سلام دوستان بهرام هستم یک مسافر؛ قبل از هر چیز از خداوند متعال برای بنیانگذار کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام طول عمر باعزت و عظمت را خواستارم. بنده حقیر یک مسافر سفر اولی هستم، من قبل از ورود به کنگره امید به زندگی کردن، کار کردن، در کنار خانواده و آشنایان بودن را ازدستداده بودم که توسط یکی از دوستان با کنگره آشنا شدم و لطف خداوند شامل حال من شد تا من نیز بتوانم در این مکان مقدس قدم بگذارم، و از این بابت خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من فرصت داد خودم را بعد از ۱۵ سال تخریب و بیانضباطی رهاسازم، تلاش میکنم با کمک خداوند و اعضای محترم کنگره ۶۰ بتوانم از دام هیولای وحشتناک درونم خارج شوم و مثل بقیه انسانها با جسم و روان سالم و آموزش جهانبینی به آغوش گرم خانواده و جامعه برگردم. امیدوارم از دست جهل و ناآگاهی خودم خلاص شوم و درک بهتری از انسانیت داشته باشم و به فعالیت در چنین راه مهم و خداپسندانهای بپردازم و جزء کوچکی از خانواده بزرگ کنگره ۶۰ باشم تا بتوانم چندین سال تخریب را که به خودم، خانوادهام، آشنایان، جامعه و حتی به محیطزیست وارد کردهام را جبران خسارت کنم. میخواهم از حال و هوای دوران مصرفم بگویم و اینکه بعد از وارد شدن به کنگره ۶۰ و حس و حال و تغییراتی که بعد از ۳ ماه و ۲۵ روز در من به وجود آمده بگویم.
تفاوتی که در مدت سفرم در خودم احساس میکنم زیاد است، برای من بعد از ۴۹ سال، زندگی رنگ و بوی تازهای پیداکرده است، من در زمان مصرفم حرف هیچکس را قبول نمیکردم و حرف فقط حرف خودم بود، البته نه اینکه زورگویی کنم فقط خودم را عقل کل میدانستم، زود عصبانی میشدم و از کوره درمیرفتم، پرخاشگری میکردم تا حرف خودم را به کرسی بنشانم. همیشه با مشتریهایم درگیر بودم و اکثر اوقات مشتریهایم را از دست میدادم. در منزل، کوچه و خیابان، سواره یا پیاده اگر باکسی یک جروبحث جزئی پیش میآمد درگیر میشدم، بااینکه همیشه ترس از بازداشتگاه و پاسگاه و کمپ داشتم نمیتوانستم این اخلاق و رفتارم را تغییر دهم و برای اینکه اگر کارم به بازداشتگاه پاسگاه کشید خماری نکشم به خیاط سفارش میکردم یک جیب کوچک داخل کمر شلوارم برای جاسازی تعبیه کند و همیشه چند عدد قرص زیرزبانی را آنجا جاسازی میکردم که در بازداشتگاه خمار نمانم. من آنقدر که به مصرف مواد فکر میکردم یک صدم آنرا به زندگی و خانوادهام فکر نمیکردم. شب که کاملاً نشئه به خانه میرفتم قبل از خواب اولین فکری که به سرم میآمد این بود که صبح قبل از همه به کارگاه بروم و پای منقل خودم را بسازم، بدون اینکه یکلقمهنان بخورم فقط چای میخوردم و مواد مصرف میکردم. این حرفها شاید برای یک مصرفکننده آشنا باشد ولی با شکلها و عقاید مختلف باشد. خیلی وقتها مشتری در کارگاه را میزد ولی چون ما صبح، ظهر و عصر مواد مصرف میکردیم در را باز نمیکردم و مشتری را از دست میدادم.
همه این مشکلات بهمرورزمان خودش را نشان میداد و آنجا بود که مفهوم خانمانسوز اعتیاد را متوجه شدم. من که فکر میکردم ۲ یا ۳ گرم شیره و تریاک که نمیتواند من را از پا بی اندازد و همیشه فکر میکردم که من تفریحی مصرف میکنم و هر وقت که اراده کنم میتوانم مواد را کنار بگذارم و با این افکار رسماً سر خودم کلاه میگذاشتم، و نتیجه این افکار غلط بعد خودش نشان داد و خیلی از مشتریها، دوستان و همکاران نزدیک من از این موقعیت بنده سوء استفاده کردند و دست بنده به هیچ جا بند نبود و کار از کار گذشته بود. الآن هم کسانی که به من بدهکار هستند نه با من تماس میگیرند که کجایی و نه من حوصله رفتن به دنبال حسابم را داشتم. از بی عقلی مصرفکنندهای مثل من تا آنجا که میتوانستند بردند و خوردند و حاصل زحمتهای چندین ساله من که قبل از مصرف پسانداز کرده بودم بهمرورزمان به فنا رفت. ولی خدا را شکر میکنم که با کنگره ۶۰ آشنا شدم و در مورد کنگره ۶۰ میتوانم بگویم که در بدو ورود به کنگره تا ۵ جلسه مثل آدمی بودم که در شهر غریب آمده و هیچکس و هیچ جا را نمیشناختم. اوایل برایم سخت بود در جلسات شرکت کنم، منظم و باانضباط باشم و از همه مهمتر برایم سخت بود در ساعت مقرر در کنگره باشم، ولی با کمک خداوند و راهنماهای عزیزم توانستم خودم را با شرایط وفق بدهم و قبول کردم که شاید این یک آزمایش الهی است که من را به جای امن و مقدسی آورده است.
خلاصه اینکه از روز اول تا امروز که سفرم را با روش DST و با شربت شفابخش OT شروع کردهام انرژی من چندین برابر شده است و حتی احساس می کنم انرژی بیشتری نسبت به زمان قبل از مصرف هم در من به وجود آمده است، هم در اخلاق، رفتار و کردارم در محیط خانواده و جامعه تغییر کردهام و هم در کارهایم جدیتر شدهام و هر روز بهتر از دیروز میشوم که توصیفش کار راحتی نیست. شکر خدا حالم خوب است و جهان بینی و داناییام روبهپیشرفت است و این تغییرات را بیشتر از همه خانوادهام میبینند و حس میکنند. و الآن منتظر هستند که انشاالله بعد از ایام تعطیلی کرونا به عنوان همسفر به کنگره بیایند. حالا همه اعضای خانواده به سیدیهای آقای مهندس دژاکام و استاد امین گوش میکنیم لذت میبریم و استفاده میکنیم، تفکر کردن درست، رفتار با انسانهای دیگر و رفتار با بچههایمان را، زندگی کردن در صراط مستقیم را و خیلی چیزهای دیگر را یاد میگیریم.
تایپ متن: مسافر یوسف
خدمتگزار وبلاگ: مسافر محمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
608