دهمین جلسه از دوره بیست و چهارم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان مسافر در نمایندگی صائب تبریزی با دستور جلسه «کار، تحصیل، قدرت» با استادی دیدهبان مسافر احمد حکیمی، نگهبانی مسافر رحیم و دبیری مسافر امیر، سه شنبه 14 مرداد 1399 ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد. همچنین مراسم تقدیر و معارفه ایجنت نمایندگی صائب تبریزی با حضور دیدهبان مسافر احمد حکیمی برگزار شد.
سخنان استاد:
خدا را سپاسگزارم که توفیق داد امروز در خدمت شما عزیزان در این نمایندگی حضور داشته باشم. باید خیلی زودتر از این خدمت میرسیدم ولی بخاطر مسائلی که مطلع هستید تولدها به شدت کم شده و به همین دلیل فاصله افتاد. ولی خدا را شکر که امروز توفیق شد در خدمت شما باشم که بتوانیم یک مقداری نسبت به کاری که انجام میدهیم بپردازیم و عمیقتر نگاه کنیم. دستور جلسه هفتگی کار، تحصیل و قدرت است که یک مثلثی است که انسان همواره باید در حیاتش بتواند به درستی این مثلث را رسم کند که هم کار داشته باشد، فعالیت داشته باشد که از این فعالیت معاش داشته باشد و هم بتواند کاری را انجام بدهد که به هم نوع خودش کمک کند، علاوه بر کمک به هم نوع در جامعه و طبیعت هم عملی را انجام بدهد. تحصیل هم که یک تحصیلات آکادمیک داریم هم تحصیل جهان بینی داریم، یعنی دریافت علم و دانش داریم و این به ما کمک می کند که بتوانیم بهتر حس کنیم و ببینیم. وقتی بحث قدرت مطرح میشود هم توان انجام دادن یک کار است و هم توان انجام ندادن کار است، یک جاهایی باید توان داشته باشیم که یک کاری را انجام ندهیم و در یک جاهایی باید اینقدر توان و قدرت داشته باشیم که عمل سالم را در هر موردی به انجام برسانیم. من خیلی به موضوع روش DST و کشف این روش که به وسیله آقای مهندس دژاکام در کشور ما اتفاق افتاد و به عنوان یک الگوی اولیه حرکت خودشان را آغاز کردند و کم کم و به تدریج گسترش پیدا کرد. در واقع الان به یک نقطهای رسیده که می خواهد یک آکادمی و دانشگاه تاسیس کند که از تمام نقاط کره خاکی به این دانشگاه مراجعه کنند و همین آموزشهایی که راهنماها در لژیون میدهند، همین روش DST که راهنما برنامه میدهد و نامه OT مینویسد را آموزش ببینند و جهانیان بیایند و یاد بگیرند و این دانش را ببرند در سیستم خودشان اجرا بکنند تا بتوانند انسانها را نجات بدهند. به نظر میآید که مسئله اعتیاد بالاتر از مسئله سلامتی است، فردی نجات پیدا میکند که در یک موقعیت از بین رفتن و سلامتیاش کاملاً به خطر افتادن قرار میگیرد و به هر دلیل و شکلی نجات پیدا میکند. وقتی مسئله نجات مطرح میشود یعنی فردی در یک مرحلهای قرار گرفته که این مرحله یا از بین رفتن است یا ادامه دوباره و نجات یافتن است. من چندین بار تجربه داشتم که در طول عمرم در موقعیتهای مختلف انسانها را نجات بدهم حالا موجودات دیگر بماند. وقتی که چند بار این کار را انجام دادم تا یک مدتی از حال و هوای دیگر و بخصوصی برخوردار بودم، فکر میکردم که چرا من اینجا بودم؟ چرا من این کار را کردم؟ آیا من در خودم این توانایی را میدیدم؟ از منظر آن کسی که نجات یافته بود نمیتوانستم نگاه کنم، چون جای او نبودم. وقتی کسی نجات پیدا می کند و انسان حس میکند که در نجات و ادامه حیات آن فرد بسیار مهمی بازی میکند، انسان به موجودیت و بودن خودش افتخار میکند. مسئله درمان اعتیاد نقطه نجات است برای یک فرد مصرف کننده، نه اینکه بیاید کنگره 60 ترک کند!
وقتی که میگوییم نقطه نجات است، نجات از کجا؟ اگر نجات از مرگ است در کتاب میگوید که هیچ مرگی وجود ندارد، اصطلاحاً انسان فوت می کند. اینجا میخوابد و در یک جای دیگر به حیات ادامه میدهد. مثل این که شب میخوابد و صبح بیدار میشود، وقتی فوت میکند اینجا میخوابد و در یک جای دیگر به حیات ادامه میدهد و میبیند که هست. حالا کسی قبول میکند یا نمیکند، خوشش میآید یا نمیآید، هیچ تأثیری در این سیستم و چرخه ندارد. در کتاب ۶۰ درجه خیلی واضح عنوان کرده اند که اعتیاد با مرگ هم از بین نمیرود و اثبات هم کردهاند. اگر اعداد به پایان رسید حیات انسان هم به پایان میرسد. این را من و شما به عنوان یک صوت میشنویم ولی چقدر به این موضوع ایمان داریم خدا میداند، ولی خداوند همیشه به تکرار نشانهها را به انسان نشان داده است. برای یک فرد مصرف کننده نجات یعنی بستن پرونده اعتیاد، چون این اعتیاد یک نیستی برای انسان به بار میآورد که مرگ پیش آن اصلاً چیزی نیست. وقتی یک انسان نتواند از زندگی خود لذت ببرد و سلامتی نداشته باشد حتی اگر این انسان را وسط بهشت قرار دهند نمیتواند از آنجا استفاده کند، توانایی استفاده کردن و لذت بردن از آن جا را ندارد. یک مثال ساده میزنم، مصرف کننده شیشه و هروئین را هم نمیگویم همین تریاک و شیره که از همه مادهها خطرناکتر و حیات بخشتر است را میگویم. در این جهان خاکی چند جا هست که معروف به بهشت روی زمین است، از نظر زیبایی، آب و هوا، طبیعت، یکی از این جاها جزایر هاوایی است. یک مصرف کننده تریاک و شیره را ببرید در مرکز این بهشت و بگویید مواد خودت را بده به من و برو اینجا لذت ببر، هر چیزی هم که فکرش را بکنی اینجا موجود است. وقتی که حالت خماری به این فرد دست میدهد آیا میتواند از جای خودش حرکت کند؟ به واسطه خماری و بی اشتهایی نمیتواند از نعمتهایی که آنجا هست لذت ببرد، به واسطه کار نکردن مواد بیوشیمی بدن که احساسات ما را کنترل میکند آیا این فرد میتواند از منظره و طبیعت که در آنجا است لذت ببرد یا حتی ببیند؟
یک فرد مصرف کننده را حتی اگر وسط بهشت هم قرار دهیم به این فکر میکند که کجا میتوانم مواد بزنم؟ پس مسئله، مسئله نجات است. من که شهر وجودی خودم را به آشوب کشاندهام باید این را درست کنم، باید این را اصلاح و ترمیم کنم. من نباید جایی را که درست میکنم دوباره خراب کنم. من و شما به عنوان یک عضو از این ساختار باید بدانیم که چه کار کنیم که آموزش بگیریم، آموزش ببینیم که چطور تصمیم بهتری بگیریم، قدمهای مثبت برداریم و به واسطه این تصمیم و تسلیم به آموزش بتوانیم خودمان را اصلاح کنیم. هر کسی که فکر کند یک نفر از بیرون میآید و من را اصلاح میکند این کار هرگز اتفاق نمیافتد. شیوه تغییر کردن را به من یاد میدهند و من با به کارگیری این شیوه تغییر میکنم. وقتی راهنما برنامه میدهد خودش انجام میدهد یا باید رهجو انجام بدهد؟
خداوند هم فقط راه را نشان میدهند به جای ما هیچ کاری را انجام نمیدهد. من فقط اسم شیطان را شنیده بودم و کارکرد آن را نمی دانستم وقتی وارد این حوزه میشویم و با آن آشنا میشویم و میدانیم که دو نماینده در درون انسان است که یکی امر می کند به خوبی و یکی به بدی امر می کند، من باید اینها را بشناسم و برای اینکه بتوانم به بدی غلبه کنم، غلبه که نمیشود برای این که کم زورش کنم باید ببرم یک گوشه رینگ و نگه دارم و نگذارم در رینگ هر کاری که میخواهد بکند. وقتی که آقای مهندس برای دومین بار روش DST را برای نیکوتین کشف و ابداع کردند اول خودشان اجرا کردند. چرا این اتفاق افتاد؟ این اتفاق افتاد نه فقط برای آقای مهندس، برای تمام انسانهایی که مصرف دخانیات دارند اتفاق افتاد. اگر آمار بیماریهای سرطانی، تصادفات به خودکشیها را جمع کنیم به اندازه تلفات سیگار نیست. سیگار چه تخریبی وارد میکند؟ اگر فرد این تخریب را حس نکند نمیفهمد که این تخریب یعنی چه! قلب انسان یک ماهیچه است، تمام عضلات انسان یا عمودی است یا افقی است. وقتی خواب برای انسان مستولی میشود، یعنی سروتونین، اسید هیلکولین و آدرنالین در خون سَنتِز میشود و فرکانس مغز پایین میآید، اگر شما یک خودکار در دست گرفته باشید به واسطه ترشح این مواد بلافاصله عضلات شل میشوند و خودکار میافتد. قلب هم یک عضله است مثل سایر عضله های بدن، چرا موقع خواب قلب نمیایستد؟ چرا به تپش خودش ادامه میدهد؟ برای اینکه قلب نه افقی است نه عمودی، ضربدری است. وقتی که یک فرد سیگار میکشد خون غلیظ میشود و تپش کم میشود. مثلاً این کولر که کار میکند پمپ آن را برای آب و غلظت مشخصی ساختهاند که این مایع پمپ کند، حالا اگر آب را خالی کنیم و بجای آن روغن چهل واسکازین بریزیم پمپ چطور کار میکند، آیا به همین سرعت کار میکند؟ آیا میتواند آن غلظت را از آن لولهها عبور دهد و بریزد؟ قطعاً نمیتواند. آنقدر زور میزند که بهش فشار میآید، دود میکند و در نهایت میسوزد. برای فرد سیگاری دود زمانی است که دستگاه شُک را میزنند ولی کار از کار گذاشته است. آقای مهندس دژاکام میگویند افرادی که میخواهند در این ساختار خدمت کنند باید الگوی بدون نقص باشند، آدمی که سیگار می کشد نقص دارد و الگوی مناسبی نیست. وقتی به لژیون ویلیام وایت میآیید باید این نقص و نجات را تکمیل کنید و این است که به شما قدرت میدهد که بتوانید کار و تحصیل کنید. آقای مهندس میگویند که من نمیتوانستم بیشتر از پنج ساعت کار کنم، نمیتوانستم یک خانواده پنج نفری را اداره کنم. در ماه رمضان اذان که میگفتند چای جلوی آقای مهندس آماده بود، چای را می خوردند و سیگار روشن میکردند. به همایش که میرفتیم در ستاد چند نفر بودند که بر علیه سیگار کار میکردند و به آقای مهندس میگفتند شما که آدم ها را نجات میدهید چرا خودتان سیگار میکشید؟ آقای مهندس برای اینکه کم نیاورند میگفتند شما در مورد حُسن و مزیتهای سیگار تحقیق کردهاید؟
بروید تحقیق کنید و ببینید که سیگار چقدر حُسن و استفاده دارد! تا روز موعود که مشخص شد چه کاری باید انجام شود؛ و اگر این شعبه خدمتگزار کمی دارد بخاطر همین مسئله است، اهمیت این موضوع کم جِلوه داده شده یا اصلا اهمیتی داده نشده است. وقتیکه یک آدم به کنگره میآید و درمان میشود منِ راهنما که میدانم حتی DST را مو به مو اجرا میکند، مرتب هفتهای یک سی دی مینویسد، غیبت نمیکند، قبل از جلسه حضور پیدا می کند، داروی خودش را به موقع میگیرد، خیلی هم آدم با ادبی است ولی چون سیگار میکشد از نظر من همان آدم معتاد است. من وقتی در یک ساختار قرار گرفتم نمیتوانم بگویم که این قسمت را قبول میکنم و این قسمت را قبول نمیکنم، اگر من بگویم از کم خِردی من است. یک زمان در شعبه آکادمی من فکر میکردم که تافته جدا بافته هستم، اگر میگفتند رهایی شعبه کم است میگفتم به من که نمیگویند رهاییهای من خوب است، هر جایی که حضور داشتم و چیزی میگفتند، میگفتم به من که نمیگویند کار من درست است. ما با هم جمع هستیم و مثل زنخیر به هم ارتباط داریم وقتی من همکار خودم را قبول نداشته باشم انگار که این زنجیرها درز دارند و اگر تحت فشار قرار بگیرند از هم جدا میشوند. وقتی یک راهنما در جلسه مشارکت میکند رهجوی من از او آموزش میبیند، به رهایاش کمک میکند، سفر اولیهای لژیونهای دیگر به او کمک میکنند، سی دیها و نشریات به او کمک میکنند، مرزبانی و ایجنت، نگهبان و دبیر و ... کمک میکنند، پس همه ما به یکدیگر ارتباط داریم و باید همدیگر را دوست داشته باشیم، ما باید همدیگر را قبول داشته باشیم، ما باید نقاط مثبت همدیگر را ببینیم نه نقطه ضعف همدیگر را، کدام یک از ما نقطه ضعف نداریم؟ من از فرصت استفاده می کنم و از فردی که ۳ سال ۷۰ کیلومتر بعد از هیدج را زمستان و تابستان در شرایط مساعد و غیر مساعد آمده و خدمت کرده است، چه نیرویی پشت این کار است؟ ما نیروی قویتر و عظیمتر از عشق و محبت نداریم، از نظر من عشق و محبت عظیمترین نیروی است که در طبیعت و هستی وجود دارد و انسان میتواند با نیروی عشق و محبت هرکار غیرممکن را انجام بدهد. ما که در کنگره دریافتی نداریم، دریافتی نداریم که هیچ، تازه گریبان آدم را هم میگیرند که تو اینجا اشتباه کردی، اصطلاحاً برجک آدم را هم میزنند. ولی همه اینها آموزش و یادگیری است. اینکه یک انسان اینقدر حرکت کرده و آمده با ارزش نیست؟ ما باید این را ببینیم، حالا اشتباه هم شده که شده اشکالی ندارد.
و من امروز اینجا هستم که از عباس عزیز به خاطر سه سال آمدن و رفتنش، انتقال اطلاعات و تجربه هایش در این نمایندگی من به سهم خودم به عنوان یک عضو از ایشان تشکر و قدردانی کنم؛ و به آن نیرویی که او را وادار به آمدن و رفتن کرد درود میفرستم. خودتان میدانید که در کنگره همه چیز چرخشی است و همه باید تجربه کنند. شما از نظر داشتن نیرو کم ندارید ولی چند تا نقص بوده که امیدوارم به زودی برطرف شود و به آن نقطه مطلوبی که مد نظر است برسید. پس بنابراین برای اینکه یک انسان این کار را انجام داده است ما باید کمی حس کنیم، ما چند بار میتوانیم یک مسیر را برویم و بیاییم؟ و ما الان طوری برنامه ریزی میکنیم که برای انجام مسئولیتها از افراد خود شُعب انتخاب کنیم و به انسانها فرصت بدهیم. ایجنتی را به احمد عزیز تبریک میگویم؛ و اَجری که من به عنوان مسئول میخواهم به عباس عزیز بدهم آن حسی است که در این مسیر طی طریق کرده است. باز هم به احمد عزیز تبریک میگویم و به عباس عزیز خدا قوت میگویم و امیدوارم در مراحل بعد و جاهای دیگر کمک و یاری برساند که باز هم خودش رشد کند؛ و راهنماها مسئله ویلیام وایت را خیلی جدی بگیرند، امروز که شروع کنید و جدی بگیرید حتی اگر کمک راهنما هم اضافه نشود و تازه وارد زیادی هم نیاید با کار کردن روی این موضوع ببینید دو سال بعد در کنگره چقدر خدمتگزار خواهید داشت، ببینید چه وضعیتی در شعبهتان حاکم میشود. خدا قوت میگویم به مرزبان های عزیز، به راهنما های عزیز، مسئول OT، مسئول نشریات و همه خدمتگزاران، امیدوارم که همه عزیزان که در کنگره قدمی بر میدارند خودشان بهره لازم را ببرند، من هم به عنوان یک عضو تشکر و قدردانی میکنم.
عکاس: همسفر مهران، مسافر یوسف
خدمتگزار وبلاگ: مسافر یوسف
- تعداد بازدید از این مطلب :
1019