English Version
English

گفتگو با دیده بان محترم علی مجدیان

گفتگو با دیده بان محترم علی مجدیان
جناب آقای علی مجدیان یکی ازاعضای  دیدبانان کنگره 60 هستند که مسئولیت احداث پروژه دانشگاه با ایشان است. گفت و گویی با ایشان داشتیم که باهم می خوانیم:
 
سلام خدمت آقای مجدیان لطفا به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید؟ 
 
 سلام دوستان علی هستم مسافر آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک و قرص، مدت سفر اول سیزده ماه وپانزده روز به راهنمایی آقای تراب خانی، رهایی  حدود 18 سال. 
 
هفته دیدبان را خدمت شما تبریک عرض می‌کنم لطفاً حس خودتان را نسبت به جایگاه ارزشمند دیدبانی بیان نمایید؟
 
در ابتدا سلام عرض می‌کنم خدمت شما و تمامی اعضا کنگره ۶۰ امروز صبح در ساختمان آکادمی این موضوع را مشارکت کردم که خداوند لیاقت خدمت را به هر فردی نمی‌دهد و این موضوع اگر نصیب کسی شود فرد باید شکرگزار خداوند باشد من همیشه بابت این اتفاق از خدای خودم ممنونم که این اجازه را به من داد و در ادامه از جناب مهندس دژاکام و دیگر دیده‌بان‌ها که به من اعتماد کردن صمیمانه سپاسگزاری می‌کنم۔ احساس من نسبت به جایگاه دیده‌بانی مثل دیگر اعضا کنگره ۶۰ است در همین راستا آقای مهندس دژاکام هم فرمودن که ما دیده‌بان‌ها هیچ فرقی با دیگر اعضا نداریم و یک‌دیده بان یک عضوی است مثل دیگر اعضا و باهم با یک اختلاف کمی داریم این مسیر را طی می‌کنیم مثل یک گروهی که از یک کوهی بالا می‌روند و این کوه یک مسیری دارد از ابتدا تا نوک قله و این موضوع که ما در پی هم روان شده‌ایم دقیقاً همین جریان است و همه داریم این مسیر را زنجیروار باهم طی می‌کنیم و این مسیر چون طولانی شده است یکسر شما قرار داری و من هم به‌عنوان دیده بان در یک نقطه دیگر از این زنجیره قرار دارم و ما همگی در یک مسیر داریم خدمت می‌کنیم و همان احساسی که یک فرد در آبدارخانه دارد من هم همان احساس مثبت را نسبت به خدمت کردن دارم شاید اندازه‌اش فرق کند ولی کاملاً از یک جنس است زمانی که من در سفر اول بودم در سالن جلسات به من میگفتن باید صندلی‌ها را جمع کنی یا نظافت کنی، دقیقاً همان احساس خوب را می‌توانی پیدا کنی که مثلاً در جایگاه دبیری تجربه کرده‌ای یا حتی جایگاه‌های بالاتر ولی مقداری که انرژی که دریافت می‌کنی بیشتر است و این هم کاملاً طبیعی است مثلاً شما یک‌زمان در جایگاه نگهبان نظم قرار می‌گیری به‌اندازه همان جایگاه سطح انرژی دریافت می‌کنی و بعدازآن مثلاً در جایگاه نگهبان جلسه و این جایگاه بالاتری است و به همین ترتیب مسئولیت شما هم بیشتر می‌شود و هر اتفاقی برای شما رخ بدهد شما باید پاسخگو باشی ولی قطعاً سطح انرژی که دریافت می‌کنی بیشتر است.
جایگاه دیده‌بانی هم همین‌گونه است مسئولیتش خیلی بالاتر است، خیلی شما باید حواستان جمع باشد برای اینکه اگر خطایی انجام بدهی خیلی به چشم می‌آید درصورتی‌که در جایگاه‌های دیگر این‌گونه نیست یا اگر خدایی نکرده در جایگاه دیده‌بانی پایت بلغزد ضربه‌ای که می‌خوری خیلی بزرگ‌تر است چون شما ارتفاع زیادی گرفته‌ای و اگر پرت بشوی تیکه می‌شوی ولی در قبال این مسئولیت انرژی که دریافت می‌کنی خیلی بیشتر است آقای مهندس مثالی را فرمودن که: یک فردی رئیس پلیس نیروی انتظامی می‌شود و مردم میگویند خوش به حالش صبح راننده می‌آید دنبالش و راحت کارش را انجام می‌دهد درصورتی‌که ما فقط یک بخش کوچکی از موضوع را دیده‌ایم ولی واقعیت آن قسمتی است که فرد استرس زیادی را تحمل می‌کند حتی برای امضا کردن یک برگه چون در آن جایگاه مسئولیت بر عهده‌اش است زیرا ممکن است با یک امضا همه‌چیز دگرگون بشود یا فردی که انتخاب می‌شود به‌عنوان رئیس‌جمهور یک کشور شاید به‌اندازه کارگر ساختمانی کار نکند و ازنظر جسمی خسته نشود ولی ازنظر فکری آن‌قدر فشار آن سیستم روی فرد زیاد است که ظرف چهار سال پیر می‌شود، مسئولیت شما زمانی که بیشتر می‌شود درواقع به خاطر این است که شما دارید یک‌گوشه از یک سیستمی را کنترل و هدایت می‌کنی و در آن سیستم هرجایی اتفاقی رخ بدهد یا کم‌کاری بشود یا خللی به وجود بیاید مسئولش شما هستی۔ ما در تیمی که فعالیت می‌کنیم تمام‌کارها گروهی است و جایگاهی‌های مثل دست یار دیده‌بان یا دیگر اعضا که وظیفه اجرا انتخابات را به عهده می‌گیرند وجود دارد و درمجموع مرزبانانی که در کلیه شعب خدمت می‌کنند هرکدام از این عزیزان در آن محیط که فعالیت می‌کنند اگر مشکلی ایجاد شود مثلاً اگر یک مرزبانی وظایفش را خوب اجرا نکند و یا انتخابات به‌خوبی اجرا نشود، من به‌عنوان دیده‌بان باید پاسخگوی مقام بالاتر از خودم باشم و من مسئولیتش را می‌پذیرم و به آن مقام بالاتر میگویم من اشتباه کردم و حتماً نتوانستم کنترل و نظارت لازم را داشته باشم ولی در مقابل این‌همه مسئولیت می‌رسیم به ضرب‌المثلی که: هر که بامش بیش برفش بیشتر۔
 
جناب آقای مجدیان یک سؤالی که شاید پیش بیاید این است که دیده‌بان‌ها یا راهنماها چگونه توانسته‌اند بین رسیدگی به مسائل شخصی و شغلی و مسئولیتی که در کنگره‌دارند تعادل را حفظ کنند؟
 
ما در کنگره ۶۰ یاد گرفته‌ایم چیزی را که بخواهیم به آن می‌رسیم ما اگر خواسته‌ای داشته باشیم البته نه به‌عنوان آرزو بلکه به‌عنوان خواسته اگر در مسیر پالایش حرکت کنیم طبق فرمایش مهندس دژاکام آرزو ما تبدیل به خواسته می‌شود و یا به عبارتی من اگر به آن فرمان عقل یا شو شود نزدیک بشوم آن موقع است که هر آنچه بخواهم می‌شود البته با در نظر گرفتن پارامتر زمان، ممکن است یک ماه یا یک سال یا ده سال دیگر این اتفاق رخ بدهد ولی اگر زمان خاص آن موضوع فرابرسد بالاخره می‌شود۔
ما همه این را خواسته‌ایم، من خودم یک‌زمانی همین سؤال در ذهنم بود که چگونه می‌شود بین کار، مسائل شخصی و خدمت کردن در کنگره تعادل به وجود آورد؟ و به این نتیجه رسیدم تعادل در این سه موضوع پیش می‌آید، یک نکته مهم در این سؤال است که باید بگویم من اگر می‌خواهم توازن و تعادل را ایجاد کنم کدام موضوع را اولویت قرار می‌دهم؟ مثلاً بین شغلتان، خانواده و کنگره آمدن کدام را اولویت می‌دهم. طبق فرمایش جناب مهندس اولویت برای فرد سفر اولی درمان است و بعدازآن می‌تواند برود پی زندگی و مسائل شخصی خودش و یا اگر تمایل داشت می‌تواند شروع به خدمت کند ولی اگر خدمتگزار شد باید کنار آن به زندگی خودش هم رسیدگی کند ولی در مورد دیده‌بان‌ها این‌گونه نیست و اولویت اول یک دیده‌بان در مدت‌زمانی که در این جایگاه قرار دارد کنگره است. فارغ از جایگاه دیده‌بانی من خودم به‌شخصه انتخاب نکرده‌ام که کدام از این سه موضوع یعنی شغل خانواده و کنگره در اولویت چندم باشد چون اعضا کنگره را اعضا خانواده خودم میدانم مثلاً اگر قرار است که من هم‌زمان در دو موقعیتی که هم می‌توانم برای خودم خانه خریداری کنم و هم برای کنگره زمین بخرم هیچ‌وقت این تفکر را نداشته‌ام که موضوع خودم را اولویت قرار بدهم چون این دو موضوع هیچ تفاوتی برای من ندارد یا برای مثال این خودکاری که روی میز قرار دارد برای کنگره است و من کارهای کنگره ۶۰ را با آن انجام می‌دهم و از یک‌سو یک خودکار هم در خانه‌دارم، من آیا می‌توانم بین این دو تفاوتی را قائل بشوم؟ خیر اگر من یاد گرفته باشم که چگونه از این خودکار استفاده کنم و محافظت کنم دیگر برای من فرقی نمی‌کند که کدام ارزش بیشتری دارد یا کدام کمتر۔ من اگر شمارا مثل برادر خودم بدانم چه فرقی می‌کند که کمک به شما کنم یا به برادرم یا اگر همه‌ی همسفرها کنگره ۶۰ را همسفر خودم بدانم دیگر برایم تفاوتی حاصل نمی‌شود
خدا را شکر تا به الآن به هر سه موضوع توانسته‌ام رسیدگی کنم چون اگر از خداوند موضوعی را بخواهی راه و مسیر را برای شما هموار می‌کند.
درگذشته من از راهنمای خودم آقای رضا تراب خانی همین سؤال را پرسیدم و ایشان در جواب گفتن که اگر بخواهی، مسیر برای شما باز می‌شود و آن روز نمی‌توانم بگویم این حرف برایم خنده‌دار بود یا گریه‌دار و اصلاً در تصورات من نمی‌گنجید مثل این بود که من از ایشان با زبان فارسی سؤالی پرسیده باشم ولی جواب به آلمانی گفته شود چون با خودم می‌گفتم چگونه می‌شود از ۲۴ ساعت اگر ۸ ساعت کارکنم ۶ ساعت خانه باشم و در کنار آن ۸ ساعت هم که در خواب باشم دیگر آیا وقتی می‌ماند برای کنگره؟ ولی وقتی بخواهی قطعاً می‌شود خیلی قابل توضیح دادن نیست ولی اگر من خواسته قوی داشته باشم آن موضوع رخ می‌دهد.
 
 
با توجه به این‌که امتحانات کمک راهنمایی نزدیک است پیام شما برای این عزیزان چیست؟
 
ببینید ما معمولاً در قسمت‌های که کار می‌کنیم و در مورد حیطه نظارتی خودمان می‌توانیم توضیحی بدهیم یا اظهارنظر کنیم ولی اگر بخواهم یک‌چیز کلی بگویم این است که ما اگر می‌خواهیم هر کاری را انجام بدهیم باید هدف آن برای ما مشخص باشد و بدانم به دنبال چه می‌گردم ازجمله جایگاه کمک راهنمایی که آیا به دنبال قدرت هستم؟ یا شهرت؟ یا مسائل مالی؟ دنبال از بالا به پایین نگاه کردن هستم؟ این‌ها مسائل منفی‌اش بود و یا یک نوع نگرش دیگر این است که مثلاً بگویم خدایا من راهنما می‌شوم که تو هم فلان جا به من کمک کنی؟ و یا به دنبال این هستم که یک کار خیری را انجام داده باشم یا یک کار مثبتی برای طبیعت انجام بدهم؟ یک نوع نگرش دیگر این است که دیگران کاشتند و ما خوردیم ما می‌کاریم تا دیگران بخورند یا من حتماً بدهکارم به کنگره هستم حالا باراهنما شدن بازپرداخت بدهی را انجام بدهم؟ هیچ‌کدام از این‌ها هدف درستی نیست دیگرانی که کاشته‌اند من نه به آن‌ها و نه به این سیستم بدهکار نیستم چون حساب ما با کنگره صفر است نه طلبکاریم نه بدهکاریم، دیگران دوست داشتند برای من خدمت کردن من هم اگر دوست داشتم به دیگران خدمت می‌کنم۔
برای خدا هم نمی‌توانم کاری بکنم چون من در حدی نیستم باخدا معامله‌ای بکنم چون اگر بگویم خدایا من فلان جا برای انسان‌ها کاری را انجام داده‌ام تو هم‌آرزو من را برآورده کن این می‌شود دقیقاً معامله کردن و اگر در نظر من باشد که با کمک راهنما شدن به چرخه طبیعت کمک می‌کنم این موضوع مثبتی است ولی هدف این نیست۔ من علی باید اولویتم این باشد که چیزی گیر من بیاید چون من بیست سال است کنگره می‌آیم که یاد بگیرم، آموزش به‌مانند پول ارزشمند است اگر امروز چیزی را من فرانگیرم و یادگیری رخ ندهد عین این است که یک کارمند شب تا صبح کار کند ولی پولی را دریافت نکند۔
من به کنگره می‌آیم که دست آورد من این باشد که به درمان برسم من می‌آیم به کنگره که مشکلات و گره‌های خودم را حل کنم من اگر یک مشکل شخصیتی دارم راهنما می‌شوم که آن‌ها را حل کنم و اولویت اول خود من هستم و بعدازآن در این مسیر به کمک من اگر کمک راهنما بشوم افراد هم درمان می‌شوند ۔
راهنما در رهجو گذشته خودش را می‌بیند و رهجو در راهنما خدا را می‌بیند.
 

نظر شما در مورد احداث دانشگاه بین‌المللی کنگره ۶۰ چیست و یک فرد کنگره‌ای برای کمک به این موضوع چه‌کاری بهتر است انجام بدهد؟

مسئولیت احداث پروژه ساختمان دانشگاه به من داده‌شده است و از همان روزهای اول تأسیس کنگره ۶۰ نقشه ایجاد و احداث دانشگاه پیش‌بینی‌شده بود و شما کتاب شصت درجه را که می‌خوانی یک سری آیتم دارد که امروز به وقوع پیوسته ولی بیست سال پیش که ما می‌خواندیم خنده‌دار بود مثلاً نوشته بود که گروه‌های موسیقی به‌صف شده‌اند و پیانو می‌نوازد و من در دلم می‌گفتم کجا را میگویید اینجا که همچنین چیزی نیست ولی الآن کنگره گروه موسیقی توانمندی را دارد۔

در مورد احداث دانشگاه بارها جناب مهندس به ما گفتن که کنگره ۶۰ جهانی می‌شود و انشا الله آن روز ما هستیم و به‌زودی رخ می‌دهد
کنگره ۶۰ از ابتدا تا به الآن خیلی تغییر کرده است ما که آن روزهای اول را دیده‌ایم وقتی خاطرات را مرور می‌کنیم فکر می‌کنیم خواب‌دیده‌ایم چون خیلی وحشتناک بود و امروز آن فضا نیست۔
کنگره ۶۰ خیلی مسیر پرپیچ خمی را طی کرده است مثل رودخانه‌ای که می‌کوبد به صخره‌ها تا مسیر را باز کند ۔در ادامه جهانی‌شدن کنگره ۶۰ ما به ابزاری که احتیاج داشتیم دانشگاه بود چون این سیستمی که تعریف‌شده است در کنگره، باید در قالبی برود که جهان هم از آن استفاده کند چون اگر ما برویم در کشور آلمان بخواهیم نمایندگی تأسیس کنیم و راهنما و سفر دومی هم به فرض در آنجا داشته باشیم ولی آن کشور باید به ما اجازه بدهد که کارکنیم و بعدازآن دارو درمان (شربت اوتی) می‌خواهد، یعنی آن کشور یا به‌صورت رسمی باید مجوز بدهد که تریاک تهیه کنید یا یک تعداد کلینیک باشند که اوتی بدهند طبیعتاً هر دو این‌ها مجوز حکومتی می‌خواهد و در آخر ما را نمی‌پذیرند مگر اینکه از طریق دانشگاه این اتفاق رخ بدهد یعنی یک سری افرادی از آن کشورها بیایند در دانشگاه کنگره درس بخوانند و در این رشته‌ها فارغ‌التحصیل بشوند و به‌عنوان پزشک متخصص به کشور خودشان برگردند و این را به مسئولین آنجا اطلاع می‌دهند که سیستم کنگره ۶۰ در درمان اعتیاد جواب می‌دهد و بعد آن دولت‌ها توسط پزشک‌هایشان می‌توانند متقاعد بشوند؛ بنابراین دانشگاه یک ابزاری است برای روند جهانی‌شدن کنگره ۶۰ به همین جهت است که برای ما مهم و کلیدی است
در مورد محل تأسیس دانشگاه ما اصلاً این را در نظر نداشتیم که در قشم تأسیس بشود و بازهم مسیری بود که خداوند در اختیار ما گذاشت تا قبل از آن تصور می‌کردیم که جای در اطراف تهران یا شهرهای مثل اصفهان شیراز تأسیس بشود و ما به تنها جایی که فکر نمی‌کردیم قشم بود و خیلی از این نظر خوب شد به خاطر اینکه آنجا منطقه آزاد است و رفت آمد افراد خارجی خیلی راحت است و دانشگاه کنگره ۶۰ به دو زبان تدریس خواهد شد قطعاً یکی از آن زبان‌ها انگلیسی است.
من اگر بتوانم یک آجر آنجا بگذارم و روی آن ملات بریزم تا استوار شود من فکر می‌کنم برای کل عمر من کافی است که شاید هدف از خلقت من همین بوده است که توی این کار نقش داشته باشم و شاید آن مسیری که درس خواندم و به کنگره آمدم به جهت این بوده است که به این نقطه برسم و شاید هم این نباشد و در ادامه شاید مسائل دیگری برای من اتفاق بیافتد ولی منظور من این است که کار خیلی بزرگی است یعنی شما فکر کنید که بعدها ما هیچ‌کدام نیستیم ولی آن دانشگاه چه نیروهایی را پرورش می‌دهد؟ و آن آدم‌هایی که فارغ‌التحصیل می‌شوند چه‌کاری را انجام می‌دهند این‌ها مثل پیک‌های هستند که سلامتی را به تمام دنیا می‌برند و این خیلی مهم است چون تکامل در این بعد حیات انجام می‌شود آن آدم‌های که مصرف‌کننده بودن و فوت شدن باید درمان بشوند و دوباره برگردند و این‌ها همگی بزرگی و اهمیت تأسیس دانشگاه را به ما نوید می‌دهد بنابراین امیدوارم خداوند به ما توفیق دهد که در این مسیر قدم برداریم این قدم برداشتن هرکسی به نوع خودش می‌تواند این کار را انجام دهد مثلاً امروز یکی از عزیزان که کارخانه دارد و لوازمی که مربوط به ساخت‌وساز است تولید می‌کنند به‌اندازه ۵۰۰ میلیون تومان کالا و جنس اختصاص داده به ساخت دانشگاه. عزیزان دیگری هستند که گفته‌اند بتن دانشگاه را ما می‌دهیم یا کابل، سیم برق، آهن را ما تأمین می‌کنیم.
هرکدام از ما می‌توانیم به نحوی در ساختن دانشگاه سهیم باشیم اگر من امروز هزار تومان در این راه خرج می‌کنم در اصل سرمایه‌گذاری می‌کنم چون این پول و ثروت را به‌صورت فیزیکی خودم که نمی‌توانم ببرم به حیات بعدی هر فردی که بعداً از طریق این دانشگاه به رهایی می‌رسد من به‌اندازه هزار تومان در آن سهیم هستم و این خیلی ارزشمند است.
 
آقای مجدیان از این‌که به سؤالات ما پاسخ دادید خیلی ممنون
 
 
 
مصاحبه و تایپ: مسافر صالح
تنظیم: مسافر عباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .