English Version
English

رها شدم و خماری نداشتم

رها شدم و خماری نداشتم

جلسه چهارم از دوره پانزدهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی ویژه مسافران کنگره 60؛ نمایندگی اروند آبادان با دستور جلسه «  وادی پنجم و تاثیر آن روی من » با استادی مسافر حامد ، نگهبانی مسافر سینا و دبیری مسافر بهرام یکشنبه21 دی ماه 1399 ساعت 16 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد : 

خوشحالم بعد از گذشت یک سال و چند ماه دوباره فرصت این را پیدا کردم در این جایگاه خدمت کنم.از نگهبان جلسه آقا سینا ودبیرمحترم تشکر می‌کنم که اجازه این خدمت را به من دادندخیلی خوشحالم وحس خوبی دارم معمولاً موقع مشارکت همه این را تجربه کرده‌ایم یک حالت مثل استرس و نگرانی به سراغ آدم می‌آید وقتی شروع به مشارکت می‌کنیم  کم‌کم برطرف می‌شود ولی خب حس قشنگی است ماهم مستثنا نیستیم از این حالت که البته استرس نیست یک حالت دلهره است که من معمولاً این‌طور بودم که نکند مشارکت کنم و خراب شود ولی همیشه آقای بیات می‌گفتند که یک‌چیزی که از آن ترس دارید یا با آن مواجه شوید یا کلاً رهایش کنید و ما هرزمان که با آن مواجه می‌شدیم می‌دیدیم که چیز سختی نیست و از پس آن برمی‌آمدیم.

در مورد دستور جلسه "وادی پنجم وتاثیر آن بر روی من" همیشه در کنگره من وادی‌ها را این‌طوری برداشت می‌کردم مثلاً وادی پنجم وتاثیر آن روی من، اگر در کنگره مسئله‌ای بازگو می‌شود چه در متون چه در سی‌دی‌ها برگرفته از دانش آقای مهندس است ولی خب یکسری کلمات و جملات کلیدی هست که ما از استاد راهنماهای خود یا هم لژیونی‌ها و یا دوستان در کنگره در ذهن ما حک‌شده و من همیشه یادم می‌آید آقای محسن بیات می‌گفتند چون زمانی که من آمده بودم آقا محسن تازه به رهایی رسیده بودند و شعبه خلوت بود اکثر اوقات استاد جلسه بودند و همیشه این را تکرار می‌کردند که وادی‌ها چراغ راه ما هستند یعنی کسی بتواند این چهارده وادی را یاد بگیرد و اجرا کند در زندگی مشکلی برایش به وجود نمی‌آید. در مورد وادی یکم تا چهارم اگر بخواهم کوتاه صحبت کنم در وادی اول که آموزش می‌دهد به من که با تفکر می‌توانم یک ساختار خوب را به وجود بیاورم یعنی اولین چیزی که به من یاد می‌دهد تفکر است در وادی دوم می‌گوید هیچ موجودی جهت بیهودگی نیست من که از صبح تا شب با خودم فکر می‌کردم که من به چه دردی می‌خورم و کافی بود یک نفر به من بگوید تو آدم بی‌لیاقتی هستی و مدام این جمله ملکه ذهن من می‌شد که من به چه دردی می‌خورم یا وادی سوم می‌گوید هیچ موجودی به میزان خود به خویشتن خویش فکر نمی‌کند من همیشه انتظار داشتم دیگران برای من کاری کنند و از این‌وآن تقاضای کمک می‌کردم و در وادی چهارم که می‌گوید مسئولیت کار خودتان را باید به عهده بگیرید یادم است من هرزمانی که حالم بد می‌شد می‌گفتم خدایا خودت یک کاری کن من این مواد را بگذارم کنار من دیگر هیچ کار بدی انجام نمی‌دهم توبه می‌کنم و یک مقدار حال بد از من دور می‌شد و سرحال می‌شدم یادم می‌رفت و همیشه انتظار داشتم دیگران کمکم کنند. ولی زمانی که وارد کنگره شدم در این چهار وادی اول به من می‌گوید تفکر کن برای چه آمده‌ای خودت باید به فکر خودت باشی سلب مسئولیت کنی از خداوند و مسئولیت را خودت بپذیری صحبت‌های آقای مهندس را گوش می‌دادم.

 

ولی زمانی که وارد کنگره شدم در این چهار وادی اول به من می‌گوید تفکر کن برای چه آمده‌ای خودت باید به فکر خودت باشی سلب مسئولیت کنی از خداوند و مسئولیت را خودت بپذیری صحبت‌های آقای مهندس را گوش می‌دادم می‌گفتند ما در حال حاضر در سه جهان زندگی می‌کنیم یکی این جهانی که واقعیت است و به‌صورت فیزیکی در آن حضور داریم یکی جهان خواب است که با پنج حواس در آن هستیم چون یک‌چیز واقعی است بعضی وقت‌ها یک خوابی می‌بینیم و یادمان می‌ماند یک مقدار هم یادمان نمی‌ماند و ما در کنگره به این مسئله اعتقادداریم که جهان ذهن هم وجود دارد که جهان ذهن یکی از قوی‌ترین جهان ها است چون من در یک ‌لحظه می‌توانم در ذهن خودم پرواز کنم و برعکس می‌توانم بدترین تصورات را برای خودم بسازم یعنی وادی یک تا چهار درواقع در جهان ذهن ماست که من باید تفکر کنم و یک تصمیمی بگیرم و وادی پنجم از جهان ذهن انتقال بدهم به جهان عملیاتی یعنی چیزهایی که تاالان آموزش‌دیده‌ام و یاد گرفتم را باید اجرا کنم در وادی پنجم می‌گوید در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست بلکه توأم با رفتن و رسیدن، یک‌زمانی هست یک مسیری را من می‌خواهم بروم شروع می‌کنم به حرکت ولی به مقصد نمی‌رسم وارد کنگره می‌شوم، وارد سفر می‌شوم

ودرکنگره حرکت می‌کنم ولی به آن مقصد که رهایی و حال خوب است نمی‌رسم. توأم با رسیدن است باید یاد بگیرم در چهار وادی آموزش گرفته‌ام در وادی پنجم باید اجرا کنم هفته قبل در لژیون مشارکت کردم دوست داشتم امروز هم مشارکت کنم چون بی‌ربط نیست کنگره می‌آمدم زود هم می‌آمدم دارو هم استفاده می‌کردم و با دوستان گذشته هم ارتباط زیادی نداشتم سی دی هم می‌خریدم ولی حالم خوب نبود همیشه به راهنما می‌گفتم آقای بیات من هفته‌ای دو جلسه به کنگره می‌آیم آن زمان هفته‌ای دو جلسه برگزار می‌شد سی دی هم می‌خرم دارو هم استفاده می‌کنم چرا حال من خوب نیست راهنما می‌دانست که من خواب درست نیست سی‌دی‌ها را نمی‌نویسم من ۷صبح بیدار می‌شدم دارو می‌خوردم دوباره می‌خوابیدم و ۲ظهر برای دارو بعدی بیدار می‌شدم وعده دارو را می‌خوردم و یک نهاری هم می‌خوردم و بیرون می‌رفتم و هیچ‌چیز من مثل کنگره نبود هیچ‌چیز من مثل آموزش‌های وادی‌ها نبود برای همین همیشه می‌گفتم آقای بیات حالم بد است می‌دانستم اگر زود بخوابم حالم خوب می‌شود می‌دانستم اگر سی دی بنویسم حالم خوب می‌شود می‌دانستم اگر حرف راهنما را گوش بدهم حالم خوب می‌شود ولی فقط می‌دانستم هیچ‌وقت عمل نمی‌کردم از زمانی شروع کردم به عمل کردن رفته‌رفته حالم خوب شد باورم نمی‌شد یک روزی برسد من قطع مصرف کنم و خمار نباشم من  زمانی که رفتم تهران و رهایی گرفتم فردایش منتظر بودم خمار شوم ولی دیدم نه از روز قبل هم حالم بهتر است روز بعد هفته بعد ماه بعدش بهتر بود و متوجه شدم آن نشئگی که با کلی مواد دنبالش بودم آلان دهانم خشک خشک شده حالم خوب خوب است با یک کار درست و پسندیده به آن می‌رسم .‌

زمانی یادم است به دوستانم مواد می‌دادم که به من احترام بگذارند اینجا می‌آیم و راجع به وادی چهاردهم صحبت است دیگر عشق و محبت است اصلاً خصلت من این بود که به یکسری آدم‌های خاص را دوست داشتم با آن‌ها خیلی گرم می‌گرفتم ولی وقتی شروع کردم یاد گرفتم و فهمیدم که این محبت خاص باید تبدیل شود به محبت عام  یعنی من اگر بخواهم فقط یک نفر را دوست داشته باشم نمی‌شود باید همه را دوست داشته باشم این محبت به من برمی‌گردد من اگر به همه احترام بگذارم این احترام به من برمی‌گردد چیزی که با باج دادن دنبالش بودم اینجا یک‌چیز غیر فیزیکی می‌دادم یک‌چیز غیر فیزیکی خیلی خوب دریافت می‌کردم این‌ها را در کنگره یاد گرفتم برای همین است وقتی از آموزش‌ها دور می‌شوم قبلاً می‌گفتند وقتی کسی از کنگره می‌رود حالش بد می‌شود من فکر می‌کردم کسی که از کنگره فاصله می‌گیرد خمار می‌شود بدحال می‌شود نه این‌طور نیست من آلان روش درست زندگی کردن را یاد گرفتم من آلان دارم آموزش می‌گیرم حالا یک دفعه از این آموزش‌ها دور شوم چه اتفاقی می‌افتد در زندگی مشکلی اگر برای من به وجود آید نمی‌توانم حلش کنم این‌یکی از معایب فاصله گرفتن از کنگره است من همیشه می‌گفتم خدایا پول می‌خواهم، ثروت می‌خواهم ،ماشین و خانه می‌خواهم ولی آلان همیشه میگویم خدایا اول در صراط مستقیم باشم دوم هیچ‌وقت ارتباطم با کنگره قطع نشود پول مهم است ماشین مهم است ثروت مهم است ولی اگر من بتوانم درون خودم را آباد کنم بعد می‌توانم بیرون خودم را آباد کنم اگر درون من مشکل داشته باشد پول هم داشته باشم به هیچ درد من نمی‌خورد ثروت هم داشته باشم بدرد من نمی‌خورد این آموزش‌ها را در کنگره یاد گرفتم یک جمله معروفی در کنگره هست که شاید شنیده باشید ما به بهانه درمان اعتیاد وارد کنگره میشویم درمان اعتیاد را که انجام می‌دهیم این بخش کوچکی است درنهایت روش درست زندگی کردن را آموزش می‌گیریم که این را با هیچ مبلغ مالی بیرون از کنگره نمی‌توانیم دریافت کنیم ولی اینجا به‌صورت رایگان در اختیارداریم همراه باهم لژیونی‌ها وهم قطارهایی که حسشان خوب است و این حس را به همدیگر منتقل می‌کنند و به هدفی که می‌خواهند می‌رسند .

 

در ادامه جلسه هماهنگی بین کمک راهنمایان برگزار گردید .

 

 

 

عکاس و تایپ : مسافر سعید 

تنظیم و ویرایش : مسافر عبدالله 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .