جلسه هفتم از دوره چهل و نهم سری کارگاههای آموزشی - خصوصی کنگره ۶۰ ویژه خانمهای مسافر شعبه یاس اصفهان، با استادی مسافر فاطمه، نگهبانی مسافر زهرا و دبیری مسافر لیلا، با دستور جلسه "گلریزان" روز دوشنبه 19 آبان ماه سال 1399 ازراس ساعت 15 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان فاطمه هستم یک مسافر. خداراشکر میکنم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم. و تشکر میکنم از اعضای لژیون سردار که این فرصت را در اختیار من قرار دادند.
هفتهی گلریزان را خدمت آقای مهندس و خانوادهی محترمشان، و کل اعضای کنگرهی ۶۰، خصوصاً اعضای لژیون سردار که همگی دستبهدست هم داده اند و این کشتی را تا امروز به این نقطه رسانده اند، تبریک عرض می کنم. امروز حس و حال بسیار قشنگی داریم، امیدوارم تکتک شما این حس قشنگ را تجربه کنید.
در رابطه با هفتهی گلریزان؛ ما در کنگره برای بیان هر چیزی یک مثلث داریم، مانند مثلث درمان اعتیاد که اضلاع آن جسم، روان و جهانبینی می باشد. هر سیستمی برای اینکه بقا داشته باشد، نیازمند سه مولفه است؛ 1- نیروی متخصص، 2- علم و دانش، 3- مسائل مالی. در کنگره، علم و دانش توسط آقای مهندس به دست ما میرسد، علم کنگره همیشه جلوتر از دانستههای ماست و بسیار غنی است. من بهشخصه طی ۷الی۸ سالی که اینجا هستم، سی دی های زیادی نوشتهام، ولی هنوز موفق نشدهام خیلی از سی دیها را گوش کنم.
مؤلفهی بعدی نیروی متخصص است، دیدهبانان، مرزبانان، ایجنت، راهنمایان و کمک راهنمایان، و همهی خدمتگزاران کنگره جزو نیروهای متخصص هستند، که هر یک بهنوعی در این حرکت بزرگ قدم برمیدارند.
ضلع دیگر این مثلث، مسائل مالی است. امروز میخواهیم دربارهی مسائل مالی صحبت کنیم که موضوع فوقالعاده مهمی است. از همان ابتدای کار کنگره ۶۰، آقای مهندس و همینطور استادان ایشان، تأکید داشتند که کنگرهی ۶۰ باید پایههای مالیاش را مستحکم کند. هر انسانی برای اینکه بتواند بقا داشته باشد، باید پایهای مالی خود را محکم کند. چراکه من اگر بخواهم به کسی یا جایی کمک کنم، اول باید خودم داشته باشم. وقتی چیزی ندارم، قطعاً نمیتوانم بخششی انجام دهم. من وقتی عشق و محبت ندارم، نمیتوانم به کسی عشق بدهم.
اما در مورد گلریزان، ما در گذشته هفتهی گلریزان نداشتیم، هفته ای داشتیم به نام لژیون مالی، و بعد جناب مهندس اسم این هفته را به گلریزان تغییر دادند.در قدیم اگر کسی ورشکسته میشد، یا اگر انسان آبروداری به دلایلی به زندان می افتاد یا مشکلی برایش پیش می آمد، همه دورهم جمع میشدند، پولی را جمعآوری میکردند و به آن شخص هدیه میدادند تا مشکلش حل شود. در این دوره زمانه این کارها خیلی کمرنگ شده، ولی هنوز کسانی هستند که واقعاً کمک میکنند، دست خیر دارند و به مکانهایی مانند خیریهها، یتیمخانهها یا به بیماران کلیوی و سرطانی کمک میکنند.
پولی که در گلریزان کنگره ۶۰ جمعآوری میشود در جیب کسی نمیرود، نه دست آقای مهندس می رود، نه در جیب من راهنما، نه دیدهبانها و ایجنت ها و نه هیچکس دیگر. به گفتهی آقای مهندس و طبق اسنادی که وجود دارد، این اموال وقف است، مانند مسجد که بیتالمال است. آقای مهندس میفرمایند: حتی اگر زمانی کنگره جمع بشود، که نمیشود، تمامی اموالش، از زمینها، میز، صندلی، میکروفن و ... همه وقف است، هیچکس مالک آنها نیست. کنگره ۶۰ یک سازمان مردمنهاد است، یعنی هیچ سازمان دولتی آن را حمایت نمیکند و هیچ پولی از هیچ جایی نمیگیرد.
من وقتی به کسی میگویم سه روز در هفته به کلاسی میروم و نقش معلم را دارم، میپرسند؛ حقوقت چقدر است؟ می گویم؛ من حقوق نمیگیرم، تازه پول هم میدهم! به من میخندند و میگویند؛ شما دیوانهاید! عقل ندارید! بنزین لیتری سه هزار تومان میزنید تا کنگره میروید که چه بشود؟ تازه پول هم میدهید؟! اصلاً با عقل جور درنمیآید! ... ولی ما خودمان می دانیم که هم با عقل جور درمیآید، هم با عشق.
پس حسابهای کنگره مشخص است، منِ فاطمه اگر میخواهم پولی بپردازم، نباید نگران باشم، چون همه واریزیها در کنگره ثبت میشود. حتی آقای مهندس روز چهارشنبه گفتند؛ کسانی که دنور یا پهلوان هستند، میتوانند به قسمت مالی بروند و همهی حسابوکتابها را چک کنند تا جای هیچ نگرانی نباشد. البته که جای هیچ نگرانی نیست، اگر بود، هیچکس نمیآمد ۵۰۰ میلیون پول بدهد و پهلوان بشود.
در اینجا دو سؤال مطرح میشود:
اول اینکه چرا من باید به کنگره پول بدهم؟ تکتک ما که اینجا نشستهایم، درد اعتیاد را کشیدهایم، خیلی راهها را رفتهایم و سختیهای زیادی را متحمل شده ایم. نزد متخصص رفتیم، ترامادول برایمان تجویز کردند، ترک یابویی کردیم، به کمپ و NA رفتیم، چه هزینههای زیادی که پرداخت کردیم و به نتیجه نرسیدیم. در آخر گفتیم این بار کنگره را هم امتحان کنیم. اما از زمانی که وارد کنگره شدیم، غیر از پول دارویی که باید برای خودمان میدادیم و هزینه پکیج یا کتابها، هیچ مبلغ دیگری پرداخت نکردیم. و اینهمه عزت و احترام برایمان قائل می شوند، صندلی برایمان می گذارند، جلوی پایمان می ایستند، تشویقمان کنند ... کجای دنیا یک فرد معتاد یا مصرفکننده را تشویق میکنند؟ همهجا میگویند معتاد غیرت ندارد، اراده ندارد، لذتجو است، دنبال خوشگذرانی است! ...
باید این را بدانم که دیگران توانستهاند این بنا را تا امروز آباد نگهدارند و تا اینجا برسانند، از این به بعد من هم وظیفهدارم بهنوعی در این سیستم سهیم باشم، مهم نیست چقدر کمک کنم. طبق صحبتهای آقای مهندس، کسی که استطاعت مالی ندارد، نباید به خودش فشار بیاورد. ولی کسی که دارد، باید کمک کند. البته کسی هم که ندارد، اگر روی برنامه باشد و آموزش ها را دریافت کند، در وادی پنجم پسانداز کردن و قناعت را یاد میگیرد و می تواند در حد توانش مشارکت داشته باشد. در غیر این صورت کنگرهای نیست و آموزشها را درست کاربردی نکرده است.
تمام انسانها، زن یا مرد فرقی ندارد، همه باید پایههای مالی خود را محکم کنند. اینطور نیست کسی که علم دارد، دیگر نیازی به ثروت نداشته باشد. اگر هم پول داشته باشم ولی هنر خرج کردن آن را نداشته باشم، چه فایدهای دارد؟ این دو مکمل یکدیگر هستند. پس اگر میخواهم حالم خوب شود، اگر ذرهای از آموزشهای کنگره را درک کرده باشم، باید امروز در این عمل بزرگ سهیم باشم.
اما دومین سوالی که مطرح میشود این است که اصلا چرا شخصی ۵۰۰ میلیون تومان به کنگره هدیه میدهد؟ دلیلش این است که آن فرد به آرامش و حال خوب رسیده است. شبها ساعت ده میخوابد و ۶ صبح بیدار میشود، چیزی که بسیاری از انسانها حسرتش را میخورند. افراد زیادی شبها با قرص میخوابند و باز آرامش ندارند. فردی را داشتیم که تاجر بود، در خانه ای مانند یک قصر زندگی می کرد، ولی در خانواده جایگاهی نداشت، جایش در یک انباری روی پشتبام بود! همسرش میگفت باید به پشت بام بروی و این بوی گند را در خانه راه نیندازی! یا فردی که مهندس بود، ولی به خاطر اعتیاد همیشه دیر به محل کارش می رسید و جایگاه خود را از دست داد بود ... این افراد وقتی از این حقارت ها و اسارت ها آزاد می شوند، با جان و دل این مبالغ را میپردازند.
فکر نکنید کسانی که پهلوان یا دنور میشوند یا جزو لژیون سردار هستند وضع مالی خیلی خوبی دارند یا پولدار هستند. البته در تمام شعب اشخاص ثروتمند هم داریم، که با ماشین شاسی بلند به کنگره می آیند، اما به قول آقای مهندس، روز رهایی شان یک خودکار هدیه میدهند! شخصی هم داریم که در طول سفر پسانداز میکند و روز رهاییاش، مبلغی به اندازه یک سکه طلا هدیه میدهد. چرا؟ چون این شخص نتیجه گرفته و دریافت داشته است. چون این چاه به آبرسیده، و او به حال خوب رسیده است، میتواند از ته دل بخندد و از کوچکترین چیزهای زندگیاش لذت ببرد. در فصل پاییز با دیدن رنگها واقعاً عاشق شود و به وجد بیاید.
من هر وقت پاییز میآمد، دنیای غم در دلم سرازیر میشد؛ چرا دوباره پاییز شد؟ چرا هوا ابری است؟ چرا باران میبارد؟ ولی حالا دعا می کنم ایکاش باران ببارد تا من آهنگ بگذارم و قدم بزنم .
واقعاً جا دارد تشکر کنیم از تمام عزیزانی که از بیست سال پیش دستبهدست هم دادند و توانستند کنگره را به اینجا برسانند. ازجمله آقای سلامی، آقای حکیمی، آقای خدامی، دیدبانان، مرزبانان، ایجنت ها، و تمام راهنمایانمان که بسیار زحمت میکشند. یادم میآید خانم زهرا همیشه میگفتند؛ "من وقتی هدیه میدهم خیلی خوشحال میشوم". میگفتم مگر میشود آدم هدیه بدهد و خوشحال بشود! ولی امسال من هم این حس قشنگ را تجربه کردم، وقتی چیزی را میبخشم، واقعاً حالم خوب میشود .
در کلامالله و سورهی بقره خداوند میفرماید: "به نیکی دست نیابید، مگر آن که بهترین آن چیزی را که دارید، ببخشید".
ما اینجا روضه نمیخوانیم، درس دینداری هم نمیدهیم. کسانی که خدمتگزار هستند، دیدهاند که هر کاری انجام می دهند، چه قدمی، چه درمی و چه قلمی، واقعاً حالشان خوب شده و زندگیشان ازاینرو به آن رو شده است. خانم مریم همیشه میگفتند؛ اگر میخواهید پولی بدهید، باید بدانید این پول را برای چه میدهید، اجباری در کار نیست. کسی که ندارد یا نمیخواهد بدهد، ندهد. ولی کسی که پولی را می پردازد، از هزار تومان گرفته تا ۵۰۰ میلیون تومان، باید به آن نقطه از درک و فهم رسیده باشد که بداند این کار، یعنی عشق بلاعوض، یعنی وادی چهاردهم. کسی که عشق بلاعوض را درک کرده باشد، در این عمل بزرگ سهیم میشود.
من این را بهجرئت میگویم؛ وقتی امروزم را با ده سال پیش مقایسه میکنم، از همه نظر، از زمین تا آسمان فرق کردهام. خیلی تلاش کردم، کار کردم، و خداراشکر الان همهچیز دارم. خیلی پولدار نیستم، ولی همهچیز دارم و بابت این خداراشکر میکنم. و همهی اینها را مدیون کنگره و آقای مهندس هستم. اگر واقعاً انسان سپاسگزار و شکرگزاری باشم، هیچگاه نباید فراموش کنم، بهقولمعروف، نیمنگاهی به گذشتهام بیندازم، ببینم کجا بودم و به کجا رسیدهام، و امروز در این عمل بزرگ شرکت کنم.
تشکر میکنم از همهی عزیزانی که در این جشن ما را یاری کردند، و از تمام راهنمایانی که با عشق خدمت میکنند. از خانم مریم عزیز به خاطر خدمات عاشقانه شان سپاسگزارم، از خانم بهار و تمام عزیزانی که اینجا را اینقدر خوشسلیقه برای ما تزئین کردند تشکر می کنم. امیدوارم امروز یک جشن پرشور و زیبا داشته باشیم.
گردآوری و تایپ: مسافر فاطمه - کمک راهنمای لژیون چهارم -نمایندگی یاس
عکس: همسفر بهار کمک راهنما -نمایندگی یاس
ویرایش: همسفر فاطمه- نمایندگی آکادمی
بازبینی: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
1572