ای انسان! تفکر و اندیشه و کردار تو، مشخصکننده مسیر زندگی توست. در این مسیر اجرای قوانین تو را به صلح و محبت رهنمون خواهد نمود و زمین و آسمان با تو همنوا خواهند شد.ما همیشه میتوانیم باکمی ازخودگذشتگی و چشمپوشی از خطاهای دیگران، همراه خوبی در خوشیها و یا مشکلات عزیزانمان باشیم.
همسفر زهرابه دلیل اعتیاد برادرش به تریاک، به لطف پروردگار در مسیر کنگره 60 قرار گرفت ولی در این مسیر خود نیز بادانش و آگاهی که از راهنمایش خانم نگین دریافت کرد، به حل مسائل خویش پی برد و با وقفه 6 ماهه که از کنگره دوری داشت، باز اجازه ورود را از جناب آقای مهندس دریافت کرد و امروز باگذشت 9 سال رهایی از دام اعتیاد که باراهنمایی مسافرش از شعبه اراک اتفاق افتاد، به ریسمان محکم کنگره پایبند بوده و خدمت میکند. آموزش در کنگره و در اختیار گذاشتن این تجربهها در مصاحبه با همسفر زهرا نیز آغاز یک تجربه جدیدی از خدمت است که از شما تقاضا دارم خواننده این مصاحبه باشید.
لطفاً بفرمایید که دستور جلسه ادب وبی ادبی و تعادل وبی تعادلی و آداب معاشرت ازنظر کنگره 60 یعنی چه؟
ادب یعنی اینکه من به قوانین و عقاید دیگران احترام بگذارم و یا اینکه من روی رفتار و همینطور افکارم، کنترل داشته باشم و بهنوعی میتوانم بگویم ادب یعنی؛ حرمت شناسی و رعایت حریم دیگران و یا اینکه اعتقادات و جایگاههای دیگران را محترم بشمارم. نقطه مقابلش بیادبی است؛ یعنی اینکه روی گفتار، رفتار و حتی روی افکارم، کنترل نداشته باشم. حرمتشکنی و بدون اجازه وارد حریم شخصی دیگران شدن، میتواند نوعی از نقض فرمان و قانونشکنی، باشد که به منیت و خودبینی شخص برمیگردد. تعادل یعنی میانهرو بودن، یعنی حد و اندازه خودمان را بشناسیم. حتی میتوانیم از تعادل این را برداشت کرد که تو عادل باش و این عادل بودن ریشه در عدل و عدالت دارد. تعادل یعنی اینکه بتوانیم از تواناییها و قدرتهای خودمان بهدرستی و بهجا استفاده کنیم. بیتعادلی هم درست نقطه مقابل این قضیه هست. اینکه اگر جایگاهشان را گم کردیم در بیتعادلی به سر میبریم.
لزوم این دستور را در دستور جلسات سالیانه برای درمان اعتیاد، به نظر شما چگونه است؟ آیا کسب آگاهی و رعایت این دستور جلسه، میتواند در درمان اعتیاد تأثیر داشته باشد؟
ما به این دلیل در کنگره حضور داریم که در مسیر مستقیم حرکت کنیم و تلاش کنیم به حال خوش برسیم. ازنظر کنگره درمان، فوق ترک و تعادل فوق درمان است. این قضیه میتواند؛ مشخصکننده این باشد که چقدر این دستور جلسه برای درمان اعتیاد، ضروری است. چون وقتیکه شخص در کنگره به تعادل برسد، میتواند نیروهایش را عادلانه تقسیم بکند. انسان وقتی در تعادل باشد، ذهنش، او را به سمت عدالت و برابری میکشاند. ما یاد گرفتیم که هرکسی در قدر و اندازه خودش قرار بگیرد. ما تعادل را در تمام سطوح زندگی، لازم و ضروری میبینیم. امروزه میبینیم بیتعادلی در تمام اقشار جامعه، وجود دارد. فرق نمیکند که این افراد تحصیلکرده باشند یا ثروتمند. برای داشتن تعادل در خانواده، جامعه و. باید حریم یکدیگر حفظ بشود و درواقع اصول حرمت کنگره رعایت بشود وگرنه تخریب به همراه خواهد داشت.
لطفاً بفرمایید که ازنظرشما، آیا بیتعادلی مختص به مصرفکنندگان است؟
در جواب این سؤال باید روشن کنیم که چه چیزی باعث شد که ما وارد کنگره شویم؟ ما حالمان بد بود به خاطر اینکه باید یک سری از قوانین را در زندگی رعایت میکردیم ولی عملکرد گذشته ما باعث شد که به اینجا برسیم؛ چراکه داشتهها و دانستههای ما، به دردمان نخورده بود. ما همسفرانی بودیم که همهچیزمان را ازدستداده بودیم، توی تاریکیها بودیم و حتی خود ما متوجه این نبودیم که در تاریکیها قرار داریم. فکر میکردیم که حالمان خوب است ولی مسافر و مصرفکننده حالش بد است. این معجزه در زندگی ما شکل گرفت و خداوند مسیر کنگره را برای ما نمایان کرد. اینجا در کنگره بود که من متوجه شدم بیتعادلی من خیلی بیشتر از مسافرم بود و بهنوعی تمام نیروهای من علیه من به کار گرفته میشد. بیتعادلی مصرفکنندگان در اثر تخریب سیستم x آنها بود ولی بیتعادلی منِ همسفر بیشتر از روی حسها و افکار منفی من بود. این موضوع باعث شده بود؛ همیشه انگشت اشارهام به سمت مسافرم باشد. مسیر حرکت من با حس بد بود ولی خواستار نتیجه مطلوب بودم. اینجا بود که اصطکاک بین من و مسافر ایجاد میشد.
بفرمایید که این دو موضوع ادب و بیادبی و تعادل، بیتعادلی که در این دستور جلسه کنار هم قرار گرفتند، چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
ارتباط این دو موضوع را من در حرمتهای کنگره یاد گرفتم. در حرمتها یاد گرفتیم باید حریم یکدیگر را نگهداریم، ضمن اینکه هدف و قبله هم نباید گم بشود. دیپلماسی و مردمداری یکی از نکات برجسته ما هست. ما همه باید ارتباط فیمابین را یاد بگیریم. مثلاً احترام به جایگاه مرزبانی، کمک راهنمایی، اسیستانت را باید یاد بگیریم. ما نمیتوانیم دیالوگهایی که با دوستمان داریم را با استاد و راهنمای خودمان به کار ببریم. مواقعی میتوانم کاری را صحیح انجام بدهم و در قبال آن کار، انرژی دریافت کنم که فلسفه ادب را بدانم. ادب یک مقدار آن ذاتی است و مقدار زیادی از آن، آموختنی است. در ادب و تعادل ما میتوانیم به جلو حرکت کنیم و در بیادبی و بیتعادلی، قطعاً بینظمی را در پی خواهد داشت. میدانیم که هیچ صفت ضد ارزشی کنار صفت ارزشی قرار نمیگیرد؛ همانطور که تاریکی در کنار روشنایی قرار نمیگیرد. پس وقتی ادب از گفتار به کردار و عملکرد ما برسد؛ در آن لحظه ما به تعادل رسیدهایم چون انسانها از عملکرد آنها شناخته میشوند. زبان هر کس از قلبش گرفته میشود، پس آنهایی که ادب دارند زبان خوب هم دارند. این هست که ادب به تعادل ختم میشود و بیادبی به بیتعادلی.
ازنظر شما مؤدب بودن و بیادبی در صور پنهان انسان تأثیر دارد؟
همه انسانها نیاز به احترام و ادب و آداب معاشرت دارند. رعایت ادب یعنی نشاندهنده میزان توانایی من به دیگران. راهنمایی عزیزم خانم نگین همیشه به ما میگویند که هرجایی ادب در مورد شما رعایت نشد، قطعاً یک اتفاق افتاده که بیادبی به من دادهشده است. این اتفاق در درون من هست، حتماً من کاری انجام دادهام، یعنی شاید خارج از ظرفیت شخص مقابلم، طوری با آن رفتار کردهام.پس این مسئله در صورت پنهان تأثیرش بهمراتب بیشتر است تا صور آشکار. اگر بخواهم با یک مثال این صحبت را بازکنم، گاهی اوقات یک کلمه از جانب من میتواند، دست روی زخم شخص مقابل مثلاً همسر باشد و او قدرت تحمل را نداشته باشد و یا برعکس یک حرف از جانب دیگران یا همسر، من را به آستانه آشوب برساند. چرا این اتفاق افتاده است؟ ما باید برویم روی مثلث شخصیت من که آسیبدیده است و وقتی حرفی زده میشود؛ من دردم میگیرد. حتی این درد میتواند وجود داشته باشد و ادامهدار باشد و بر روی صور پنهان من، تأثیر زیادی داشته باشد و کمکم این درد کم میشود تا جایی که من نسبت به این درد، هیچ عکسالعملی از خودم نشان ندهم و اینجا، نشاندهنده این است که من در قعر تاریکیها فرورفتهام. پس باید از ادب خودم، شروع کنم آرامآرام، تغییر ساختار بدهم، چراکه اگر کسی کاری از من بخواهد و من با حس بد برایش انجام بدهم، ضررش خیلی زیادتر هست و توی صورت پنهان من، اتفاقاتی میافتد که کمکم روی صور آشکار من ظاهر میشود و حالا بهصورت ادب یا بیادبی در ارتباطات رخ میدهد و این ما هستیم که به دیگران با صور پنهان و آشکار خودمان، میگوییم که چگونه با ما رفتار کنند. پس مؤدب بودن تأثیر زیادی در صورت پنهان انسان دارد.
کنگره اعتقاد دارد تکامل در جمع اتفاق میافتد به نظر شما خدمت در کنگره تا چه اندازه میتواند در آداب معاشرت یک مسافر و یا همسفر تأثیر به سزایی داشته باشد؟
در کنگره همیشه به ما میگویند که فلسفه خلقت انسان در حیات دو موضوع است؛ یکی خدمت و دیگری آموزش. خدمت به انسانها، یکی از اهداف خلقت است اما نباید با حس بد باشد. چون اگر خواستهها، نامعقول باشند؛ ما در خدمت به یک ابزار تبدیل میشویم. پس اینجا هم میرسیم به آداب و معاشرت که نقش به سزایی در خدمت ما خواهد داشت. آغاز حیات ساختن است و تا ساختن ادامه دارد. خدمت هم یک نوع ساختن است. آقای امین میفرمایند: که اگر بر اساس خواستههای معقولمان خدمت کنیم، اعتمادبهنفس، آرامش و سازندگی به وجود میآید و همه اینها نیاز به داشتن آداب معاشرت دارد. وقتیکه من حرکت کنم و در مسیر تزکیه و پالایش قرار بگیرم، کمکم تکامل عقل در من رخ میدهد و من متوجه میشوم که حتی صندلیهای کنگره که روی آن نشستهام، حقالناس است و حق ندارم بیایم و بدون اینکه خدمت بکنم یا سی دی ننویسم، مشارکت نکنم، روی این صندلی بنشینم و برابر فرمایش آقای مهندس، در وادی هشتم، جبران خسارت از حقالناس به این راحتیها هم نیست. پس خدمت کردن در کنگره نهتنها در معاشرت، بلکه مطمئن در تعادل ما نقش بسزایی خواهد داشت، چراکه اگر ما در کنگره و لژیون خدمت نکنیم، زمانی باید از کنگره برویم، درد بکشیم، برگردیم تا قدر نعمت خدمت در کنگره، فهمیده بشود. چون قطعاً خدمت در کنگره، حال خود ما را خوب میکند. بهشت را به بها دهند نه به بهانه. چراکه سکون و ساکن بودن مساوی است با سقوط.
برای ما شرح دهید که تعادل چیست و بیتعادلی چه نشانههایی در یک همسفر دارد؟
تعادل خلاصه میشود به اینکه من در حد و اندازه خودم را بشناسم و بتوانم از تواناییهایم استفاده کنم. نشانههای بیتعادلی ما همسفران میتواند بهطورکلی ریشه در قضاوت، تجسس و ضد ارزشها باشد و یا میتواند در دیالوگهای منفی با اطرافیان باشد. حتی وقتی من با الفاظ زشت، شوخی انجام بدهم، این عمل جز جهالت چیز دیگری نیست و یا وقتی من توهینی را به کسی میکنم؛ باید در نظر داشته باشم در قعر تاریکیها هستم، حتی در مورد همسر که خیلی به او نزدیک هستم، باید یک آداب و معاشرت خاصی داشته باشم. امنیت در تعادلی من همسفر، خیلی نقش بسزایی دارد. احترام گذاشتن فارغ از سن و سال است اگر من همسفر در سلام کردن مردد باشم، اینجا هست که گرههای من نمایان میشود و یا اینکه من همسفر باید مواظب برخوردهایم و حرف زدنهایم باشم. با شفاف و با احترام صحبت کنم، حتی صحبت کردن باید بهگونهای باشد که لازم به عذرخواهی نباشد و این جملهای که من معذرت میخواهم و یا منظوری نداشتم و کلاً این فرمولها باید بین تمام قسمتهای مختلف زندگی رعایت شود.
به نظر شما این دستور جلسه تا چه اندازه میتواند در ساختار ذهنی یک همسفر تأثیر مثبت داشته باشد؟
میدانیم سیستم کائنات، خودکار واب عمل میکند. هرچقدر افکار انسانها منفی باشد، مشکلات آنها زیادتر است. انسانهایی که محدودیت زندگی را نمیپذیرند، یا در حال جنگ هستند، این افراد جزء کسانی هستند که افکار و عقاید منفی دارند. پس هیچچیز بهجز ساختار ذهنی خود من نمیتواند به من آسیب بزند. من یک هویت مستقلی دارم و باید حواسم باشد که باحال بدم به کسی آسیب نرسانم. من نباید از خط قرمزهای دیگران عبور کنم و همینطور اجازه ندهم به دیگران که آنها هم وارد خط قرمزهای من نشوند. البته ما اینقدر درگیر هستیم که شاید خط قرمزهای خودمان را نشناسیم. چقدر من همسفر از شخصیت خود مراقبت میکنم؟ ۸۰ درصد رفتارهای ما از ناخودآگاهمان هستند. مثلاً من از کمک راهنمای عزیزم خانم نگین، یاد گرفتم که به هنگام عصبانیت، ۱۴ ثانیه سکوت کنم و اگر بخواهم جواب بدهم باز 14 ثانیه، سکوت کنم. بدون این 14 ثانیه سکوت هیچ دسترسی به این آموزشها نخواهم داشت. کمکم این در من نهادینه میشود و دیگر نیازی به ۱۴ ثانیه سکوت نیست. وقتی من همسفر، گرههای خودم را بشناسم اولین قانون این هست که بههیچوجه خودم را سرزنش نکنم؛ چراکه سلاح نیروهای بازدارنده، سرزنش هستند، بعد از پیدا کردن این صفت در خودم، دومین قانون این است که بدانم زمان میبرد تا جبرانش کنم. از وقتی به کنگره آمدیم، فهمیدیم باید ضد ارزشهایمان را کنار بگذاریم و مراقب رفتار و اعمالمان باشیم ولی مجبور هستیم به دلیل بازپرداختهای بدهی برای بذرهایی که قبلاً کاشتیم درد بکشیم و این درد خیلی سخت است. تمام این موارد میتواند اجرای آن در ساختار ذهنی من همسفر کمکی به سزایی بکند.
کدامیک از اضلاع مثلث جهالت (ترس، منت، ناامیدی) بهشخصه توانسته است در بیتعادلی شما نقش داشته باشد؟
هیچ انسانی نیست که باب بسمالله چشمهایش را بازکرده باشد و در صراط مستقیم باشد. انسانها گرههای بسیاری زیادی را میتوانند داشته باشند. وقتیکه این گرهها باز شود، گره محکمتری به دستوپایشان بسته میشود. آن گره، گره عشق به پروردگار و خالق است که بهتر از این گره نمیتواند باشد. راهنمای عزیزم خانم نگین میفرمودند: وقتیکه انسان گرههایش باز شود، تبدیل به یک انسان کارآزموده میشود و این انسان کارآزموده میداند برای آموزش دیدن آمده است. از مشکلاتش بههیچوجه فرار نمیکند. تنها مثلث جهالت ما هست که میتواند این مشکلات را برای ما فراهم کند و من اگر سه ضلع مثلث جهالتم (ترس، منت، ناامیدی) را نداشتم، قطعاً در کنگره نبودم. چون گرههای ما زمانی باز میشود که ما خواسته داشته باشیم و تلاش کنیم برای اهدافم که همان تزکیه و پالایش است. من با علم کنگره متوجه شدم که هر سه ضلع مثلث جهالت را داشتم و هنوز هم تا حدودی درگیر هستم اما تغییرات باید با پارامتر زمان صورت بگیرد و با حرکت ما هست که راه نمایان میشود. پس من سعی کردم که آموزش بگیرم و آموزشهای کمک راهنمای عزیزم خانم نگین، در تغییر وضعیت من از بیتعادلی به سمت تعادل خیلی نقش پر معنایی را داشت.
از شما برای شرکت در این گفت و گو تشکر می کنیم.
تهیه گزارش: گروه وبلاگ نویسان نماینگی سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1012