بزرگان گفتهاند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. امیدوارم این دل نوشته به دل شما دوستان و همدردان عزیزم بنشیند و باعث تجربه شود.
نمیدانم چطور و از کجا شروع کنم ولی فقط این را میدانم و از زندگی تا به الآن یاد گرفتهام که آدمیزاد خودش میتواند قسمت و تقدیرش را باهدف و برنامهریزی صحیح و سالم بسازد. درگذشته خیلی ناامید بودم و نتوانستم برای خودم تقدیر خوبی رقم بزنم. من هر وقت به موفقیتی میرسیدم چه تحصیلی و چه در زمینههای دیگر زندگیام، آن را ناشی از قدرت ذهن و آمادگی، تلاش و پشتکار خودم میدانستم؛ اما زمانی که مصیبتی یا بلایی برای من به وجود میآمد آن را به خداوند و سرنوشت تقدیر و زمین و آسمان و خلاصه هر چه که شما فکرش را کنید به غیر از خودم نسبت میدادم، همه را مقصر میدانستم که موفق نشدم و شکست خوردم. همیشه به دنبال جایی بودم یا به دنبال کسی بودم که مرا آموزش بدهد تا درست زندگی کنم مدتی هم به کلاسهای عرفانی و معنوی رفتم ولی مرا به قولی ارضا و سیراب نمیکرد. همیشه در زندگی احساس پوچی و بیهدفی و ناامیدی داشتم ولی مقاومت میکردم. با اینکه آدمی بودم که همیشه به دنبال دلیل اتفاقات بودم. درسخوان بودم و همیشه دوست داشتم که در مورد هر چیزی فکر کنم و بعد آن را بپذیرم.
تا اینکه یک روز تابستانی در سال 1393، یکی از اقوام ما که با من خیلی صمیمی بود و هست، به خانه ما آمد و مرا دید، به من گفت که علی تو چرا اینقدر، افسرده شدهای تو دیگر علی سابق نیستی، همیشه توی خودت هستی مثل قبل سرحال و درسخوان نیستی. سرتان را درد نمیآورم. به همراه این فامیلمان، به خانه او رفتیم. متأهل بود، اما همسرش برای دیدن پدر و مادرش به شهرستان خودشان رفته بود. وسایل کشیدن تریاک یعنی همان وافور و منقل و زغال را آماده کرد و خلاصه مرا هم به کشیدن تریاک دعوت کرد.
بدون هیچ مقاومتی، دعوت او را قبول کردم روزی که برای اولین بار تریاک مصرف کردم، بسیار نشئه شدم و لذت فراوانی بردم، فکر میکردم که الآن بهترین حال را دارم و میتوانم با این ماده تمام مشکلات زندگیام را حل کنم. چند سال اول مصرفم اصلاً قبول نداشتم که یک معتادم و مصرفکنندهای تمامعیار شدهام چون خودم را خیلی عاقل میدانستم و به خودم مغرور بودم. بهعنوان دوپینگ مرتب تریاک مصرف میکردم؛ فکر میکردم که هر وقت دلم بخواهد آن را ترک میکنم. در اوایل شروع مصرف به قول خودمان یک نخود تریاک میکشیدم، بهمرور زمان این میزان به 5 گرم در روز رسید. بعد از مدتی دیگر کشیدن جواب نمیداد و من به خوردن تریاک و شیره، روی آوردم. کمکم خانوادهام هم متوجه شدند که من اعتیاد دارم و کارم را هم از دست دادم. تا حالا به روشهای مختلف ترک کردهام اما هیچ فایدهای برای من نداشت تا اینکه خدا خواست و من با کنگره 60 آشنا شدم و سفرم را شروع کردم.
البته انواع مواد مثل هروئین، شیشه، گل، متادون و همینطور مشروبهای الکلی را هم بهصورت تفریحی مصرف میکردم، ولی آخرین آنتی ایکس مصرفی من شربت ایپوم بود. بعد از سه جلسه ورود به کنگره، راهنمای خوبم آقا مازیار را انتخاب کردم و حالا به مدت 26 روز با متد دی اس تی با داروی شفابخش اوتی با تی دی اس مصرفی 5/5 سیسی در هر وعده، سفر اول خودم را آغاز کردهام و در مسیر رهایی قدم گذشتهام و حال خوبی دارم.
نویسنده: مسافر علی
تایپ: مسافر رضا
تنظیم: مسافر عباس
- تعداد بازدید از این مطلب :
2543