جلسه پنجم از دوره نخست لژیون سردار همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان با استادی اسیستانت محترم همسفر سهیلا، نگهبانی: کمک راهنما همسفر سمیرا و دبیری: کمک راهنما همسفر فاطمه با دستور جلسه «هزینههای ایجاد دانشگاه» دوشنبه 24 شهریورماه 1399 ساعت 14:30 آغاز به کارکرد
سخنان استاد:
این دستور جلسه درواقع نوعی فراخوان است برای یکایک اعضای کنگرهی ۶۰ در سرتاسر کشور تا همگی دست در دست یکدیگر با حمایتهای داوطلبانهی خودشان باعث توسعه و رشد آکادمی و استحکام این ساختار گردند. اگر به معنای واژهی آکادمی در فرهنگ لغات مراجعه کنید اینگونه معنا شده است: «انجمن رسمی در هر کشور که از بزرگان علوم و فنون برای بحث و تحقیق پیرامون مسائل علمی تشکیل میشود». این معنا میتواند بیانگر اهمیت والا و عظمت این دانشگاه و بالطبع نیازها و هزینههای مالی آن باشد.
هدف بنیان کنگره از ایجاد این ساختار و تأسیس آکادمی تحقیق، پژوهش و تولید علم درزمینهٔ اعتیاد و شناخت انسان و توسعه و بسط علوم انسانی است. حال وظیفهی من بهعنوان عضوی که لحظهبهلحظه در این ساختار در حال آموزش و تغییر هستم چیست؟!
بالاترین چیزی که تحت عنوان ارزش و ثواب در تشکیلات خلقت مطرح هست، این است که انسان در زمان حیات خودش خدمت کند و مفید واقع شود، کمکی که من برای استحکام این ساختار میکنم درواقع کمک به یک انسان رنجدیده در دورافتادهترین نقطهی این جهان خاکی است، کمک کردن و سهیم بودن در کاهش درد و رنج بشر خدمت بزرگی است؛ تکتک ما درد اعتیاد را کشیدیم، همهی ما میدانیم که درد اعتیاد چه قدر جانکاه و جانسوز است. به اذن خداوند راه نجات برای من باز شد تا کمک کنم راه نجات برای انسانی که در دورافتادهترین نقطهی این جهان هستی هست، (فرق هم نمیکند که چه ملیت یا مذهبی دارد) راه برای او هم باز شود، کمک کنم که نهتنها درد اعتیاد بلکه هزاران درد دیگر که ریشه در عدم شناخت انسان دارند و هزاران بیماری سایکوسوماتیک لاعلاجی که جهان در درمان آن عاجز مانده است، با پیشرفت علم کنگره و تئوری ایکس درمان شود.
مگر نه اینکه من ادعا میکنم که مسلمانم و ایماندارم، ایمان به انسان فرمان میدهد که نسبت به درد و رنج دیگران بیتفاوت نباشم. زمانی در عمق ظلمت و تاریکی بودم و لحظهبهلحظه بیشتر فرومیرفتم ولی امروز به مدد آنچه در کنگره آموختم از ظلمت و تاریکی فاصله گرفتم و دارم ذرهذره به سمت نور حرکت میکنم. پوستهام را شکافتم، جوانه زدم، سر از ظلمت و تاریکی درآوردم، از حال خرابیها کینه و نفرت، انتقامجویی، حسادت و... فاصله گرفتم، آتش خانمانسوز اعتیاد برایم تبدیل به گلستان شد، حال بهای اینهمه دریافت چه قدر است؟! چه قدر حاضرم پول بگیرم و دوباره به همان تاریکیهای قبل برگردم؟! اصلاً حاضرم برگردم؟!! با چه مقدار پول میتوانم حال خوشی که در کنگره دریافت میکنم را در بیرون دریافت کنم؟! اصلاً میشود؟!
قانون کائنات قانون دادوستد است، قانون دهش و دریافت است، هر چه که دریافت کنم باید بهایش را بپردازم، هستی هیچچیزی را مفت و مجانی به کسی نمیدهد و من باید این قانون را یاد بگیرم و خودم کلاه خودم را قاضی کنم که آیا بهراستی بهای آنچه را که دریافت کردهام پرداخت کردهام؟!
گذشتن از مادیات بسیار تا بسیار سخت است، تصور نکنیم که بندهایی که ما را محکم به زمین چسباندهاند فقط کینه و حسد و غیبت و رباخواری و... هستند؛ به نظر من مادیات و تعلقات مادی اساس بسیاری از ضد ارزشهاست، چه بسیار جنایتها، خیانتها، رشوهخواریها، حسادتها و... که فقط و فقط برای پول یا ماده انجام میشود و به همین دلیل گفتهشده که اگر بتوانی از مادیات عبور کنی نیمی از قدرت اهریمن را شکست دادهای. در کنگره برای من بستری فراهمشده تا یاد بگیرم که چگونه از عقبههای سخت زندگی عبور کنم. گذشتن از مادیات هم بهنوعی عبور از عقبهی سخت است چراکه باید نفست را از تعلق به آن چیزی که به آن علاقه داری رها کنی و دقیقاً در کنگره بستری فراهم هست تا من بتوانم از تعلقات مادی عبور کنم و این نکتهی بسیار مهمی هست که باید در نظر داشته باشیم.
قرار است که من در درون خودم ساختار مستحکمی به نام «بخشش» را به وجود بیاورم. به وجود آوردن این ساختار نیازمند این است که من تفکر کنم، به چرایی آن فکر کنم، ماهیتش را درک کنم، در غیر این صورت ساختار بخشش متزلزل و وابسته به تأییدها و تشویقهای بیرونی است. بخششی میتواند درون من را متحول کند که با تفکر سالم و حس سالم همراه باشد. تغییر جایگاه انسان در هر زمینهای بر اساس حس اوست، بر اساس عشق و محبت اوست و در عشق، محبت و حس سالم «من» وجود ندارد، هرجایی که صحبت از من در میان باشد دیگر عشق و محبتی وجود ندارد. وقتی عاشق باشی اصلاً برای شما مهم نیست که طرف مقابل تو چه ملیت یا مذهب یا فرقهای دارد، فقط برایتان مهم است که داری به یک انسان کمک میکنی بدون اینکه به دنبال منفعت خودت باشی و این بخشش و عشق سازنده است و میتواند درون تو را متحول کند.
نکتهی دیگر اینکه دستدست نکنیم، اگر واقعاً توان مالی برای کمک به دیگران داریم به فردا و فرداها موکول نکنیم .آقای مهندس میگویند :«برای زندگیتان کاری کنید که گویی تا ابد زنده هستید و برای آخرتتان کاری کنید که گویی لحظهای بعد میمیرید.» گاهی وقتها میگویم الآن ندارم، انشاءالله سال دیگر!! اما صادق که باشم میبینم دارم ولی صاحب و مالک این داشتن نیستم و نمیتوانم بر پول خودم فرمانروایی و احاطه داشته باشم.
انسانها در زندگی دو نوع حرکتدارند"حرکت عمودی(بزرگ شدن) و حرکت افقی( پیر شدن)"، حرکت عمودی یا حرکت در مسیر معنویات نیازمند سعی و تلاش، عبور از امتحانات، گذرگاهها و عقبههای سخت است. نیازمند دل کندن از تعلقات فریبندهی مادی است. آقای مهندس میگویند اگر میخواهی خودت را آزمایش کنی و ببینی آیا ظرفیت رسیدن به معنویات را داری، بهترین چیز پول است، اگر توانستی عبور کنی آنوقت ظرفیت معنویت را هم خواهی داشت.
اصلی هست که از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری،فقیر و یا ثروتمند بودن من بر اساس شانس نیست درواقع انتخابی هست که من خودم انجامش میدهم؛ یعنی میوهی درختی است که من بر اساس انتخاب خودم کاشتم، حالا درختی که درگذشته کاشتم ثمرهای نداشته ولی امروز راه برایم بازشده تا با انتخاب خودم یک نهال جدید بکارم که در آینده ثمر بدهد. ثمرهای که کائنات در بخش مادیات به انسان میدهد بر اساس داشتن و نداشتن و بخشیدن نیست، بلکه معیار کائنات نوع بهرهبرداری از مادیات است اینکه من ارزش را باارزش معامله کنم یا ارزش مادی را باارزش معنوی عوض کنم. مقدارش هم اصلاً مهم نیست، مهم انجام دادنش است و حسی که من در انجام آن دارم.
مهمترین چیز در کائنات قانون عمل و عکسالعمل است،اگر جایی بخشیدی جایی چندین برابر بخشیده میشوی. اگر جایی عبور کردی جایی عبورت میدهند، همدردی کردی همدردت میشوند، محبت کردی محبت میبینی، خدمت بلاعوض کردی بلاعوض به تو خدمت میکنند و اگر هم بیتفاوت باشی کائنات هم در برابر تو بیتفاوت خواهد بود و این ردخور ندارد.
آنچه ما را متحول میکند و باعث رشد ما میشود پول، مقام و جایگاه ما نیست، درون ماست، افکار و اندیشهی ماست و جایگاه نفس ماست. ما فقط مالک آن چیزهایی هستیم که درون ماست و میخواهیم با آنها به حیات خود ادامه بدهیم. هر صفتی که امروز نفس من کسب کند اعم از صفات خوب و یا بد، با همان صفات فردا در یک نقطهی دیگری بیدار خواهیم شد...
تغییر و تبدیل این صفات به حرف و سخن نیست، اگر قرار است که صفات انسانی مثل بخشش جزو دانش نفس و قابلانتقال شود، باید به مرحلهی اجرا برسد. هزاران بار آموزشدیدهام که بخشش، محبت، نوعدوستی و همدردی خوب است و تفکر هم کردهام ولی تا تجربه نکنم و نبخشم، تا محبت نکنم، تا همدردی نکنم این صفات جز و دانش نفس من نخواهد شد.
آنقدر انسانها میآیند و میروند و بناها بهجای میمانند و عملی که در آنها هم صورت میگیرد جاودانه خواهد بود. فردی برج میسازد، فردی مسجد، فردی مدرسه و فردی آکادمی اعتیاد، انتخاب با توست که در ساخت کدام بنا سهیم باشی. اگر با تفکر باشد، مقدارش تفاوتی نمیکند. فکر کن! کدام بنا به معنای واقعی باعث تحول و احیای یک انسان میشود؟! باید فکر کنم تا بتوانم انتخاب درستی داشته باشم.
هزینههایی که در کنگره میشود همگی در جهت بارور شدن علم و دانش اعتیاد و شناخت انسان است کاری کنیم که با یاری خداوند، تدبیر و اندیشهی نیک بنیان کنگره و کمک تکتک ما اعضا این سیستم الهی بتواند با کشف دانشهای کشف نشده از درد و رنج انسانها بکاهد و چه خدمتی بالاتر از این در جهان مادی میتواند وجود داشته باشد؟
»انسان با آنچه هست ثروتمند است نه با آنچه دارد» برای شما عزیزان ثروتهای بیشمار آرزومندم.
نگارنده: اسیستانت محترم همسفر سهیلا
عکاس: همسفر مونا لژیون چهاردهم
همسفران نمایندگی میرداماد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1058