نهمین جلسه از سری سیزدهم کارگاه های آموزشی خصوصی ویژه همسفران کنگره ۶۰؛ در نمایندگی حسنانی با دستور جلسه ( آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی) با استادی دیده بان محترم آقای مسافر علی اشکذری و نگهبانی همسفر سمیه و دبیری همسفر فریده در تاریخ سه شنبه 3 تیر ماه سال 1399 ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
تمام دستور جلساتی که در کنگره هست به خاطر آگاهی است. ممکن است تصور کنیم آگاهی فقط یادگرفتن و مطالب زیاد بلد بودن است. ولی اینها معنی آگاهی نیست. شاید اینها سواد باشد ولی آگاهی نیست، زیرا آگاهی به معنی خودآگاهی است، یعنی شناخت خودم، من خودم به خودم آگاه باشم. یک تفاوت عمدهای که بین انسان و حیوان هست همین آگاهی است. یعنی انسان، انسان است و میداند که انسان است، ولی حیوان نمیداند که حیوان است، یعنی به خودش آگاهی ندارد و بر اساس غریزه کارهایی را انجام میدهد. ولی آگاهی در انسان یعنی من خودم بر خودم آگاه شوم. خودم بتوانم رفتار خودم را کنترل کنم، خودم بدانم دارم چه کار میکنم، خودم، خود را ببینم. این خود دیدن میشود آگاهی. قاعدتاً باید انسان یاد بگیرد که چگونه خودش را ببیند. خیلیها خیلی چیزها یاد میگیرند ولی به آگاهی نمیرسند. هرچه یاد میگیرند جور دیگری خرجش میکنند. قسمت بعدی دستور جلسه ادب و بیادبی است. من وقتی بر خودم آگاه باشم و خودم، خودم را ببینم، خودبهخود ادب را رعایت میکنم. هر جا که ادب رعایت نمیشود، به این دلیل است که من خودم را نمیبینم.
حال این خود دیدن ریشهاش در تعادل است. وقتی تعادل باشد من خودم را میبینم. وقتی تعادل نباشد، من نمیتوانم خودم را ببینم. تعادل چیست؟ برای مثال شما یک شی را عمود نگه میدارید بعد آن را گونهای نگهداری که وقتی رهایش کردی خودش بایستد. یعنی در آن نقطه به تعادل میرسد. وقتی این را میرسانی به نقطه تعادل، خودبهخود بدون اینکه آن را نگهداری میایستد. آدمها هم همینگونه هستند؛ وقتی به نقطه تعادل میرسند خود را کنترل میکنند وگرنه که دیگر معلوم نیست چه کار می کنند. در واقع به محض اینکه انسان از تعادل یا آگاهی خارج میشود، مثل موبایل، به تنظیمات کارخانه برمیگردد. تنظیمات کارخانه انسان، حیوانی است، یعنی وقتی تنظیمات پاک میشود روی غریزه میرود. کار اصلی کنگره در ابتدا رساندن انسانها به تعادل است. همانطور که در نوشتارها میگوید، درمان فوق ترک است و تعادل، فوق درمان. ما در کنگره فقط به دنبال درمان نیستیم. درمانی که تعادل نداشته باشد بدرد نمیخورد، ولی اگر درمان درست انجام شود به تعادل میرسد. وقتی شخص را روی تعادل میآوریم آموزش پذیر میشود. کسی که روی تعادل نیست آموزش پذیر نیست. دو نفر عصبانی دارند در خیابان یکدیگر را میزنند، ده نفر نمیتوانند آنها را روی تعادل بیاورند. و آن دو نمیفهمند دارند چه کار میکنند، زیرا از تعادل خارج شدهاند.
دیگر آنجا نه ادب حکمفرماست نه رفتار، جفتشان رفتهاند روی تنظیمات کارخانه. پس با دستور جلساتی که در کنگرهداریم سعی میکنیم تا شخص روی تعادل بیاید و آموزش پذیر باشد. پس رسیدن به هر چیزی یک فرایند دارد، اگر با آن فرایند جلو برویم به آن میرسیم. در کنگره به ما یاد میدهند، ولی به شرطی که یاد بگیریم. یعنی مساعد باشم که مطلب را بگیرم. بحث آموزش پذیری را سقراط بهخوبی مثال میزند. میگوید باید که گل کوزه گران شوی. گل باید جنس خوبی داشته باشد، یعنی ذات گل محکم باشد، بعد آن را تصفیه میکنند. شنها را از آن میگیرند. و ورزش میدهند. تا برسد به مرحلهای که آموزش پذیر باشد. یعنی استاد کوزهگر هر شکلی را به آن میدهد، به خود بگیرد. وقتی گل خوب نباشد، استاد شکل را میدهد ولی آن گل شکل را نمیگیرد.
کسی که در کنگره روی برنامهاش نباشد آموزش پذیر نیست، ادب و آداب معاشرت هم نمیتواند داشته باشد. به جایگاهها هم نمیتواند احترام بگذارید، بزرگتر کوچکتر را نمیفهمد. مرز عصبانیت را سیستم ایکس تعیین میکند، که من نقطه تحملم چقدر باشد و کی وارد آنسوی مرز بشوم. شما هرکه را بخواهی کلاه سرش بگذاری باید از تعادل خارجش کنی. کسی که روی تعادل باشد نمیتوانی کلاه سرش بگذاری. پس بخواهی سر کسی کلاه بگذاری یا باید او را احساسی کنی، یا عصبانی کنی، یا برود روی فاز کینه، حسد ... یعنی از تعادل خارجش کنی. وقتی کسی روی تعادل هست یعنی باروح در ارتباط است. اگر کتاب ادموند و هلیا را بخوانید بهتر متوجه میشوید. کسی که با روحش در ارتباط است یا فرمان می گیرد به این راحتی نمیتوان سرش کلاه گذاشت. در ضمن هرکسی را میخواهی از تعادل خارج کنی باید زمان را از او بگیری، همانکاری که مواد مخدر انجام میدهد. کسی که در زمان حال باشد سرش کلاه نمی رود. مثلاً کسی میخواهد خانهای بفروشد به خریدار میگوید ۲۰ سال دیگر اینجا قرار است فلان شود و بهمان. زمان حال خداست. یعنی همهچیز در زمان حال است. هر کس زمانی شاد است که در زمان حال است. مواد مخدر اولین کاری که میکند خارج کردن انسان از زمان است. زمانی که در لژیون رهجویی مشارکت میکرد متوجه میشدم روی برنامهاش هست یا نیست. میتواند صحبت کند، زمان را میداند، حتی تن صدایش را میتواند تعیین کند. بعضیها صحبت میکنند داد میزنند، درحالیکه فاصلهای نیست، زیرا روی تعادل نیست. وقتیکه سیستم ایکس میزان باشد، گوش هم میزان کار میکند. من تن صدای خودم را با گوشم میزان میکنم. ولی وقتیکه داد میزنم گوشم سنگین است. مثل موقعی که هدفون زدهای خرکاری کنی نمیتوانی تن صدایت را کنترل کنی. در قسمت مواد مخدر یک شخص مست الکلی، داد میزند، زیرا اولین تأثیر مواد مخدر روی گوش است.
گوش از تعادل خارج میشود. و بحث بعدی زمان است. کسی که مواد مخدر مصرف میکند نیم ساعتش یا ۲۴ دقیقه است یا ۴۰ دقیقه. یک مترش یا ۹۵ سانتیمتر است یا یک متر و پنج سانتیمتر. اینها حربه مواد مخدر است. شما وقتی از در کنگره وارد میشوید مجبورید بروید روی خودآگاهی. چگونه حرف بزنم، چگونه راه بروم، چگونه سلام احوالپرسی کنم. خودبهخود روی فاز آگاهی میروید. برنامهریزی اینجا به این صورت است که شما بهمحض ورود مجبور میشوید بروید روی خودآگاهی.
ولی جاهای دیگر ممکن است از آگاهی خارج شوید. دستور جلسات کنگره هم صرفاً به این خاطر است که ما برویم روی خودآگاهی و خودمان رفتار خودمان را ببینیم. به همین خاطر در کنگره اگر کسی گِلش را مساعد کرده باشد (آموزش پذیری) آنگاه آموزشها را میگیرد، روی تعادل میآید و باادب هم میشود. شما همسفرها برنامه ندارید ولی به خاطر برنامه اینجا هستید. کسی که روی برنامهاش نباشد امکان ندارد سر ساعت اینجا برسد. قانونی هست در ورزشهای رزمی به اسم جوجیتسو که میگوید هر وقت خواستی فن بخصوصی را به کسی بزنی اول باید او را از تعادل خارج کنی. مواد مخدر فنش را اینگونه میزند، اول او را از تعادل خارج میکند بعد فن را میزند. شخص را اول مست میکند بعد او تمام پیرابند مواد مخدر را اجرا میکند. از همه مواد مخدر بدتر قرص است. همین قرصهایی که خیلیها مثل نقلونبات میخورند! یک نسخهای را دکتر ۱۰ سال پیش به او داده صد و پنجاه بار آن نسخه را تجدید کرده و هنوز هم میگوید نسخه دارم دکتر به من داده است! درحالیکه نسخه داروهای روانگردان ۲۱ روز است. سه هفته بعد باطل است، یا باید تجدید شود، یا تغییر داده شود. وقتی از سه هفته گذشت میشود اعتیاد. قانونی هست در ورزشهای رزمی به اسم جوجیتسو که میگوید هر وقت خواستی فن بخصوصی را به کسی بزنی اول باید او را از تعادل خارج کنی. مواد مخدر فنش را اینگونه میزند، اول او را از تعادل خارج میکند بعد فن را میزند. شخص را اول مست میکند بعد او تمام پیرابند مواد مخدر را اجرا میکند. از همه مواد مخدر بدتر قرص است. همین قرصهایی که خیلیها مثل نقلونبات میخورند! یک نسخهای را دکتر ۱۰ سال پیش به او داده صد و پنجاه بار آن نسخه را تجدید کرده و هنوز هم میگوید نسخه دارم دکتر به من داده است! درحالیکه نسخه داروهای روانگردان ۲۱ روز است. سه هفته بعد باطل است، یا باید تجدید شود، یا تغییر داده شود. وقتی از سه هفته گذشت میشود اعتیاد. ما از طریق روح باهم ارتباط داریم. روح در زمان حال است، اگر روح برود در زمان گذشته آموزش قطع میشود. که گفتم وقتیکه گل مساعد نباشد اصلانمی تواند روح را پهلوی خود نگه دارد، روح میرود. پس تعادل مواقعی است که من بتوانم روحم را پهلوی خودم بگذاریم، آموزش بگیرم و به تعادل برسم. کسی که در کنگره روی برنامهاش نباشد هیچی یاد نمیگیرد. وقتی روی برنامهاش بود و سیستم ایکسش درست شد آن موقع میتواند آموزش بگیرد. و بعد ادب و آداب معاشرت هم میآید.
تهیه و ارسال: همسفر سمیه
- تعداد بازدید از این مطلب :
973