English Version
English

از زاویه اصلاح نگاه کنیم

از زاویه اصلاح نگاه کنیم

به قول لوئی پاستور؛ دانشمند بزرگ (که آقای مهندس هم در صحبت‌هایشان از ایشان یاد می‌کنند) همین‌که شما میکروب را شناختید، نصف موضوع حل است. اینکه شما می‌دانید منیت دارید، حسادت دارید، نصف موضوع است، نصف موضوع حل می‌شود.  

مرحله بعدی چیست؟ مرحله آزمون است. وقتی شناختی، به‌طور مثال می‌گویی من گره قدرت دارم، می‌روم سی دی گره قدرت کار می‌کنم، گره مسئولیت کار می‌کنم و شناخت خودم را نسبت به موضوع بالا می‌برم...

درادامه خواهیم خواند...

با توجه به آموزش‌های شما در سی دی خدمت و جایگاه و تغییر جایگاه، چه زمانی خدمت یک فرد تبدیل به خیانت می‌شود؟

این مسئله دقیقاً در آغاز نامه آقای دهقانی هست و مفصّل در مورد آن صحبت شده، که چه موقع این اتفاق می‌افتد، اما یک‌چیزهایی پایه‌ای است، اگر به‌عنوان‌مثال، من فکر کنم کاری که دارم انجام می‌دهم دارم لطف می‌کنم یا اگر من نباشم آن سیستم درست‌کار نمی‌کند، اگر با خود چنین فکری کنم که برای سیستم کار خیلی بزرگی انجام می‌دهم و سیستم و آدم‌ها باید از من قدردان باشند، این طرز فکر می‌تواند سرآغازی باشد برای اینکه این اتفاق بیفتد و کم‌کم چگونه می‌شود؟ ببینید زمانی که ما مشغول خدمت هستیم، خدمت در چهارچوب یکسری از آداب و قوانین است، آنجا معنی پیدا می‌کند که من وقتی کنگره می‌آیم، وقت می‌گذارم، مثلاً توی سایت در حال خدمت هستم یا وبلاگ لژیون می‌نویسم یا مرزبان هستم یا کمک راهنما هستم، یکسری اصول و حرمت‌هایی هست که من می‌توانم در آن چهارچوب و اصول و حرمت‌ها انجام بدهم؛ حالا دست من هم باز است، یعنی خیلی زمین‌بازی دارم، به‌عنوان‌مثال، یک کمک راهنما خیلی زمین‌بازی دارد که بخواهد کار کند، سی‌دی‌های زیادی را کار کند، چطور بگوید، توی آن زمین‌بازی وسیع من می‌توانم خدمت خودم را انجام بدهم، ولی نباید از آن چهارچوب خارج شوم، مثلاً راهنما برود یک کتابی را از جایی پیدا کند و در لژیون کار کند، اینجا من از آن چهارچوب خارج شدم و درواقع ازاینجا کار من شروع می‌کند به خیانت، پس چگونه این تبدیل خدمت به خیانت اتفاق می‌افتد؟ این است که درواقع من به دلیل تفکرات و باورهای غلط و اشتباهی که نسبت به خودم دارم، حالا منیت دارم یا هر چیز دیگر، خودم را بالاتر از آن جایگاه می‌بینم و خودم را صاحب حق می‌دانم و آنجا هست که من به خودم اجازه می‌دهم که از قانون فراتر بروم و خودم را بالاتر از قانون می‌دانم و وقتی‌که خودم را بالاتر از قانون قراردادم دیگر به آن چهارچوب بسنده نمی‌کنم، می‌گویم من این‌گونه تشخیص می‌دهم، من این‌گونه صلاح می‌دانم، به نظر من این برای یک رهجو بهتر است. یک‌باره هم اتفاق نمی‌افتد، اول یک‌کمی از آن چهارچوب خارج می‌شود، سر یک‌کمی بیشتر و یک‌کمی بیشتر و یک‌مرتبه می‌بینم یک سال گذشت و من با آن چهارچوب و قوانین کیلومترها فاصله گرفتم و وقتی خارج از آن چهارچوب قرار بگیرم، مثلاً یکسری قوانین را در لژیون درس بدهم که جزء متون آموزشی کنگره نیست یا از خودم یک‌چیزهایی را در لژیون درس بدهم، آنجاست که عمل من از چهارچوب خارج‌شده و خدمت من تبدیل به خیانت شد، حالا این می‌تواند در لژیون باشد، می‌تواند در قسمت مرزبانی باشد که من به سلیقه‌ی خودم رفتار کنم، حالا چه با اعضاء و چه با گروه خدمتی خود.


پس تا زمانی که فرمان‌برداری در خدمت باشد این تبدیلات اتفاق نمی‌افتد؟ درست است؟


استاد امین: فرمان‌برداری باشد و درعین‌حال به آن اصول و حرمت‌ها پایبند باشد.
 

و در ادامه بفرمایید که چه زمانی عمل ما عمل به‌ظاهر نیک می‌شود؟
عمل به‌ظاهر نیک یعنی عملی که ظاهرش درست است ولی باطنش مسئله دارد یعنی من آنجایی که رهجو اشتباه می‌کند و راهنمای او می‌خواهد به او محبت کند، جایی که باید تنبیه کند به او ضربه و فرصت می‌دهد درواقع آنجا، جای تنبیه است ولی به او فرجه می‌دهد، خب همه خوشحال هستند، هم راهنما و هم رهجو، ولی درواقع این فرصت که راهنما به رهجو می‌دهد، رهجو را خراب می‌کند یا از مسیر خودش خارج می‌شود، پس جاهایی هست که من عملی دارم که ظاهرش خیلی خوشایند است، ظاهرش خیلی زیبا است و همه راضی هستند و کسی ناراحت نمی‌شود و نیّتمان هم خوب هست و فکر می‌کنیم می‌خواهیم اصلاح کنیم ولی درواقع عمل سالم نیست به دلیل اینکه با شرایط و وضعیت آن رهجو یا کار همخوانی ندارند.

 

به‌عنوان استاد جهان‌بینی بفرمایید یک راهنما چگونه پذیرش رهجو را در آموزش‌های جهان‌بینی بالا ببرد؟


باید ایجاد علاقه کنیم، وقتی مطالب درست هستند، کار ما خیلی راحت می‌شود اما بازهم وقتی مطالب درست باشد یک‌چیزی مهم است و آن ترتیب یاددادن است. ببینید مطالب علمی درست یا مطالب غیرعلمی یا غلط یا به‌ظاهر علمی غلط، به‌عنوان‌مثال؛ URD یا UROD، یک مطلب غیرعلمی است اما روش DST یک روش علمی است، زیرا برای ما کاملاً مشخص شد و پروتکل آن کاملاً مشخص است و جواب می‌دهد. حالا ما یکسری مطالب علمی داریم، اما چگونه بگوییم؟ یک مقدمه‌ای دارد، یک ابتدایی دارد، یک انتهایی دارد. یک دانش از یکجا شروع می‌شود و مقدمه‌اش است و کم‌کم جلوتر می‌رود و مسائل پیشرفته‌تر می‌شود و... . اگر مطلبی را برای رهجو از پایه شروع نکنیم و از ب بسم‌الله شروع نکنیم و از وسط مطلب بگوییم، همان مطلبی که خیلی خوب و علمی است هم تبدیل به یک موضوع خیلی سخت و زجرآور می‌شود، بنابراین ما باید از ابتدای الفبا را به رهجو آموزش بدهیم، وقتی تازه‌وارد، وارد لژیون می‌شود درست است که سی‌دی‌های هفته را گوش می‌دهد و برایش قابل‌فهم است، اما درعین‌حال برای شخصی که تازه‌وارد لژیون شد، بایستی راهنما یکسری مطالب را از ابتدا شروع کند با او کار کردن و سی‌دی‌های پایه‌ای و وادی‌های یک تا چهار و جزوه جهان‌بینی یک و دو را هم کار کند تا آن پایه را به او آموزش دهد، ممکن است شش ماه طول بکشد یا چهار ماه طول بکشد، اما وقتی الفبا را یاد گرفت، بعد خودش نسبت به جهان‌بینی علاقه‌مند می‌شود. بنابراین علاقه را راهنما با رعایت ترتیب و شکل درست به وجود می‌آورد.
 


آیا ترجیحاً راهنما می‌تواند از مسائل خصوصی زندگی رهجو مطلع باشد تا بتواند بیشتر به او کمک کند یا بهتر است این رابطه طبق یکسری قوانین و حرمت‌ها باشد؟


رهجو که در لژیون می‌نشیند، به قول جناب مهندس؛ درون هر انسانی مانند یک کهکشان ناشناخته است، اگر راهنما در جریان مسائل فرعی زندگی رهجو قرار بگیرد، شاید ارتباط صمیمانه‌ای ایجاد شود که بازهم این به‌ظاهر نیک است اما خیلی مشکلات به وجود می‌آورد. این مثال را در صحبت‌هایم زدم، شاید شنیده باشید که یک‌بار یکی از راهنماها پیش من آمد و گفت: سردرد دارم، حالم خوب نیست، این‌طور است و مشکل‌دارم و...، چهار یا پنج بیماری داشت. گفتم چند وقت است که لژیون زدی؟ گفت: یازده ماه. گفتم چند وقت است که این بیماری‌ها ظاهرشده؟ گفت: هفت یا هشت ماه. گفتم بیماری تو، بیماری لژیون است. بیماری رهجو را گرفتی، همان‌طور که سرماخوردگی قابل‌انتقال است، کرولا قابل‌انتقال است، بیماری‌های صور پنهان هم قابل‌انتقال است، یعنی شما می‌توانید وسواس و به‌هم‌ریختگی،... را به راهنما منتقل کنید، به چه شرطی؟ به‌شرط این‌که راهنما بنشیند درد و دل‌های رهجو را گوش کند، سنگ صبور رهجو باشد. خوب این‌ها تجربه‌شده، راهنما نباید نسبت به رهجو خیلی خشک و بی‌تفاوت باشد و نه خیلی غمخوار و سنگ صبور رهجو باشد، هیچ‌کدام از این‌ها خوب نیست. شما که سنگ صبور رهجو شوی، بیماری‌هایش را می‌گیری، بعد رهجو هم همیشه از راهنما طلب کار می‌شود (تو من را درک نمی‌کنی، اگر من این تکلیف را نمی‌توانم انجام بدهم، تو می‌دانی من چقدر شرایط سختی دارم). اینجا وقتی راهنما وارد احساس ترحم و دلسوزی شود، دیگر نمی‌تواند آموزشی را که می‌خواهد به رهجو بدهد و از او تکلیف بخواهد و به او تکلیف بدهد و مشکل پیدا می‌کند. بنابراین بایستی کمی بامحبت باشد، با ملایمت باشد اما، خشک نباشد و درد و دل رهجو را هم سیر تا پیاز گوش نکند.

گاهی برای خدمتگزاران پیش می‌آید که هم‌زمان چند خدمت دارند، این افراد چگونه می‌توانند تشخیص بدهند که آیا یوم الفصل خدمتم رسیده و یا اینکه باید در جایگاه خدمتی بماند تا نقطه تحملش بالاتر برود؟


سؤال خوبی بود، ببینید سی دی گره مسئولیت این مسئله را تا حدودی برای ما توضیح می‌دهد، موضوع دیگر که وجود دارد، بله یک جاهایی برای خود من هم پیش‌آمده که فهمیدم دیگر جای من آنجا نیست و باید این خدمت را تحویل بدهم. سه، چهار جا خدمت ایجنت و مسئول ورزشی و... بودم و به آن نقطه رسیدم که باید تحویل بدهم و جایگزین شدند و تجلیل شدم و از جایگاه خارج شدم.بعضی جاها برای من سخت بوده که تحویل بدهم ولی یک موقع هست که باید تشخيص بدهیم که کجا باید خدمت را به اعضای دیگر واگذار کنیم و کجا باید ادامه بدهیم، این‌یک ظرافتی دارد که باید تشخیص بدهیم. ممکن است یک‌زمانی من در خدمتم دلخور شده باشم، یا وارد رکود شده باشم و یا اشتباهاتی دارم که نمی‌توانم آن‌ها را اصلاح کنم، بنابراین خدمت برایم سخت شده، انرژی نمی‌گیرم و تداخل ایجادشده. اگر این‌گونه است من باید برگردم و خودم را اصلاح کنم و آن خدمتم را ادامه بدهم و از روی ناراحتی یا مسائل دیگر قهر نکنم و بروم.‌ اگر این‌ها نبود یعنی من به آن تعادل رسیدم، همه‌چیز روی برنامه هست و مشکلی ندارم و دلخوری ندارم، در این زمان به این نتیجه می‌رسم که من تا یکجایی بودم، حالا یکسری افراد هم باید بیایند و تجربه کنند و آنجا باید تحویل بدهم.




جناب آقای امین نظم و انضباط هم می‌تواند تبدیل به آفت خدمت شود؟


بله هر چیزی می‌تواند به ضد خودش تبدیل شود. اگر حالت خیلی وسواس گونه و سخت‌گیرانه باشد قطعاً همین‌طور می‌شود. ببینید جناب مهندس خیلی به نظم و انضباط اهمیت می‌دهند، به‌قدری این قضیه اهمیت دارد که، می‌توانم بگویم که یکی از سخت‌ترین لحظه‌ها برایم در این سال‌ها این بود که می‌خواستم به یکی، دو تا نمایندگی بروم، اما شرایط به‌گونه‌ای شد و نتوانستم بروم و این‌قدر این اتفاق برای من دردناک بود که نمی‌توانم بگویم، چون مسئله خودم بودم که محاسباتم درست نبود و هرچه بگویم بهانه است، پس سر ساعت بودن برای جلسات را باید داشته باشیم و خیلی هم خوب است. حالا یکسری مسائل دیگر می‌آید و باز نظم و انضباط در آن هست و تا کجا و چه مقدارش و این‌که سر موقع انجام شود خیلی خوب است اما اگر نشد دفعه اول بخواهیم خیلی سخت و خشن برخورد کنیم، یا طوری رفتار کنیم که طرف مقابل شخصیتش خرد شود و آسیب ببیند، به این شکل درست نیست. باید یکی دو بار تذکر بدهیم، مرتب شود اما اگر نشد و اجرا نکرد باید سختگیری کرد.

با توجه به نزدیکی آزمون کمک راهنمایی، کسانی که می‌خواهند به جایگاه‌های بالاتر خدمت مثل کمک راهنمایی، مرزبانی، سایت و دیگر خدمت‌ها برسند؛ چگونه می‌توانند ظرفیت و گنجایش خودشان را برای کسب جایگاه‌های خدمتی بالا ببرند که در خدمت‌ها دچار تخریب نشوند؟


اگر شما برای رسیدن به آن جایگاه خدمت، خیلی سختی‌کشیده باشی و به خودت خیلی فشار آورده باشی، یک مقداری بار منفی همراه  خودت داری و وقتی به آن خدمت می‌رسی، ناخودآگاه این بار منفی، یکجاهایی خودش را نشان می‌دهد و سخت است که آدم این‌ها را در وجود خودش بخواهد درست کند. به‌هرحال این‌ها هست. کمک راهنما شدن و این خدمت‌ها را گرفتن، زحمت می‌خواهد، تلاش می‌خواهد ولی من همیشه به بچه‌ها این جمله را گفتم: «بایستی دانست عشق به انجام‌ها مهم هست، نه آرزوی داشتن‌ها». و اگر شما عشق به این را داشته باشی که یک روز کمک راهنما بشوی، به آدم‌ها کمک بکنی، این شمارا جلو می‌برد، و تلاش می‌کنی، زحمت می‌کشی، ولی چون از کار خودت، یعنی از آن درس خواندن و از آن مطالعه کردن، بیشتر لذت می‌بری و کمتر تحت‌فشار و عذاب هستی،  اگر هم قبول نشدی، خیلی به هم نمی‌ریزی، و ناراحت نمی‌شوی چون احساس می‌کنی خیلی مطالب جدیدی یاد گرفتی، مطالعه کردی، تلاشت را هم ادامه می‌دهی، می‌گویی برای سال بعد و این ادامه پیدا می‌کند و قطعاً هم انشا الله قبول می‌شوی ولی اگر فقط آرزوی داشتن‌ها باشد، شما مدام زور می‌زنی، فشار می‌آوری، ممکن است یک‌وقت‌هایی به دست بیاوری، ممکن است یک‌وقت‌هایی هم به دست نیاوری ولی وقتی هم به دست می‌آوری؛ یک‌کمی به‌هم‌ریخته هستی. به‌هم‌ریختگی را با خودت داری و این‌یک جایی خودش را نشان می‌دهد.
بنابراین توصیه من این است که برویم خدمت‌هایی را انتخاب بکنیم که واقعاً دوست داریم، به آن علاقه‌مند هستیم. نه اینکه خودمان را تحت‌فشار بگذاریم که من باید کمک راهنما بشوم، من باید پیشرفت کنم؛ نه... پیشرفت خوب است ولی به‌شرط اینکه تو دوست داشته باشی. شاید تو اصلاً دوست نداشته باشی رهجو پرورش بدهی. دقت کن  اصلاً دوست داری رهجو پرورش بدهی؟ دوست داری اصلاً به دیگران مسئولیت بدهی؟ شاید اصلاً برای تو این بهتر باشد که بروی بهترین ورزشبان بشوی! شاید تو بهترین مرزبان بشوی! دوست داشتن خدمت، پایه اول قضیه است
بعد هم در مورد امتحان بگویم. من هم در زندگی‌ام امتحان زیاد دادم. یک مقداری استرس دارد ولی آنجایی که من خودم در قضایای علمی و امتحان‌هایی که دادم، تسلیم شدم؛ در آنجا من قبول شدم. تلاشم را کردم، گفتم بقیه‌اش باخدا
.

 

جناب آقای امین بفرمایید که هر انسانی بعدازاینکه طبق آموزش‌های کنگره، ضد ارزشی‌های خود را شناخت، چگونه می‌تواند آن‌ها را مهار کند شما چه راهکاری پیشنهاد می‌دهید؟ به‌طور مثال ضد ارزش‌هایی مثل منبّت، قضاوت، تجسس و ... را وقتی‌که شناخت، چه راه‌هایی برای مهار کردن آن وجود دارد؟


به قول لوئی پاستور؛ دانشمند بزرگ (که آقای مهندس هم در صحبت‌هایشان از ایشان یاد می‌کنند) همین‌که شما میکروب را شناختید، نصف موضوع حل است. اینکه شما می‌دانید منیت دارید، حسادت دارید، نصف موضوع است، نصف موضوع حل می‌شود.  
مرحله بعدی چیست؟ مرحله آزمون است. وقتی شناختی، به‌طور مثال می‌گویی من گره قدرت دارم، می‌روم سی دی گره قدرت کار می‌کنم، گره مسئولیت کار می‌کنم و شناخت خودم را نسبت به موضوع بالا می‌برم. پس الآن تشخیص دادم حسود هستم، می‌روم راجع به آن، جهان‌بینی‌اش را یاد می‌گیرم. بعدازاین چه اتفاقی می‌افتد؟ بعد از شناخت، می‌شود مرحله انتخاب یا آزمون، یعنی بعد از شناخت، تازه آزمون به وجود می‌آید. زندگی این‌طوری هست که وقتی شما حسادت داری و مسئله را می‌بینی، اتفاقات را طوری برای شما می‌چیند که شما با حسادت روبرو می‌شوی، با مسئله حسادت برانگیز روبرو می‌شوی. آنجا به دوراهی‌ها و سه‌راهی‌های انتخاب می‌رسی. اگر مسیری را انتخاب کنی که در جهت حسادت بروی، حسادت قوی‌تر می‌شود، زور حسادت بیشتر می‌شود. آن‌وقت بایستی برگردی و راه درست را انتخاب کنی. اگر راه غلط را انتخاب کنی و در جهت حسادت حرکت کنی؛ حسادت ساختار است دیگر، ساختار حسادت قوی‌تر می‌شود، یک پله قوی‌تر می‌شود.
پس انتخاب درست، می‌شود مرحله نهایی. بعدازاینکه ما انتخاب درست را انجام دادیم، هر مرحله‌ای که انتخاب درست را انجام می‌دهیم، یک تکّه از آن ساختار از بین می‌رود.
بعد از چند انتخاب درست، ممکن است مثلاً پنج‌تا، شش تا انتخاب درست انجام بدهی، ممکن است آن ساختار به‌قدری از بین برود که ما در آن پالایش‌شده باشیم.

جناب آقای امین بفرمایید که آیا مسافر زمانی که وارد سفر دوم شده یعنی به تعادل لازم و کافی رسیده و چرا در مواردی بااینکه درمان مسافر به اتمام رسیده و وارد سفر دوم شده اما هنوز در موارد اختلافی و در هر مسئله‌ای که پیش می‌آید، همسفر را مقصر می‌داند و محکوم می‌کنددر این موارد همسفر با مسافر چه برخوردی باید انجام بدهد؟

موضوع همیشه دوطرفه است. چشم، چشم خودش را نمی‌بیند، یعنی ما همیشه یک‌طرف قضیه را می‌بینیم ولی آن‌طرف قضیه را نمی‌بینیم. مثلاً می‌گوییم ما که خوب هستیم ولی طرف مقابل ما همیشه بد است. معمولاً یک‌چیز ناشناخته‌ای توی وجود ما هست که در سی دی انتقال صفات یا ظرفیت شخصیت، فلز وجودی و حقه‌های نفس هم یک مقداری در این موارد صحبت می‌شود که آن علت و علل است. دلیل اصلی آن است که کسانی که با ما زندگی می‌کنند، یک‌جور رفتار خاصی با ما دارند. آن معمولاً از چشم ما پنهان است، آن را نمی‌بینیم. آن چیزی که ما نمی‌بینیم، آن داخل شهر وجودی ما است. آن چیزی که می‌بینیم، دشمن بیرونی است.
آن‌کسی که داخل شهر وجودی است، از پشت می‌رود، در قلعه را باز می‌کند. دشمن داخل می‌آید. شما آن دشمن را می‌بینی که وارد قلعه شد، یعنی می‌گویی دشمن متجاوز حمله کرد، وارد شد ولی آن‌کسی که رفت در را باز کرد هیچ‌وقت نمی‌بینی. آن شخص معمولاً خودت هستی. بعضی آدم‌ها هستند به همه‌گیر می‌دهند؛ این هم هست، ولی وقتی‌که ما آن صفت را توی خودمان پیدا کردیم و آن را درست کردیم؛ تجربه خود من این را می‌گوید که معمولاً آن فرد، یا دیگر از آن رفتارش با ما دست برمی‌دارد، ادامه نمی‌دهد و سراغ افراد دیگر می‌رود و آن‌ها را مقصر می‌کند، دیگر با شما خیلی ملایم برخورد می‌کند یا اصلاً خیلی وقت‌ها با شما برخورد نمی‌کند. پس اگر یک وضعیتی مدام تکرار می‌شود و جنگ‌ودعوا و ناراحتی و ... دارد به وجود می‌آورد، ما باید آن قسمت داخل قلعه را توجه کنیم که باید بگردیم و آن را در وجود خودت پیدا کنی،
این را هم بگویم که ممکن است طرف مقابل مردم‌آزار باشد، اهل اذیت باشد، توی این‌ها بحثی نیست. نمی‌خواهم یک‌طرفه بگویم و او را تبرئه کنم و بگویم بدی از خود شماست.

 

و اما کلام آخر...


مرسی از مصاحبه و زحمت‌هایی که می‌کشید. کلام آخر اینکه امیدوارم این روندی که در نمایندگی‌های اصفهان هست؛ این محبت و این روابط خوبی که با همدیگر دارند، تداوم داشته باشد و با مسائلی که به وجود می‌آید، ما از زاویه اصلاح نگاه کنیم، یعنی سعی کنیم که؛ اگر مشکلی، مسئله‌ای هست، آن را اصلاح کنیم؛ نه به‌عنوان یک نقطه‌ضعف ببینیم و علیه همدیگر استفاده کنیم.

بسیار متشکریم از دیده‌بان محترم آقای امین که وقت ارزشمند خودشان را در اختیار ما قراردادند و در این مصاحبه شرکت نمودند...

انجام مصاحبه؛ گروه سایت همسفران شعبه سلمان فارسی




 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .