English Version
English

قدم برداشتن در راه خوبی ها

قدم برداشتن در راه خوبی ها
 
یک بذر درون خودش گنجی با ارزش دارد اما این بذر اگر سالیان سال خاک و آب و آفتاب یاریش نکنن، اگر خاک او را به آغوش نکشد و نوازش آب نصیبش نشود و خورشید گرمای خود را دریغ کند آیا این گنج درون یا نهال به خواب رفته درون بذر شکوفا می شود سر از خاک بیرون می آورد تا برگ دهد، قد بکشد، شکوفه کند و بعد درختی شود و میوه دهد. نه همه این شرایط  باید مهیا باشد تا یک بذر بتواند به خواسته ی درونی خودش به فطرتی که خالق هستی در وجودش نهاده برسد و کار خود را در هستی به نحو احسن به انجام برساند.
اما آدمیزاد...

بشر یا انسان نمی دانم کدامش را به کار ببرم فقط می دانم آنروی آدم ها انسان واقعی شدن است که کار آسانی نیست، انسان شبیه به یک بذر است اما شرایطی سخت تر در این راه انتظارش را می کشد آموزش می شود بستر خاک برای او، محبت های دریافتی از هستی کائنات و اطرافیان، استادان می شود آبی برای آبیاری حیاط خشکیده اش و خورشید، خورشید که درس بزرگی به بشر داده است بی چشم داشت تابیدن برایش فرقی نمی کند گرمایش تن چه کسی یا چه بذری را نوازش کند می تابد و می تابد.

اما بشر کارش سخت تر است یک بذر وقتی شرایط فراهم شد جوانه می زند چون همه نیروی درون او این را خواستار است اما یک آدم یک انسان همیشه برایش دو راهی وجود دارد
یک کشمکش یک جدال سر نیکی و بدی انسان برای هر کارش برای هر تصمیمش می ماند که کدام راه را انتخاب کند برود دنبال لذت هایی که لباس رزق و برق دار پوشیده اند چهره پشت این لباس ها پنهان کرده اند و خود را به بهترین وجه ممکن نمایش می دهند یا برود دنبال فطرت درونی ، پاکی، نیکی، صداقت، روزی حلال.
شاید به قول نوشته های کنگره 60 هم راه سخت است هم سهل، وقتی تفکر کنی و عقل بین آن  دو کشمکش و جدال قضاوت کند آن وقت قدمی محکم بر می داری و مطمعنی از درستی این قدم اما اگر احساس  نیروی اهریمنی غالب شود آن وقت مثل برگ خشکیده ای که باد به رقص درش می آورد باید پی احساس، پی هوس، پی نادانی بروی روی موج های کاذبی که برایت ساختن و به هر کجا که آن ها خواستن بروی و از انسانیت دورتر و دورتر شوی.

برای کسی که همه وجودش پر از محبت و عجین با نیکی هاست کاری ندارد قدم برداشتن در راه خوبی ها، اما کسانی مثل من که می خواهند از تاریکی ها بگذرند و به نور برسند راه مشکلی در پیش دارند . این تولد سخت است، نمی دانم تولد برای یک نوزاد سخت تر است یا برای یک مادر، مادر درد می کشد اما کودک دلهره ای دارد به بزرگی دنیایش که آیا این مسیری که می روم درست است آیا کسانی منتظرم هستند، و سخت است دردناک، اما تولد شیرینی دلچسبی دارد که دردها را به فراوشی می سپارد.

در این راه خود را بسان نابینایی می بینم که به فراموشی می سپارد. قبل از کنگره 60 به هر کجا چنگ انداختم تا مسیر را بیابم هیچ چیز پیدا نکردم، اما کنگره 60 آموزش کنگره، راهنمای عزیزم در کنگره عصایی شدن در دستم در این تاریکی، تکیه ام از روی اطمینان است. هرزگاهی ناامیدی شک و دلهره به سراغم می آیند اما می دانم تا از شک نگذرم به یقین نمی رسم و بی تاب منتظر این تولدم که تولد اصلی هر انسانی رد شدن از تاریکی به سمت نور است.
 

نویسنده: همسفر زینب

نگارنده: همسفر سولماز

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .