در این روزهای بهاری در قرنطینه به سر میبریم اما امید داریم که روزهای خوش نزدیک هستند و دوباره امنیت و آرامش همهٔ دنیا را در آغوش خواهد کشید. پس ما نیز با امید همچنان در پی آموزش و کسب تجربه برای درک قوانین هستی هستیم؛ وادیهای کنگره ۶۰ اصلیترین قوانین خلقت و زیستن را به ما میآموزند و ما این هفته وادی دوم را در برنامهٔ آموزشی خود داریم. به همین مناسبت در خدمت یکی از امیدوارترین همسفران نمایندگیمان هستیم تا از تجربیات و نقطهنظرات ایشان در زمینه زنده نگاهداشتن امید در هر شرایطی بهرهمند شویم؛
اگر نیاز به امواج امید دارید با ما همراه باشید ...
لطفاً بهرسم کنگره خودتان را معرفی و اعلام سفر بفرمایید؟
دربهای بسته روزی باز خواهند شد مانند قلبهایی که آلیاژ اصلی آنها سیاه است آنچه کاشتهاید رشد خواهد نمود و تمام دشتها را سبزپوش خواهد کرد. دیگر انسانی گرسنه نخواهد ماند و مرد. باید حرکت نمود و قدمها را استوار، از بیداری تا هوشیاری فاصله چندانی نیست اما ما انسانها بایستی صبر داشته باشیم برای هر یک از ما قدمی تازه، یعنی آمیختن با روشنایی درج است بر پیشانی عالم. (گزیدهای از کتاب عشق وادی چهاردهم خطابه اول)
شاکر خداوند هستم که خدمت در این جایگاه مقدس را روزیم کرد و از گروه مصاحبه سایت همسفران شادآباد بابت انتخاب بنده برای این مصاحبه ممنونم.
سلام دوستان حوریه هستم همسفر محمد؛ آخرین آنتی ایکس مصرفی مسافرم؛ شیشه، قرص، هروئین، مدت ۱۲ ماه سفر کردیم به راهنمایی، راهنمای گرانقدر آقای صادقی و خانم صبا؛ به روش دی اس تی و با داروی شربت اوتی؛ رشته ورزشی مسافرم تنیسرویمیز و رشته ورزشی خودم ایروبیک و دارت؛ در حال حاضر ۳ سال و هفت ماه است که آزاد و رها هستیم.
خانم حوریه عزیز چگونه با جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ آشنا شدهاید و چند سال است که عضو این انجیو هستید؟
ما از طریق سایت کنگره ۶۰ با این بهشت کوچک آشنا شدیم دقیقاً در تاریخ ۱۷/۱/۹۱ و حدود ۹ سال است وارد کنگره ۶۰ شدیم و از همان لحظه ورود، جذب عشق و محبت اعضای این مکان مقدس شدیم.
ناامیدی یکی از حسهای مشترک همهٔ ما همسفر هاست و وادی دوم پادزهر این حس، لطفاً برای شروع تیتر این وادی و پیامهای اصلی این وادی را برای ما عنوان نمایید؟
عنوان این وادی این است: «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به این حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم» میتوان این وادی را وادی امید نیز نامید زیرا تماماً القا حس امیدواری از آینده روشن است. این وادی به من میآموزد که اولاً تشخیص دهم مشکل و مسأله امروز من چیست، آیا مربوط به خود من یا دیگران میشود ؟ آنهایی که مربوط به من میشود را میتوانم با آموزش گرفتن، کاربردی کردن و کسب دانایی، بهمرور حل کنم؛ و اینکه اگر من به دلایلی قلبم مملو از نفرت، کینه و ضدارزشها شده دنبال مقصر نگردم و به درون خودم نگاهی بیندازم و گره کار را از درون خودم پیدا کنم و حل کنم؛ و اینکه هدف از خلقت من این است که مأموریتی در جهان هستی دارم ولی مأموریتم این نیست که مسافرم و یا اطرافیانم را هدایت کنم، بلکه مأموریت من تربیت نفس خودم و حرکت در صراط مستقیم است، تا ان شالله نیت، کردار و گفتارم هر سه یکی شوند تا بتوانم عمل سالم انجام دهم و الگوی خوبی برای اطرافیان باشم و تأثیر مثبتی بر هستی داشته باشم.
از نظر شما بیشتر چه زمانهایی حس ناامیدی به سراغ انسان میآید؟
ناامیدی دلایل بسیار زیادی میتواند داشته باشد که من به چند نکته اشاره میکنم. اول اینکه انسان دچار نسیان یا همان فراموشی میشود، یعنی فراموشکردن رحمت خداوند که هر لحظه و در هر حالت شامل حال بندگانش است. دوم اینکه وقتی من دوربین را روی دیگران زوم میکنم و میخواهم آنها را تربیت و هدایت کنم که امری محال است، و نمیشود و من دچار ناامیدی میشوم. سوم اینکه خودم را همیشه به چشم یک قربانی ببینم، و فراموش کنم و نپذیرم که اگر در کنار فردی و یا در مکانی قرار گرفتهام که اذیت میشوم بهخاطر این است که مأموریت و یا رسالتی دارم که باید به یاد بیاورم و انجام دهم. چهارم اینکه بعضی اوقات بیش از توانم مسئولیتی را میپذیرم و در انجام آن احساس ناتوانی میکنم و یا دچار غم یا اندوهی میشوم و نمیتوانم آن غم را از خودم دور کنم و دچار ناامیدی میشوم و ...
چرا میگویند ناامیدی بزرگترین حربهٔ نیروهای منفی یا شیطان است؟
همانطور که آموختهایم هدف اصلی نیروهای اهریمنی و یا شیطان این است که انسان در جهل و نادانی بماند تا بهتر و راحتتر بتواند بر انسان فرمانروایی کند و انسانی در جهل میماند که از آموختن، حرکت و خدمت به دور باشد و همانطور که میدانیم یکی از ضلعهای مثلث جهالت ناامیدی است که نقطه مقابل حرکت، تغییر، کاوش، جستجو و یافتن خویش است؛ پس اگر من دچار ناامیدی شدم تسلیم و فرمانبردار نیروهای اهریمنی خواهم بود و شیطان پیروز میدان خواهد بود.
آیا مشکلات جسمی و بیماری تأثیری در تقویت حس ناامیدی دارد یا این حس فقط مربوط به نوع تفکر و صور پنهان انسانهاست؟
به نظر بنده بستگی به نوع تفکر، صور پنهان و دیدگاه انسانها دارد؛ چون انسانهای زیادی را دیدهام که مشکل جسمی و یا بیماری صعبالعلاجی دارند و یا مشکل بسیار رنج آوری دارند، ولی همین بیماری و یا مشکل نقطه پرتابی شده تا بتوانند به خداوند و نیروهای الهی و حتی به نیروی درون خودشان بیشتر پی ببرند و تلاش و حرکت بیشتری کنند و برای رفع این بیماری و مشکل خود شروع به آموزش کنند. ولی افرادی را هم سراغ دارم که با داشتن بهترین امکانات رفاهی، سلامتی و جایگاههای بالا، ولی در ناامیدی و یاس به سر میبرند چون نعمتهایی را که دارند نمیبینند و در زندان تنهایی خود به سر میبرند.
مثالی بزنم، قبل از کنگره، اعتیاد من را در ناامیدی و بیتحرکی کامل فروبرده بود و تبدیل به انسانی شده بودم که فقط زنده بود و نفس میکشید ولی زندگی نمیکرد، ولی بعد از ورود به کنگره و آموزشهای نابش همان اعتیاد برایم پلهٔ پرتابی شد برای تربیت و تزکیه نفس خودم، چون دیدگاه و شناختم نسبت به اعتیاد تغییر کرد.
گاهی پس از اینکه ناامیدی به اوج خود میرسد و فکر میکنیم دیگر از دست خدا هم کاری برنمیآید؛ معجزه رخ میدهد! آیا چنین تجربهای داشتهاید؟ در صورت امکان برای ما تعریف کنید؟
بله تجربههای فراوانی دارم که یک نمونهاش را خدمتتان عرض میکنم. در اواخر اسفند ۹۰ و تقریباً دو روز به عید نوروز ۹۱ مانده بود، مسافرم را به کلینیک، برای متادون درمانی بردم، البته بعد از امتحان انواع و اقسام ترکها و تخریبهای فراوانش! مصرف شربت متادون آغاز شد و تعطیلات عید هم شروع شد. دو سه روزی گذشته بود که یک شب دیدم مسافرم خِر خِر میکند؛ مثل آدمهایی که در حال جان دادن هستند و بهکندی نفس میکشد و حالت خیلی وحشتناکی دارد. سریع به دکتر کلینیک زنگ زدم و حالتهایش را گفتم. ایشان گفتند که احتمالاً شربت را بیش از اندازه مصرف کرده و من الان در مسافرت هستم و نمیتوانم کاری برایتان بکنم، شما بهتر است امشب را نخوابید و بالای سرش بنشینید. اگر دیدید بدتر شد و تنفسش قطع و وصل شد و یا تب کرد بدانید که به مغزش آسیبرسیده و سریع او را به بیمارستان ببرید تا معدهاش را شستشو دهند ولی اگر در همین حال بود مشکلی پیش نمیآید. نگران نباشید ولی دیگر برای متادون درمانی اقدام نکنید بگذارید همان موادش را بکشد چون خطرش کمتر است!
در کل آب پاکی را روی دستمان ریخت که او دیگر تا آخر عمر معتاد خواهد ماند و اقدامی نکنید. این اولینبار نبود که این جمله ناامیدکننده را میشنیدم، یکی از بدترین شبهای زندگیام بود، هم ناامیدتر و بریدهتر از قبل و هم بسیار نگران که اتفاقی برایش نیفتد، تنها امیدم به معجزه خداوند بود! شروع کردم در دل شب با خداوند و اهلبیت درد دل کردن و رازونیاز کردن، مخصوصاً حضرت فاطمه سلامالله را بسیار صدا زدم و از ایشان طلب شفاعت کردم؛ به حق فرزندانشان قسمشان دادم. چون دیگر راهی نمانده بود که ما نرفته باشیم ولی هر دفعه به در بسته میخوردیم و تخریب بیشتر از قبل میشد. در همان حال و هوای تضرع بودم که یک الهامی به من شد و با خود گفتم اصلاً متادون چیست و عملکردش چیست؟ و چرا مسافرم به این حال بد افتاده؟ دقیقاً ساعت ۳ شب بود که کامپیوتر را روشن کردم و متادون را سرچ کردم. اولین تیتر صفحهای که برایم باز شد این بود؛ نظر مهندس حسین دژاکام راجع به متادون و عوارض آن با خود گفتم مهندسی چه ربطی به متادون دارد؟ کنجکاو شدم! سرچ کردم؛ مهندس حسین دژاکام، اول صفحه اینگونه نوشته بود؛ کنگره ۶۰ و حسین دژاکام
صفحه را باز و شروع به مطالعه کردم؛ باورتان نمیشود اما حال مسافرم فراموشم شد. آنقدر غرق مطالب این صفحه شده بودم و مطالب و دلنوشتهها را با اشتیاق میخواندم و گریه میکردم که همه چیز را فراموش کردم. با ذوق به خودم میگفتم که مگر میشود؟ همه میگویند نمیشود اما در اینجا چه میگویند؟ متوجه گذر زمان نشده بودم یکدفعه صدای اذان صبح بلند شد. یک نور امیدی در دلم روشن شده بود؛ حسم قابل وصف نبود و نیست، خدای من همه مسافرم را جواب کردهاند که تا آخر عمر محکوم به مصرف هست اما اینجا میگوید؛ درمان، تعادل، حال خوش، امیدواری و ...
سریع آدرس این مکان مقدس را یادداشت کردم و کل تعطیلات من، به مطالعه مطالب سایت کنگره ۶۰ گذشت و هر روز امیدوارتر از دیروز میشدم و در نهایت اولین روز بعد از تعطیلات عید به شعبه شادآباد مراجعه کردیم، و خدا را شکر الان هم در خدمت شما هستم. این یکی از هزاران معجزهای بود که از طرف خداوند و با شفاعت اهلبیت برایم اتفاق افتاد.
تأثیرگذارترین آموزش، مؤثرترین خدمت و مهمترین کاری که روزانه انجام میدهید تا با وجود همهٔ مسائل، امید را در وجودتان زنده نگه دارید چه هستند؟
برای آموزش خود را موظف کردهام هر روز یک سی دی را حتماً گوش کنم، و ساعتی را برای نوشتن سی دی و مطالب کنگره اختصاص دادهام، و گاهی اوقات گوشکردن سخنان بزرگان. برای خدمت، اگر منظور خدمت در خانه است که همسر بنده بهخاطر بیماری که دارند، تا حدودی نیاز به پرستاری و مراقبت دارند، و انگیزه مضاعفی برای حرکت مستمر من هستند چون یکی از رسالتهایم را بودن در کنار ایشان میدانم و اینکه همراه و یاور مسافرم و دخترم باشم. ولی اگر منظور خدمت در کنگره است، جایگاه خدمتی در قسمت راهنمای تازهواردین من را برای حرکت بهتر امیدوارتر کرده، و اینکه مطالب وبلاگ را مطالعه میکنم که پر از آموزشها و انرژیهای ناب است؛ و یکی از کارهایی که من را بسیار امیدوارتر کرده، عمل شکرگزاری و بخشش است، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ معنوی، در بخشش، سعی میکنم، هر روز حتی در حد یک لبخند این کار را انجام دهم و یا در حد تلفن و یک احوالپرسی از عزیزی، و انتقال حس خوب.
شما در حال حاضر در جایگاهی هستید که بهعنوان اولین نماینده کنگره ۶۰ برای مشاوره درمان اعتیاد با تازهواردین روبرو میشوید؛ چطور جرقهٔ امید را در دل این خستهدلان ناامید از رنج اعتیاد روشن میکنید؟
خب اولاً خودم سعی میکنم با ظاهری مرتب و حال خوش و حس خوب و با آمادگی در این جایگاه حاضر شوم، چون رنگ رخسار خبر از راز درون میدهد. بعد خودم را معرفی میکنم و میگویم که روزی من هم مانند شما روی همین صندلی نشستم و مشاوره شدم؛ و راجع به روش درمان کنگره با زبانی ساده و استفاده از مثالهای قابلدرک صحبت میکنم و نتایجش را که در آخر بعد از سفر چه اتفاقهای خوبی برایشان اتفاق خواهد افتاد ان شالله برایشان تصویرسازی میکنم و همسفران دیگر را نشان میدهم که همه اینهایی که الان دارید میبینید و حالشان خوب است، همگی در ابتدا حال شما را داشتند، پس شما هم اگر تلاش کنید و زمان بدهید و آموزشها را جدی بگیرید به این حال خوش خواهید رسید، ان شالله.
چه پیامی برای عزیزانی دارید که در سفر اول هستند و به علت شرایط فعلی خیلی نمیتوانند در شعبه حضور داشته باشند و از انرژیها و آموزشهای حضوری برخوردار نیستند؟
گر خداوند ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری،
خب شاید به دلایلی که ما حکمتش را نمیدانیم حضور در کنگره میسر نیست، ولی خدا را شکر، در شبکه مجازی لژیونها هست، و با راهنما و دوستان ارتباط برقرار است. اپلیکیشن سیدیها هست. مطالب وبلاگ هست، حتی صحبتهای چهارشنبه آقای مهندس را زنده میتوانیم ببینیم که قبلاً بهخاطر محدودیت مکانی نمیشد حضور داشته باشیم.
آقای خدامی عزیز مطلبی فرمودند که یک تلنگر برای خود من بود، شاید پاسخ این سؤال شما هم باشد. ایشان فرمودند، به کسانی که در کنگره هستند و حضور دارند و سی دی گوش نمیکنند و مطالب را مطالعه نمیکنند و نمینویسند نمیتوان گفت کنگرهای، و امکان ندارد به درمان و تعادل برسند، ولی کسانی که شاید در کنگره حضور هم ندارند ولی سیدیها و مطالب کنگره را گوش میکنند، میخوانند و مینویسند و در مسیر آموزشها حرکت میکنند، کنگرهای هستند و به درمان و تعادل هم خواهند رسید.
خانم حوریه عزیز، از اینکه در کنار ما بودید و سخاوتمندانه تجربیات خود را در اختیار ما قرار دادید، بسیار سپاسگزاریم و برایتان توفیقات بیشتر را از خداوند میخواهیم.
تهیه شده در گروه مصاحبه سایت شادآباد
تنظیم و ویراستاری: همسفر لیلا
ارسال: همسفر فاطمه
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
738