتارها و آموزش‌ها یاد گرفتیم که وقتی نتوانیم مسئله‌ای را حل کنیم ریشه در جهل و نادانی‌مان دارد و باید ابتدا آموزش ببینیم و بیاموزیم و با آموزشمان نوع نگاه و جهان‌بینی‌مان را تغییر دهیم، می‌توان به این قضیه دو جور نگاه کرد:

1-من باوجود ضد ارزش‌هایم ناقص هستم و ضعف شخصیتی دارم و به علتی این نقص در من القاشده است و چون موجود ناقصی هستم باید طوری وانمود کنم تا این نقص من در بین افراد دیده نشود چون اگر آن‌ها این نقص شخصیتی مرا ببینند مسخره می‌کنند و مرا موجودی کثیف و بی‌لیاقت می‌بینند این نقص در من وجود دارد و من باید با آن کنار بیایم و باید همیشه مراقب باشم تا پنهان بماند.

2-من موجودی هستم که توانایی تغییر یافتن و به کمال رسیدن را دارا هستم هر ضد ارزشی من می‌تواند سکوی پرتابی باشد برای رسیدن به ارزش متناسب با آن، مثلاً اگر اعتیاد پیدا می‌کنم یا این صفت را دارا هستم شرط اولیه برای رسیدن به درمان را دارا هستم چون اصل حاکم بر هستی اصل اضداد است و تا خصوصیت منفی را تجربه نکنی نقطه مقابل را درک نخواهی کرد به عبارتی شجاع‌ترین افراد کسانی هستند که بیشترین ترس را تجربه کرده باشند پس من صفات و خصوصیات خودم را به‌صورت تمام و کمال می‌پذیرم و در جهت کامل شدن آن‌ها قدم برمی‌دارم.

و دیدگاه دوم را چه خوب به ما آموزش داده‌اند در کنگره و با این دید پذیرش اولین قدم تغییر به‌صورت راحت‌تر در ما شکل می‌گیرد و آماده طی کردن سفر می‌شویم زیرا تا نپذیریم مشکلی هست حرکتی نخواهد بود، یاد جمله‌ای معروف در کنگره افتادم: درد شکافنده مهم انسان است.

 

 

                                                                                  ادامه دارد...

مسافر: حمید فراهانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .