English Version
English

ما باید دلایل انجام کارها را بدانیم

ما باید دلایل انجام کارها را بدانیم

یازدهمین جلسه از دوره شانزدهم کارگاه‌های آموزشی عمومی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی؛ با استادی دیده‌بان محترم آقای علی اشکذری، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر حمیدرضا با دستور جلسه "درختکاری و تولد 14 سال رهایی کمک راهنمای محترم آقای حامد شمس" شنبه 2 اسفند ماه 1399 ساعت 16 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خیلی خوشحال هستم که امروز اینجا هستم و می‌بینم که شعبه همین‌طور با صلابت به کار خودش ادامه می‌دهد. دستور جلسه‌ی امروز دو قسمت دارد، قسمت اول درختکاری و قسمت دوم چهاردهمین سال رهایی آقای حامد شمس.

اصولاً ما در کارهایی موفق خواهیم بود و ادامه‌دار خواهد بود که فرآیند آن کار را بفهمیم. ما خیلی از کارها را بدون آنکه در موردش بدانیم انجام می‌دهیم، چون فرآیند آن برای ما مشخص نیست. بنابراین آن چیزی که باعث می‌شود ما بتوانیم آن کار را انجام بدهیم، فرایندی است که برای خودمان در آن کار در نظر می‌گیریم.

به‌طورکلی برای هر کاری یک موضوع، خودِ کار است و دوم دلیل انجام کار. وقتی کاری را نمی‌توانیم انجام بدهیم مطمئن باشید دلیل انجام آن را نفهمیده‌ایم، همین‌طور هر کاری که نباید انجام دهیم ولی انجام می‌دهیم. دلیل، یک نیروی بسیار قوی است برای انجام دادن یا ندادن یک کار. اگر بخواهیم کاری را به‌زور انجام دهیم یا ندهیم هیچ فایده‌ای ندارد، بلکه باید روی فرایند کار تفکر کنیم که برای خودمان دلیل داشته باشیم. این دلیل است که باعث می‌شود کاری را انجام بدهیم یا ندهیم.

این باعث می‌شود انرژی پتانسیل در ما ذخیره شود و ما بتوانیم آن را به انرژی جنبشی تبدیل کنیم و کار را انجام دهیم؛ ولی اگر دلیل کاری را ندانیم، انرژی پتانسیل برای انجام آن نخواهیم داشت. هم انجام دادن کار و هم انجام ندادن کار، انرژی می‌خواهد. برای انجام کارها باید به فرایند آن فکر کنیم یعنی آن را در عقلمان پردازش کنیم. شما هر کاری را که پردازش کنید، موتور عقل روشن می‌شود. در موضوع درختکاری هم باید موضوع را در عقلمان پردازش کنیم، ببینیم وقتی یک درخت کاشته می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ و یا وقتی درختی از بین می‌رود چه اتفاقی می‌افتد؟

اگر ما مقدار اکسیژنی که در طول عمرمان به آن نیاز داریم را بدانیم، متوجه می‌شویم که ما به‌اندازه چند درخت اکسیژن مصرف می‌کنیم. بنابراین اگر ما این فرآیند را بدانیم، دیگر دست خودمان نیست و خودبه‌خود درخت خواهیم کاشت. عقل یک موضوع را در آینده پردازش می‌کند و آینده را می‌بیند، که اگر حالا یک درخت بکارید در آینده چه اتفاقی می‌افتد و نتیجه آن، چه خواهد بود. در واقع فرآیند آن را در آینده بررسی  می‌کنید. در قوانین، برای قطع درخت، جریمه در نظر گرفته‌شده است ولی برای کاشت درخت هیچ تشویقی در نظر نگرفته‌اند و تنها جایی که این کار اهمیت دارد و آن را تشویق می‌کند کنگره است. در کنگره 60 فرهنگ تشکر کردن، قدردانی کردن و درخت‌کاری و بسیاری فرهنگ‌های مهم و باارزش از این دست وجود دارد.

قسمت دوم دستور جلسه:

حامد همیشه به من می‌گفت که دارم دیوانه می‌شوم ولی من کتباً برایش نوشتم که تو دیوانه نمی‌شوی؛ چون او واقعاً دیوانه بود. حامد قبل از ورودش به کنگره اقدام به خودکشی کرده بود. من همه این‌ها را گفتم که هنر کنگره و معجزه آن را بیان کنم؛ که کنگره انسان‌ها را از کجا تا به کجا تغییر می‌دهد. درهرصورت گذشته خیلی مهم نیست، آنچه در حال حاضر هستیم مهم است ولی گاهی اوقات یادآوری گذشته بد نیست که کجا بودیم و به کجا رسیدیم.

مشارکت کنندگان و اعلام سفر:

پیام پذیرش رهجو:

گل رهایی:

اهدای تقدیر نامه به اعضای لژیون سردار و دنورهای نمایندگی حسنانی توسط دیده بان محترم آقای اشکذری:

تولد 14 سال رهایی راهنمای محترم آقای حامد شمس

اعلام سفر:

انتی ایکس انواع قرص، رهایی چهارده سال نام راهنما آقای علی اشکذری

آرزو:

آرزویم برای خودم و تک‌تک شما عزیزان است. امیدوارم جریان عادی زندگی طوری رقم نخورد که باعث شود ما از مسیر کنگره دور شویم و همیشه نعمت خدمت به انسان‌ها در زندگی ما باشد.

صحبت های راهنمای محترم آقای حامد:

خدا را شکر می‌کنم که این روز را می‌بینم. از همه دوستانی که می‌دانم از راه دور تشریف آوردند تشکر می‌کنم. شاید به خیلی‌ها مشارکت نرسید ولی حس بالاتر از کلام است و حس شما قطعاً به من انتقال پیدا کرده و از همه شما ممنونم.

امروز فهمیدم که خیلی انسان ثروتمندی هستم. صحبت‌هایی که دوستان کردند و حس قشنگتان و همین‌طور دیدن این روز، قطعاً ثروت خیلی زیادی است. 14 سال گذشت. امروز یاد سال 84 افتادم که چطور مادرم با ترفند و قول و وعده و وعید من را به کنگره آورد؛ چون دوست نداشتم بیایم. اینکه چه طوری وارد کنگره شدم و چه طور این سالها گذشت؛ قبل از کنگره انسان تنهایی بودم. خدا را شکر می‌کنم که در این سالها هیچ‌وقت تنها نبودم؛ از وقتی‌که وارد کنگره شدم، جدای از اینکه خداوند را در کنار خودم احساس کردم، راهنمایم را در کنار خودم دیدم و هیچ‌وقت تنها نبودم. حتی در لحظاتی که هیچ‌کس نمی‌توانست من را آرام کند و تصمیم به انجام دادن کارهای خطرناک می‌گرفتم، یاد علی آقا باعث می‌شد که آن کار را انجام ندهم و به خودم آسیب نزنم.

من وارد کنگره شدم که یک خواب راحت پیدا کنم و قرص را کنار بگذارم؛ ولی امروز که نگاه می‌کنم می‌بینم مرگ را طور دیگری می‌بینم. تولد را طور دیگری می‌بینم. بخشش را طور دیگری می‌بینم. تغذیه و لباس پوشیدن طور دیگری شده است و آدم‌ها طور دیگری شده‌اند. جهان تاریکی، درِ باغِ سبز است. انسان فکر می‌کند خیلی خوب است. ولی وقتی وارد آن می‌شوی می‌بینی استخوان آدم را هم خورد می‌کند؛ ولی کنگره برعکس است. وقتی وارد می‌شوید فکر می‌کنید خیلی راه سختی است؛ ولی این ظاهرش است. در ادامه می‌بینید زندگی و نگاه شما را به زندگی تغییر می‌دهد و همه‌چیز برای شما طور دیگری می‌شود و دقیقاً برعکس جهان تاریکی است.

خدا را شکر، من وقتی کنگره را نگاه می‌کنم می‌بینم جوانمردی هست، معرفت هست، بخشش هست، درمان هست، دوست داشتن هست، حس خوب هست؛ دوروبرم را نگاه می‌کنم و انسان‌هایی را می‌بینم که از لحظات و زمان زندگی خودشان می‌گذرند برای اینکه دیگران را خوشحال کنند. از پولی که برای خودشان و خانواده‌شان است می‌گذرند تا دیگران به آرامش برسند و بودن در کنگره، اثر داشتن و خدمت کردن در کنگره 60 واقعاً یک نعمت بزرگ است.

از علی آقا واقعاً ممنونم و دستشان را می‌بوسم. خیلی مواقع شاید ایشان را اذیت کردم ولی خودم متوجه نبودم. به قول آقا فرهاد من هم هر روزی که می‌گذرد می‌بینم ایشان را بیشتر دوست دارم. حامدی که امروز شما در موردش صحبت کردید و گفتید بامحبت است، یک زمانی بود که نمی‌توانست محبت خودش را به دیگران نشان بدهد و درون خودش را نمی‌توانست بیان کند؛ ولی خدا را شکر می‌کنم که حالا انسان‌ها را دوست دارم. تقریباً می‌توانم بگویم که خیلی سخت می‌توانم بدی کسی را ببینم و این را سپاسگزار آقای مهندس و کنگره و علی آقا و همه شما هستم که این لحظات و حس خوب را برای من فراهم کردید.

وقتی‌که در زندگی‌ام نگاه می‌کنم، اگر بخواهم به چیزی افتخار کنم، فقط آن لحظاتی است که خداوند این اجازه را به من می‌دهد که بتوانم به انسان‌ها کمک کنم؛ حتی اگر خیلی کوچک باشد. خیلی خوشحالم که خداوند این اجازه را به من داده که در کنگره باشم و بتوانم لحظات تاریک گذشته را جبران کنم.

از مادر عزیزم سپاسگزارم. همسفر همیشگی من که خیلی انسان بزرگی است. خیلی صبور و بخشنده است و خیلی مهربان است. جزء خدمتگزاران قدیمی کنگره 60 هستند ولی ادعایی ندارند. خیلی از مادرم ممنونم. خیلی برای من زحمت کشید در تمام مراحل زندگی‌ام، چه ازلحاظ مادی چه ازلحاظ معنوی. از پدرم خیلی ممنونم، ایشان هم خیلی برای من زحمت کشیدند. از برادرم یحیی خیلی ممنونم. به دلیل یک مشکل کاری در شهرستان، جای او و خانواده عزیزش خالی است. و همین‌طور از همه شما سپاسگزارم. خداوند انشالله آقای مهندس و بزرگانی مثل علی آقا را برای ما حفظ کند تا بتوانیم زیر سایه این عزیزان خدمت کنیم و در زندگی انسان‌های دیگر اثرگذار باشیم.

صحبت های خانم مهنوش، همسفر حامد:

شهر به‌یک‌باره دچار طغیان می‌گردد اما نسیم آرام الله پس از چندی در تمامی آبادی‌ها حاکم می‌شود و عظمت و سلامتی بازمی‌آید. دوستان دایره‌وار دست بر دف به سماء مشغول‌اند و نیایش حق‌تعالی را می‌نمایند. می‌دانید که چه می‌گویم، می‌رسند آنانی که مشتاق رسیدن و تشنه سیراب شدن هستند و آنانی که از سکون به درنمی‌آیند هرگز نخواهند رسید.

سلام دوستان مهنوش هستم همسفر حامد و یحیی.

عزیزان تا حدی از گذشته گفتند و بار من سبک شد، فقط کوتاه بگویم که من مدیر یک دبیرستان دخترانه بودم؛ در نوجوانیِ حامد، بچه‌های همکاران من در المپیادهای فیزیک و شیمی شرکت می‌کردند و وقتی همکارانم در زنگ‌های تفریح می‌نشستند و در مورد فرزندانشان باهم صحبت می‌کردند، دل من غم‌خانه مرگ بود. تمام وجودم بوی مرگ می‌داد ولی خدمت می‌کردم به اجتماعم، به کشورم. یک فرزندم مصرف‌کننده شیشه بود و حامد که اصلاً نمی‌توانست از چاقو جدا بشود، خدا خیلی به ما رحم کرد. امروز واقعاً روز معجزه است. به نظر من، بزرگ‌ترین معجزه زندگی علی آقا، 14 سال رهایی حامد است.

یکی از زیباترین شگردهای علی آقا که توانست حامد را درمان کند این بود که به حامد فهماند که حامد بیمار است، و حامد وقتی این را متوجه شد، کاری نبود که برای رهایی‌اش نکرد. جارو کرد، چای داد، کنگره رو تمیز کرد، دبیر شد، نگهبان شد، لژیون نشست. ریکِرو (اصطلاحی در تیر و کمان) دستش دادند، کشید و تیر زد، کامپوند (اصطلاحی در تیر و کمان)  دستش دادند، کشید تیر زد. تو مسابقات شرکت کرد و مقام آورد. حرف‌های علی آقا برایش حجت بود، در سفر اول هم ناامیدی داشت و هم ترس داشت ولی استخر می‌رفت، صبح زود بیدار می‌شد و خیلی برای رهایی خودش زحمت کشید.

ما خیلی باهم حرکت کردیم و خیلی باهم خاطره داریم. لحظه‌ای نبود که در کنگره بیکار باشیم. من با نوشتارهای کنگره 60 زندگی می‌کردم و نوشتارهای کنگره در خون من است. واقعاً دست علی آقا را می‌بوسم. به ایشان تبریک میگویم و به این‌که هستند، افتخار می‌کنم. خیلی برای خانواده ما زحمت کشید. دست آقای مهندس رو می‌بوسم و خانواده محترمشان رو و از همه عزیزان هم تشکر می‌کنم و خیلی خوشحالم که در کنگره هستم.

خدمتگزاران:

لژیون‌ها:

نگارش: مسافر عقیل لژیون 12 و مسافر حامد لژیون 2
عکاس: مسافر امیر لژیون 3 و مسافر محمد لژیون 12
تهیه و تنظیم: مسافر حسین لژیون 16 و مسافر محسن لژیون 12

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .