زمانی که انسان میخواهد افکار و اندیشه عموم افراد را از یک موضوع یا مسئلهای پرت کند میآید به مسئله شاخ و برگ میدهد و بهطورکلی افکار را به سو و موضوع دیگری کشانده و مسائل و مطالبی را عنوان میکند که به اصل موضوع ربطی ندارد. همچنین زمانی که انسانها از گفتن حرف حساب، منطقی و عقلانی عاجز میشوند و یا وقتی نمیتوانند کاری را بهدرستی انجام بدهند؛ ممکن است بدون استفاده از عقل و تفکر درست، شروع به حاشیه پردازی و معرکهگیری کنند.
افرادی که به دنبال حاشیه میگردند از مسیر اصلی خود، منحرفشده و موضوع و مسئله اصلی را عوض میکنند و قیافهای حقبهجانب به خود میگیرند و مسئله را بهطرف دیگر میکشانند و از بحث اصلی خارج و دور میشوند و این کاری است که در بین بسیاری از اقشار جامعه رواج دارد. بنابراین ما باید یاد بگیریم که در زندگی خودمان و یا در جامعه و درون سیستم یا سازمانی که قرار داریم؛ وقتی با چنین مسائلی روبرو میشویم تشخیص دهیم این کاری که داریم انجام میدهیم به چه چیزی ما را میرساند؛ آیا میتوان اسم آن را یادگیری گذاشت یا اینکه باید گفت معرکهگیری؟
هدف ما از آمدن به کنگره ۶۰ یادگیری و آموزش است در غیر این صورت از مسیر اصلی خارج و یا منحرف میشویم و در مسائل منفی یا حاشیهای قرار میگیریم و شروع به ایراد گرفتن و معرکهگیری میکنیم. کسانی که هدفشان آموزش است و به دنبال چیزی غیر از آموزش نیستند بهمرورزمان تغییرات در افکار، اندیشه و جهانبینی آنها مشاهده میشود و برعکس، افرادی که تمام نیرو، توان و فکرشان را روی دیگران و عملکرد آنان میگذارند و مثل یک تماشاچی و نظارهگر رفتار میکنند از این زنجیره آموزشی و خدمتی خارج میشوند چراکه این مسئله، سرآغازی میگردد برای نق زدن و بهانهگیری در مورد مسائلی که اصلاً به آنها مربوط نمیشود.
به قول سردار: "باید ساخته شویم و برای ساختهشدن باید بیاموزیم تا به درجهای که ممکن است و باید بدانیم که همه ما برای خدمت و آموزش پا به حیات نهادهایم ابتدا آموزش میگیریم سپس خدمت درست انجام میدهیم." یعنی دو ویژگی مهم برای افرادی که در کنگره آمدند و بعد از رها شدن ماندند آموزش دیدن و خدمت کردن است؛ در غیر این صورت پایدار و ماندگار نخواهند بود. کسانی که از آموزش و خدمت بازمیمانند شروع به ایراد گرفتن، غیبت کردن و بهطورکلی مشغول نقد کارهای دیگران میشوند. اصولاً معرکهگیری، نق زدن و حاشیه پردازی از جهل و ناآگاهی بشر سرچشمه میگیرد که میتوان بهمرور با آموزشهای صحیح به جنگ یکیک آنها رفت. معرکهگیری یک بیماری است که زیرشاخه منیت و کِبر قرار میگیرد که فرد معرکهگیر اشکالاتی که در درون خودش است به دیگران نسبت میدهد و آنها را محکوم میکند.
کنگره ۶۰ جایگاه بسیار کمنظیر و بینقصی است و فضایی را برای اعضای خود به وجود آورده که هر کس با گرفتن آموزشها و رعایت اصول و حرمتها میتواند از آفات و آسیبهای احتمالی مصون بماند. آموزش و یادگیری و خدمت کردن بیمنت باعث میشود تا ما فرصت و مجال فکر کردن در مورد مسائل متفرقه را پیدا نکنیم زیرا هر بار که ما از یادگیری و آموزش فاصله بگیریم معرکهگیری جای آن را میگیرد.
اصول آفرینش و خلقت بشر و موجودات بر پایه و اساس یادگیری و آموزش بنیان شده است. یادگیری و آموزش در هر زمینه میتواند انجام گیرد. عواملی که باعث میشود ما از یادگیری فاصله بگیریم؛ نداشتن هدف و انگیزه کافی برای یادگیری است. مسئله بعد منیت میباشد. اینکه شخص جایگاه و مقام خودش را بالاتر از دیگران میپندارد و به این سبب دلیلی پیدا نمیکند تا آموزش ببیند. عامل سوم، بیاهمیت بودن به قوانین و نادیده گرفتن آنهاست. ممکن است به علت ناراحتی خانوادگی و فشار مشکلات مالی و روانی و اجتماعی نتواند تمرکزش را در آموزش و یادگیری بهدست آورد. و علت آخر اینکه وقتی سفر خوبی نداشته باشد و سیستم ایکس او به خوبی ترمیم نشده باشد.
همه این عوامل باعث میشود از آموزشها دور شود و شروع به معرکهگیری کند و وارد حاشیه شود. وقتی نمیتواند یک کار منطقی و درست انجام دهد سعی میکند دیگران را مقصر قلمداد کند؛ مشکل و دردسری را که خودش عامل به وجود آمدن آن است به گردن دیگر افراد بیندازد. بهعنوانمثال شاگردی که در لژیون، قدرت آموزش پذیریاش کم است و در انجام اموری که به او محول شده است ناموفق است؛ تمام تقصیرها را به گردن راهنما میاندازد که اگر راهنمای من فلان کار را برای من کرده بود من اینطوری نمیشدم و الآن به رهایی میرسیدم؛ و یا شخص در اداره یا محل کار یا در خانواده، وظایف خود را به خوبی انجام نمیدهد یا کوتاهی میکند؛ وقتی به او گوشزد میکنند فوری به هم میریزد و یک سری مسائلی را پیش میکشد که اصلاً ربطی به این موضوع یا ماجرا ندارد یعنی بهجای اینکه بیاید و در رفع آن مشکل کمک کند مسائل و مشکلات دیگر را عنوان میکند که اصل موضوع فراموش میشود.
باید در مقابل اشکالاتی که داریم جبهه نگیریم و سعی کنیم اشکالات را با حُسن خلق و آرامش و دوراندیشی حل کنیم تا برای دیگر افراد خانواده یا همکاران و سیستمی که در آنجا مشغول بهکار هستیم و ناظر این مسائل هستند درس عبرت باشیم.
یکی از مثالهایی که میتوان بهکار برد درباره همین اعتیاد مسافران خود ماست که میگوید؛ تقصیر جامعه است که من معتاد شدم! چرا باید مواد مخدر سر هر چهار راهی یافت شود؟! این نشد دلیل! زیرا تریاک، مواد مخدر، مشروب و چیزهای دیگر را در همهجا و همه کشورها میشود پیدا کرد و این دلیل نمیشود که من استفاده کنم. به قول آقای مهندس؛ در هر خانهای چاقو هست، دلیل نمیشود که من با چاقو شکم کسی را پاره کنم یا مبارز بطلبم. همه این موارد ازجمله مواد مخدر، الکل و ... وجود دارند؛ خداوند همه اینها را خلق کرده و هرکدام کارایی خودشان را دارند مثلاً بهعنوانمثال از تریاک در ساختن دارو بهره میگیرند و یا از الکل برای ضدعفونی و ... ولی این دلیل نمیشود که من از آن در جهت کارهای ضد ارزشی و ضد اخلاقی استفاده کنم. خداوند بزرگ یک چیزی به نام عقل هم به ما داده است، طرز صحیح استفاده از آن مهم است؛ اگر هر چیز بهموقع و در جایگاه خودش استفاده شود ضرر که ندارد بلکه منفعت هم دارد.
زندگی باوجود مشکلات، موقعیتها، موفقیتها و خوشیها تکمیل میشود و مفهوم خودش را بهدست میآورد. وجود مشکلات باعث سازندگی بشر در روی کره زمین شده است وگرنه انسانها بدون تحرّک، بدون آموزش بعد از مدتی فرسوده شده، از بین میرفتند و هیچگونه پیشرفتی در مورد دانشها و علوم رخ نمیداد.
بنابراین باید کاری کرد که با بهکارگیری عقل، نفس را سر کار بگذاریم؛ یعنی نفس انسان موجودیتی دارد که خودش سر خودش کلاه میگذارد. هیچ فسادی صورت نمیگیرد مگر اینکه ملبّس به تقوا گردد؛ هر کار خلافی که میخواهیم انجام دهیم با پوشش تقوا و درستی انجام میدهیم و بعد جوسازی و معرکهگیری آغاز میشود. در تمام سطوح باید این اعمال خلاف را بشناسیم و در مقابل آن عکسالعمل نشان دهیم و خودمان آتش بیار معرکه نشویم.
کمک راهنمای محترم لژیون پنجم سرکار خانم محبوبه
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
1154