سلام دوستان اکرم هستم؛ یک همسفر
دانایی سواد نیست؛ تمدن نیست؛ مانند انسان بودن به لباس پوشیدن نیست، بایستی انسانی اندیشید.
انسانی که سواد دارد قطعاً انسان دانایی نیست، دانایی از یک مثلث تشکیلشده است که اضلاع آن تفکر، تجربه، آموزش است. زمانی این اضلاع میتوانند باهم خوب رشد کنند که نیاز به اطلاعات درست و آموزش خوب است. مثل درمان اعتیاد که همه میگویند اعتیاد یک بیماری لاعلاج و مرموزی است، درصورتیکه مصرفکننده مواد مخدر با استفاده مکرر از مواد مخدر تمام سیستم بیوشیمی بدن او از حالت تعادل خارجشده است و به خاطر اطلاعات غلط در کشورهای پیشرفته دنیا اعتیاد درماننشده است، پس اطلاعات درست خیلی مهم است و بعد تفکر و تجربه ...
مرحله بعد اجرایی کردن این آموزشهاست. مثلاینکه در قرآن کریم گفتهشده که دروغ گفتن بد است همه ماهم میدانیم که بد است ولی اجرا و عملی کردن به این موضوع مهم است این عملی کردن در دانایی مؤثر قرار میگیرد...همه ما هر چیزی را از ضدش میشناسیم اگر شیرینی در مقابلش تلخی وجود نداشت ما اصلاً شیرینی را درک نمیکردیم، حال در مقابل مثلث دانایی یک مثلث قرار دارد به نام مثلث جهالت که از سه ضلع منیت، ناامیدی و ترس تشکیلشده است.
اگر بخواهیم دانایی خودمان تبدیل به دانایی مؤثر بکنیم باید از ترس، ناامیدی، منیت گذر کنیم، مثل این است که ما میدانیم که کنگره جایی است که میتوانیم به نتیجه برسیم باید آن منیت خودمان گذر کنیم و بر ترسهایمان غلبه کنیم و ناامیدی خودمان را تبدیل کنیم به امید تا به نتیجه برسیم. درست است که سواد زیاد داشتن دانایی حساب نمیشود ولی بدون تأثیر هم نیست.
انسانی که دانایی دارد در آرامش و آسایش نسبی بهتری قرار دارد یعنی با هر چیز کوچکی به هم نمیریزد، برای تبدیل دانایی به دانایی مؤثر در مسیر مستقیم قرار بگیریم و از ضدارزشها دوری کنیم و حرکت کنیم.
سلام دوستان نسیم هستم، یک همسفر:
ضمن تبریک سال نو بهتمامی عزیزان و سروران کنگره شصت، آرزوی سالی سرشار از اتفاقات خوب و هیجانانگیز، برای تمام همسفران و مسافران عزیز دارم.
اما در مورد موضوع دانایی و دانایی مؤثر؛ طبق فرمایشات جناب استاد امین، دانایی مثلثی است که از سه ضلع: تفکر، تجربه و آموزش تشکیلشده است. وقتی این سه ضلع در فردی بهموازات و مساوات یکدیگر رشد نمایند، نشاندهندهی این است که فرد در بخش دانایی، به مرحلهی خوبی رسیده است؛ اما توقف در هر یک از این اضلاع، ما را به سمت مثلثی نامتناسب سوق میدهد و این نشاندهندهی این است که دانایی ما دچار اختلال میشود. وقتی من مدام در حال کسب تجربه باشم، یعنی کمتر فکر میکنم و کمتر هم آموزش میگیرم. یا وقتی فقط به تفکر بپردازم و در کنارش تجربهاندوزی نیز کنم، فرصتی برای آموزش پذیری نخواهم داشت. پس مهمترین مسئله در این بخش، ایجاد تناسب و تعادل در اضلاع مثلث هست. اینکه وقت کافی برای آموزش دیدنمان بگذاریم و فرصت فکر کردن و تجربهاندوزی مناسب را نیز به خودمان بدهیم. اگر تماموقت و عمرمان صرف یکی از این موارد شود، قطعاً تأثیری در رشد دانایی ما نخواهد داشت؛ اما در تیتر دستور جلسه، از دانایی مؤثر همصحبت شده است. دانایی مؤثر هم دقیقاً از اضلاعی مشابه مثلث دانایی تشکیلشده است؛ اما تفاوتی فاحش و مهم دراینبین وجود دارد و آن این است که؛ در دانایی فقط شخص دارای قدرت تشخیص هست؛ اما در دانایی مؤثر، شخص علاوه بر قدرت تشخیص، از قدرت عمل هم برخوردار هست. همانطور که همهی ما میدانیم، بین سخن گفتن و عمل کردن، مهمترین پارامتر برای رسیدن به خواستهها، پارامتر عمل کردن و اجرا نمودن هست. بهطوریکه اگر قرار باشد ما در تمام طول عمرمان، فقط به سخن گفتن و نقلقول کردن سخنان پسندیدهی دیگران بپردازیم، مانند فردی میمانیم که در جای خودش، مانده است و درجا میزند و قدم از قدمی برنمیدارد. یا مصداق ضربالمثل آب در هاون کوبیدن هستیم. چگونه ممکن است که ما در آموزش پذیری و قدرت تفکر و تجربهاندوزی، تبحر داشته باشیم ولی جسارت عمل کردن و سختی کشیدن و تلاش نمودن را نداشته باشیم و آنوقت به خواستههایمان هم برسیم؟ خوبیها در جهان هستی توسط بزرگانی، کاملاً مشخص و تعریفشده میباشند. بدیها نیز بهطور کامل برای ما از کودکی تا به الآن، مرزبندی شدهاند. پس ارزش زندگی کردن برای ما زمانی مشخص میشود که ما دارای قدرت و جسارت باشیم. قدرت و جسارتی که ما را در پیشبرد اهدافمان یاری نماید و از قدم گذاشتن در مسیرهای غلط، منعمان کند. وقتی ما پسندیدگی را میدانیم، محبت کردن را میشناسیم، مهربانی را دیدهایم و تعریف زیبایی برایش داریم، وقتی برای تمام خوبیها، میتوانیم تصاویری زیبا تجسم کنیم، یعنی به قدرتی دست پیداکردهایم که همگی آنها را در ورطهی عمل قرار دهیم؛ اما تا زمانی که نتوانیم محبت را اجرا نماییم و مهربانی را معنا کنیم، هرگز هم نخواهیم توانست آن را به دیگران هم یاد دهیم و یا در حضور دیگران، نکتهی جدیدی راجع به آنها بگوییم. چون هیچوقت قدرتی نداشتیم که آنها را حتی برای خودمان عملی کنیم و یا به اجرا درآوریم. پس رابطهی مستقیمی است بین اجرا نمودن و تعریف کردن!
اینکه فکر کنیم کسب دانایی مؤثر بهآسانی است، سخت در اشتباهیم. ما تا زمانی که نتوانیم از بعضی از ضد ارزشهای مهممان دست بکشیم و غرور کاذبمان را از بین ببریم، نخواهیم توانست به قدرت اجرایی کردن و عملی کردن برسیم. در این صورت هیچگاه تصویر ذهنی مناسبی از خوبیها و زیباییهای اطرافمان نخواهیم داشت. نتیجهاش هم این میشود که دانایی مؤثری در ما رخ نخواهد داد و ما مصداق فردی میشویم که فقط بلد است خوب صحبت کند. شاید بهطور موقت برای دیگران به فردی تبدیل بشویم که زیبا سخن میگوید، اما طولی نمیکشد که دیگر صحبتهای ما تأثیری درروند زندگی دیگران نخواهد داشت. چون رفتهرفته زندگی ما به سمت و سویی میرود که فاقد لذت و ارزش هست. وقتی من در زندگیام، امید و تلاش و پشتکار و موفقیت پس از سختی کشیدن را تجربه نکنم، وقتی من یاد نگیرم که قبل از هر قدمی فکر کنم، وقتی من خود را همهچیزتمام بدانم و سعی در آموزش دیدنم نداشته باشم، قطعاً زندگی، زیباییهایش را به من نشان نمیدهد. یا بهتر است بگوییم به مرحلهای میرسیم که دیگر زیباییها و لذتهای زندگی را نمیبینیم. درنتیجه قدرت سرزنده بودن از ما گرفته میشود و یأس و بیانگیزگی جایش را میگیرد و آن موقع است که دیگر حرفها و پندها و سخنان ما به دل دیگران نمینشیند و ارزشش را در محضر دیگران از دست میدهد.
پس میتوان از این دستور جلسه اینگونه نتیجه گرفت که؛ دانا بودن و دانایی داشتن، بهمراتب بهتر از نادان و جاهل بودن است؛ اما بهتر و والاتر از آن، نیرویی است که ما را سرشار از قدرت و جسارتی کند تا بتوانیم به تکتک خواستهها و نیازها و افکارمان، جامهی عمل بپوشانیم. این موقع است که ما میتوانیم به ارزشهای زندگی وزنده بودن پی ببریم و به بودنمان در جهان هستی بهعنوان یک انسان ببالیم و احساس غرور نماییم.
ان شالله سال جدید، برای تکتک ماسالی باشد پر از عمل کردنها و اجرا نمودنهایی که لحظهلحظه ما را سرشار از لذت و شوق زندگی نماید تا بیشازپیش، روزها و شبهایمان از داناییهای مؤثر، لبریز باشد
سلام دوستان رضوان هستم، یک همسفر
دانایی، دانایی مؤثر و سواد سه مقولهی متفاوت هستند و من تا قبل از ورود به کنگره به این موضوع دقت چندانی نداشتم و فکر میکردم اگر شخصی مدارج علمی بالایی دارد حتماً دانایی بالای هم دارد؛ اما بعد از ورود به کنگره متوجه شدم که حتی شخصی میتواند دانا باشد ولی دانایی مؤثر نداشته باشد، یعنی آن اطلاعات و آگاهی را که دارد نمیتواند بهطور عملی اجرا کند، همان ضربالمثل معروف که میگوید: عالم بیعمل همان زنبور بی عسل است.
چهبسا افرادی را که تحصیلات علمی بالایی دارند پزشک، مهندس و یا در یکرشته خاصی متخصص هستند ولی در برقراری ارتباط با انسانهای اطرافشان دچار مشکل میشوند.
این نشاندهنده این است که میزان سواد تعیینکننده دانایی نیست و بهترین و بالاترین علم که جامع هست و در زندگی انسان میتواند خیلی کاربرد داشته باشد، علم درست زندگی کردن است که همهجانبه است و در تمامی سطوح زندگی اهمیت دارد؛ و همه جوانب را تحتالشعاع قرار میدهد که صدالبته این دانایی باید به دانایی مؤثر تبدیل شود و تبدیل کردن دانایی به دانایی مؤثر در پرتو تزکیه و پالایش رخ میدهد و هر چه بیشتر در صراط مستقیم باشیم و از ضد ارزشها دوریکنیم زودتر به این مرحله دست پیدا میکنیم.
در این راستا باید به فرمانبرداری برسیم تا آموزش پذیر شویم. برای رسیدن به صلح و آرامش و عملی کردن داناییها باید ذرهذره و حتی از انجام کوچکترین کارها شروع کرد، همان وادی ششم که میگوید فرمان عقل را در قالب فرمانده کامل اجرا کنیم. این پروسه مستلزم تغییر است باید تغییر کرد و این تغییرات ذرهذره رخ میدهد باید پارامتر زمان را هم در نظر گرفت و نباید انتظار داشته باشیم که یکشبه تبدیل به دانای کامل شویم.
تهیه و تنظیم:همسفر لیلا دری
همسفران نمیاندگی پروین اعتصامی اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
404